#حکایت📚
#مثل_آباد😇
(خاک بر سر شدن)
در دوران خلافت " عبد الملک " ، قطری ، #رئیس خوارج از ترس " حجاج بن یوسف" والی #عراق به طبرستان گریخت و به حاکم گیلان" اسپهبد فرخان" پنا ه آورد.
اسپهبد فرخان فرمان داده بود که کسی به قطری که در #دماوند #اقامت کرده بود، #آزار نرساند و نیازمندی های او را بر آورده سازند. پس از زمستان، قطری #حق #نمک به جا نیاورد و رسولی نزد" اسپهبد فرخان" فرستاد و #پیام داد که باید به آیین ما در آیی و گرنه برای #جنگ آماده باش. پس از آن هم با دستبرد زدن به آبادی ها و روستاهای اطراف دارای قدرت بسیاری شد.
" حجاج بن یوسف" چون از قدرت یافتن قطری آگاه شد، " سفیان کلبی" را با لشکری بزرگ فرستاد. #اسپهبد در نامه ای به سفیان #پیشنهاد داد که در جنگ با قطری او را یاری دهد، قطری چون از جریان آگاه شد، بی درنگ از دماوند به #سمنان عقب نشست. ولی اسپهبد او را دنبال نمود و در نبردی بر او چیره شد و سرش را از تن جدا کرده و تحویل سفیان کلبی داد.
" سفیان" نیز آن را همراه با غنایم بدون آن که نامی از #رشادت و دلیری #اسپهبد بیاورد به نام خود برای " حجاج بن یوسف" در کوفه فرستاد. " حجاج بن یوسف" چندی بعد که شنید این کار در واقع به دست #اسپهبد انجام گرفته است از " سفیان کلبی" به خشم آمد و رسولی با یک خروار " زر" و یک خروار " خاک" به ری فرستاد و #فرمان داد رسیدگی کنند که اگر این #پیروزی بدون کمک اسپهبد انجام گرفته است این زر را به سفیان بدهند و اگر این کار به #دست اسپهبد پایان گرفته است، زر را به اسپهبد بدهند و آن خاک را در وسط #بازار #شهر بر سر سفیان بریزند.
و چون رسول بیامد و حقیقت آشکار شد، در اجرای #فرمان زر به #اسپهبد دادند و سفیان در وسط #بازار " #خاک بر سر شد"
🙈@cartoon_ghadimy🙊