چادرےام♡°
[انرژیـ مثبتـ🌱] گفتم:تاکی باید صبرکرد؟... گفتی:وَمَایُدْرِیکَ لَعَلَّ آلسَّاعَةَتَکُونُ قَرِیباً.
[انرژیـ مثبتـ🌱]
گفتم:خیلی خونسردی!توخدایی وصبور!من بندهات هستم وظرف صبرم کوچیک!...یه اشاره کنی تمومه....
گفتی:عَسَیٰٓ أنْ تُحِبُّواْشَیْئاًوَهُوَشَرٌّلَّکُمْ.
(شایدچیزی که تودوست داری به صلاحت نباشه"بقره/۲۱۶" )
#خدایا_ماروتو_خیلی_حساب_کردیم💚
#قسمت_5⃣
#Copi🚫
°|• @chadooriyam •|°
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿:
#داستان_مذهبی
رمان #مخاطب_خاص_مغرور
#قسمت_5
وسط درس خوابم برد
- ا ینجا چرا تاریکه...؟اون اون آدما کین
- ما رو نمیشناسی؟ بچه ها...این خانوم کوچولو رو بزنینش
- با جیغ از خواب پریدم
- چیزی شده کیانا؟فرید بود
- زبونم بند اومده بود..فکر کنم از جیغ من لعبتم بیدار شده بوذد چون با یه لیوان آب اومد تو اتاقم:بفرمایید خانوم
فرید:چی شده خواهری؟خوابمو براش تعریف کردم
خواب دیدی عزیزم...الان برات صدقه میندازم
دستشو گرفتمو گفتم:میشه نری؟
آره
صبح دوشنبه
مامان کیانا:نگاشون کن...مثل دوتا فرشته کنار هم خوابیدن
لعبت:آخه خانوم دیشب که شما خواب بودین دخترتون خواب خیلی بدی دیده برای همین از آقا فرید خواستن پیششون بمونن
-که اینطور
-کیانا خانوم؟دخترکم؟دانشگاهت دیر میشه ها
با صدای خواب آلودی گفتم:ساعت چنده؟
-5صبح
با دیدن فرید لبخندی زدم
مامان:میشه بگی چه خوابی دیدی؟وقتی براش تعریف کردم گفت:
-امروز با یکی دعوات میشه
-گفتم:با کی؟
—مواظب باش دخترم،به حرف هیچ کس گوش نده خب؟
-چشم
بعد از نماز و صبحانه آماده ی رفتن شدم که فریدم اومد
-سلام خواهری
-سلام داداش ،مامان خدافظ
هنوز هفتم نشده
فرید:منم میام صبر کن
کار دارم فرید
همینکه ماشینو روشن کردم فرید از پنجره ماشین پرید تو ماشین
-فریددددددددددددد؟خب با ماشین خودت برو
فرید:همین امروزو میخوام با خواهرم برم
خندیدم و با گفتن از دست تو داداشی راه افتادیم
-صدا و سیمای ناحیه3اصفهان
رسیدیم..بفرمایین
فرید:مرسی کیانا،این شاخه گلم برا شما🌹🌹
(فرید در واقع خواننده اهنگ های درخواستی تو رادیو هم بود)
⏪ ادامه دارد ...
eitaa.com/chadooriyam 💓💫