eitaa logo
『‌ سـٰآحـݪ‌خُـدآ ‌』
448 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
77 فایل
بهـ‌نام‌او !🌱 آدما ازش راضے بودن حالا فقط مونده بود خدآ :) #مَحبوبِ‌من :) از ¹⁴⁰⁰/⁰⁶/¹²خآدِمِـیم✋• کپۍ..؟! باذکࢪصلـواٺ‌؛نوش ِجانت^^!💜 میخوای‌لفت‌بدی؟بده‌ولی‌لطفا‌قبلش‌برای‌فرج‌آقا‌‌دعای فرج‌بخون‌وبرو...💚 https://harfeto.timefriend.net/172478796574
مشاهده در ایتا
دانلود
«وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِی...» و من تو را برایِ خودم ساختم «و پرورش دادم.»🌱 - طه/۴۱ ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 『‌ @chadoraneh113 』 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
من‌تشنہ‌یڪ‌لحظہ‌تماشاےتوهستم افسوس‌ڪہ‌یڪ‌لحظہ‌تماشاےتو رویاست..💔! ❥︎• ↷ #ʝøɪɴ ↯ @chadoraneh113
‌‌ ‌ــــــــ‌ توصیه‌ام بھ شما این است کھ هرکدام، یک شهید را براۍ خودتان انتخاب کنید؛ حتما هم نباید معروف باشد، در گمنام‌ها انسان‌هاۍ فوق‌العاده‌ای وجود دارد، آنها را هم در نظر بگیرید . __ذوالفقارِ‌ ایران، حاج‌ قاسم‌ سلیمانۍ
✍ یک آلمانی روی شیشه عقب ماشینش نوشته : نه فیس بوک داره ... نه واتساپ داره ... نه توییتر داره ... نه اینستاگرام داره ... ✌️اما یک میلیارد و هشتصد میلیون (مسلمانان جهان) دنبال کننده داره ... 😊 😍 او محمّد (ص) پیامبر خداست ... 🌹 🌱 اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
🌻•| امام على(ع): ✍🏻وَجهٌ مُستَبشِرٌ خَيرٌ مِن قَطوبٍ مُؤثِرٍ. داشتن، بهتر از ترش روی ایثارکننده است...😇 📚عيون الحكم والمواعظ: ص 504
دل نوشته انتظار📝♥️ دل‌درره‌عشق‌اونباشدچہ‌کند🌱 جان‌دولت‌وصل‌اونپویدچھ‌کند💗 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 『‌ @chadoraneh113 』 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
اینجا کجاست؟! _مقر عملیاتی دهه هشتادی های مؤمن، انقلابی، پاے کار،هیئتی،حزب اللهی، خفن کارش چیه؟ _سازماندهی و شبکه سازی نیروهای دهه هشتادی انقلاب فرمانده؟! _مقام معظم رهبری انشاءالله با تشکیل لشکر دهه هشتادیا دل فرمانده مون رو شاد کنیم❤️ 🌹 https://eitaa.com/joinchat/1188233331C38414f4010
سلام ممنونم😊 خدایاشکر ک راضی هستید😘 باشه چشم انشاءالله امشب شش پارت میزارم😍
🌸🍃 یه‌هواپیما‌ رو در نظر‌ بگیرین وقتی‌ میخواد‌ بشینه؛ اگه‌ باند‌ آماده‌ نباشه‌ نمیتونه‌ بشینه هۍ ما چراغ‌ میزنیم‌ میگیم: ...! میگه‌ بابا باند آماده‌ نیست! کثیفه💔 باند رو تمیزکُن، من شوقم به ظھور از تو بیشتره... اللهم عجل لولیک الفرج👀
بسم الله الرحمن الرحیم به وقت رمانمون😇
رمان عاشقانه مذهبی 🌈 آقاسید با ما سلام و احوال پرسی کرد و عبایش را درآورد تا کمکمان کند. فکر نمیکردم اول بیاید کمک من و سر جعبه را بگیرد. یک یاعلی محکم گفت و جعبه را بلند کرد. کم کم بچه ها آمدند و وسایل را آماده کردیم. همان موقع تلفن خانم محمدی زنگ خورد. کمی با تلفن صحبت کرد و بعد، چهره اش درهم رفت و گوشی را قطع کرد. بچه های بسیج را جمع کرد و گفت: متاسفانه راهنمایی که قرار بود دوساعت اول بیاد بچه ها رو توی گلستان بگردونه و شهدا رو معرفی کنه نیومده! آقای بذرپاش از فرهنگسرا زنگ زدن گفتن برای دوساعت اول باید خودمون یه فکری بکنیم چون برنامه ها بهم خورده! بین شما کسی هست که شهدای معروف رو بشناسه و بتونه به بچه ها معرفی کنه؟ آقاسید با شرمساری گفت: متاسفم من نمیتونم. اما اگه زودتر گفته بودید که مطالعه میکردم شاید میتونستم. بقیه به هم نگاه میکردند. آب گلویم را قورت دادم و در دل گفتم: «الهی به امید تو» و بعد گفتم: خانم من میتونم! – مطمئنی صبوری؟ – بله خانوم… ان شاءالله. سوار اتوبوس شدیم. خانم پناهی توضیحی کلی درباره برنامه اردو داد و توصیه های لازم را گوشزد کرد. وقتی راه افتادیم آقاسید بلند شد و چند کلمه ای درباره مقام شهید و آداب زیارت شهدا گفت و نشست. آقاسید تنها کنار کلمن آب نشسته بود و من و خانم محمدی هم ردیف آقاسید بودیم. خانم پناهی دو سه ردیف عقب تر نشسته بود. بچه ها آخر اتوبوس بزن و برقصی راه انداخته بودند که نگو! آقاسید زیر چشمی نگاهی به پشت سرش انداخت و بعد به تسبیح فیروزه ای رنگش خیره شد و آرام گفت: لا اله الا الله! ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 『‌ @chadoraneh113 』 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄