eitaa logo
چادرےام♡°
2.5هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
231 فایل
°• ❀ ﷽ یادت نرودبانو هربارڪھ از خانه پابه بیرون...[🌱] میگذارےگوشه ےچـادرٺ رادر دست بگیر...   وآرام زیرلب بگو:  ✨هذه امانتڪ یا فاطمة الزهرا♥.• حرفےسخنے: 📬| @rivoluzionario کارشناس ومشاور مذهبی : ✉️| @rostami_313 . تبادلات⇩ 💭‌| @Khademha1
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿: رمان در حالیکه قلبم بی قرار دیدن صورت نورانی آقا سید شده بود دستشو گرفتم و گفتم:فاطیما جان،مامان خیلی وقتی صدامون کرده،بریم نهار سر سفره:فاطیما:وای من عاشق ماکارونیم مامان کتایون پرسید:فاطیما جون،بابات تو این سه سال چی غذا درست میکرد؟ -خاله فرینازتا بابا سهراب نبود میومد غذا درست میکرد،خونه رو هم تمیز میکرد و میرفت بابا رشته ی کلامو بدست گرفت:فاطیما عمو،چندسالته؟ فاطیما با شیرین زبونی گفت:نزدیک4سالمه عموحسین -فاطیما،اینم نوشابه،دوغم اونجا هست،خواستی بگو برات بریزم مامان:کیانا...جوابت چی شد؟ (داشتم نوشابه میخوردم که پریدبه گلوم) -آخه مامان خوشگلم،بذار من اول این آقا رو ببینم بعد فرید:راست میگه مادر شاید شما خواسته باشی خواهر من با یه گرگ ازدواج کنه نمیشه که فاطیمام که فقط داشت میخندید مامان:به دوماد آیندم توهین کردی نکردیااا دیگه نتونستم تحمل کنم و گفتم:خیر...اینجوری نمیشه..من میرم تو اتاقم نهار نوش جان کنم بابا:کیانا...کیانا صبر کن -بابا ،شب میام خیالتون راحت بعد از نهار لباسامو پوشیدم و رفتم خونه میترا -سلام اکیپ وفادار فاطی:سلاااااااااااام به به به...حاج خانوم هم که تشریف آوردن -میترا:خب خانوم سادات احوالتون؟ آهسته دوتاییشونو زدم و گفتم:ااا..حالا کی گفته من جوابم مثبته؟ فاطمه با شیطنت گفت:از اون جایی که وقتی گفت امشب خدمت میرسیم با خانواده یه جیغی کشیدی که خواجه حافظم فهمید امشب شب خواستگاریته لبخندی از سر ذوق لبخندی زدم و نشستم...خدای مهربونم...یعنی واقعا آقا سید داره همسر من میشه؟ میترا:والدین گرامی میدونن اومدی؟ -نه،ولی یه یادداشت براشون گذاشتم میترا:این یعنی استرس چادرمو برداشتم و گفتم:وای بچه ها...توروخدا دیگه از این چیزا نگین..قلبم به اندازه کافی بی قراره فاطی بحث و عوض کرد:ادامه طرحتو نمیکشی؟ با تخسی گفتم:پس اینجا اومدم برا چی؟ 2ساعت بعد میترا و فاطی اومدن به کیانا سر بزنن:اینم یه شیرکاکائو برای... که دیدن کیانا خوابش برده -میترا:نگاش کن...خانوم وسط طراحی خوابش برده میترا:واو...طرحشو...عمامه مشکی...با قبا و رداءسفید گفتی تولدش کی هست؟ فاطی:کیانا؟؟؟؟ میترا:نه خیرم،آقای علوی 7خرداد فاطی:چیییییییییییییییی؟یک ماه دیگه؟ میترا در حالیکه فاطمه رو به بیرون هدایت میکرد گفت:هیس...عروسمون خوابه ⏪ ادامه دارد eitaa.com/chadooriyam 💓💫