چادرےام♡°
┄━•●❥عشق شکلاتی❥●•━┄
بد کلافه بودم، از زمین و زمان برام درد می بارید. گله داشتم از خودم، خدا، آدما، روزگار... بیخود و بی جهت به پروپای همه می پیچیدم. شب ها تا دیروقت بیدار بودم و بیهوده توی مجازی می چرخیدم و نمازصبح توی خواب خوانده می شد، تازگی ها عادت کرده بودم به دو رکعت قضای نماز صبح می خوانم قربه الی الله...
در همین گیرو دار زد و عاشق شدم. تا آن لحظه معنی رل زدن را نمی دانستم اما اینبار قرار بود تجربه کنم و از غافله عقب نمانم. می دونی چیه؟ لج کرده بودم، اونم بدفرم، دوز دیوونگیم زده بود بالا... وقتی مذکر مورد نظر غرورش را زیر پا گذاشت و پیشنهاد دوستی داد، برعکس همیشه با کمال میل این رابطه موقت احمقانه را قبول کردم، ازدواجی در کار نبود فقط دوستی خیابانی. خودم هم نمی دانم چه شد که عاشقش شدم، با لجبازی شروع کردم اما بخاطر لجبازی عاشق نشدم. حس من پاک بود منتها خبر از جنس خالص یا ناخالص رلم نداشتم. دلبر دوستم داشت اما قصد ازدواج نه..! چیزی شبیه اجاره کردن خانه برای یک سال، اجاره کردن ماشین های مدل برای برای یک شب... مذکر مورد نظر هم مرا کرایه کرد برای چند وقت، آنهم با رضایت قلبی خودم!
ولنتاین نزدیک بود، من تازه بالا و پایین پریدن دختر پسرها را درک می کردم. ولنتاینی که تا آنموقع اصلا قبولش نداشتم و می گفتم روز عشق ما ایرانی ها سالروز ازدواج حضرت علی و زهراست. اما الان فرهنگ غلط غربی ها را که به خوردمان داده بودند، بی چون و چرا اجرا می کردم. چند روز زودتر از روز عشق، کادوی ولنتاین را گرفتم، شیک و پیک کردم؛ برای اولین بار کمی از موهای بابیلیس کشیده شده ام را بیرون ریختم. با دلبر قرار داشتم، رسیدم روبروی کافه که تصادف کوچیکی شد، ترافیک براه شد و خیابان قفل... دلبر آن طرف خیابان با یک خرس گنده منتظر بود، از همانها که باب سلیقه من بود. لبخندی زدم و دستی برایش تکان دادم، نیشش تا بناگوش باز شد و چشمکی را حواله ی من کرد. دل توی دلم نبود، سر از پا نمی شناختم. ناگهان صدایی خنده ی رو لبم رو محو کرد.
"ناحله الجسم یعنی... نحیف و دلشکسته میری... جوونی اما مادر پیری... بهونه ی سفر می گیری... وای مادرم... وای مادرم..."
یک نگاه به پشت شیشه ماشین انداختم. رویش نوشته بود: "عشق حیدر شد گناه فاطمه!" یک دفعه صدای وای مادرم در لابه لای دوبس دوبس ماشین پشتی گم شد. ترافیک روان شد و قفل ماشین ها باز... دلبر خرس قرمز را روی شانه هایش گذاشته بود و مدام صدایم می زد آنهم با میم مالکیت! نمی دانم چه بر سر دلم آمد، دستانم شل شدند؛ کادوی ولنتاین از دستم رها شد و پخش زمین...
مثل ابر بهاری گریه می کردم. مات مانده بودم که چطور فاطمیه آمده بود و من بی خبر از همه عالم. از کجا به کجا رسیده بودم... از لجبازی تا مرز بی حیایی پیش رفتم و هیچ چیزی جلو دارم نشده بود. از سالروز ازدواج مولا رسیدم به ولنتاین آن ور آبی ها... فاطمیه پارسال فاطمی بودم و امسال بی فاطمه... فاصله فاطمی بودنم با بی فاطمه شدنم یک چشم برهم زدن بود!
#فاطمه_قاف | #افسانه_غربی_ها
#ولنتاین | #با_فاطمه_یا_بی_فاطمه
#کپی_تنها_با_نام_نویسنده_جایز_است
🆔 @chadooriyam
#اے_واے_مادرم
آتــش زبـانـه زد🔥 از خــانه ی علی
در بین شعله سوخت پروانه ی علی😔
افتاده از نفس همسنگرِ علی😞
یک آیه شد جدا🕊 از کوثرِ علی
#آجــرڪ_الله_یــاصاحبالزمــان💔
Join➟ @chadooriyam
سلام رفـقـاےجان🌸🍃
به نیت سلامتے امام زمان (عج)،حضرت آقا،شادے دل حضرت زهرا(س) و پسرشون امام زمانمون ❤
براورده به خیر شدن حاجات جمع حاضر
#دعاے_توسل_میخوانیم ✨🌟
هدیه به #حضرت_زهرا(س) 💓
خدا عاقبت همه ےمارا ختم بخیر کند ان شاءالله
#صلوات 🌟 "براےهمه دعاڪنیم"
هرکےمیخواد در این ختم عزیز شرکت کنه و باعث شادے دل حضرت زهرا (س) و پسرشون مهدےفاطمه بشه
به این آیدے کلمه ے #یاحضرت_زهرا(س) رو ارسال کنه🌹👇
🍂| @farmandeh_z
j๑ïท ➺
•🏴| @chadooriyam |🏴•
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةُ
@chadooriyam
#شعر
#فاطمیه
🚩 باز باران...
باز باران...
با ترانه
دارد از مادر نشانه
بوی باران...
بوی اشک مادرانه
پر ز ناله
کودکی با مادری پهلو شکسته
میبرد او را به خانه
کوچهها و تازیانه...
گریههای کودکانه
حملهی نامردِ پَستی وحشیانه
تازیانه، تازیانه...
پس چرا مادر،
چرا گم کرده راه آشیانه؟
باز باران...
دانه دانه
حیدرانه...
بیصدا و مخفیانه
آه از غسلِ شبانه
زینبانه...
لرزه افتاده به شانه
پشت تابوتی روانه
باز باران...
#اللهمعجللولیکالفرج
در زمان غیبت، اطاعت محض
از ولایـت فقیـه داشته باشید.🌹
@chadooriyam
🏴وای مادرم
🏴گفتمش نقاش راازغربت
🏴زهرابكش
🏴گريه كردوباقلم يك چادرخاكي 🏴كشيد
🏴گفتمش پس غربت زهراكجاي 🏴نقش بود
🏴ناله كردوزيرچادرغنچه اي
🏴پرپركشيد
@chadooriyam
زینبنشستہروپآۍعلے
میگہبابا
یعنےمیشہامشبڪہبخوابیمبعدڪہبیدارشیمببینیمهمشخواببودع؟
@chadooriyam
◼️إنالله و إنا إلیه راجعون!
آجرکالله یامولای
یا صاحـبالزمــان
فی مصیبة جدّتک
فاطمةالزهرا سلاماللهعلیها⚫
@chadooriyam
#امام_زمان
تاريخچه مختصر زندگى امام مهدى چيست؟
پاسخ: نام: امام محمد (عليه السلام).
القاب معروف:مهدى موعود، ولى عصر، صاحب الزمان، قائم، منتظر، حجت الله، ومنتقم و... (عليه السلام).
کنيه: ابو القاسم، ابو عبد الله (عليه السلام).
نام پدر ومادر: امام حسن عسکرى (عليه السلام)، نرجس خاتون (عليه السلام).
وقت ومحل تولد: روز پانزدهم شعبان سال 255 يا 256 هجرى قمرى در سامرا متولد شد، وحدود پنج سال تحت کفالت پدر بزرگوارش مخفيانه زندگى کرد.
مدت غيبت صغرى: بعد از شهادت امام حسن عسکرى (عليه السلام) عهده دار امامت شد واز همين تاريخ(260 هجرى) به اذن خداوند غيبت صغرى که تقريبا هفتاد سال - يعنى تا سال 329 ه.ق - طول کشيد آغاز شد، ودر اين مدت چهار نايب خاص بين خود ومردم داشت.
غيبت کبرى: از سال 329 ه. ق غيبت کبرى شروع شد وباب نيابت خاصه بسته وباب نيابت عامه مفتوح گشت. اين غيبت تا وقتى که مشيت الهى باشد ادامه دارد وهر وقت که خدا بخواهد ظهور کرده وجهان را از عدالت برخوردار کند.
╔═.❤️✨.══════╗
@chadooriyam
╚══════.❤️✨.═╝