چند متری خدا
هــشـ⚠️ـدار تماشای این پست ممکن است باعث ایجاد عوارضی مثل آب شدنِ قند در دل و برق زدنِ چشمها شو
دلم نمیاد اینو تنهایی نگاه کنم! شمام ببینید :)
چند متری خدا
ـــــــــــــــــ📻🌿ـــــــــــــــــ مَثَلِ عیسی در نزد خدا، همچون آدم است که او را از خاک آفرید و س
003060.mp3
47.2K
ـــــــــــــــــ📻🌿ـــــــــــــــــ
سخنِ حق همان است که از جانب خدا به تو رسید، مبادا هیچگاه در آن شَک کنی!
↵ آلعمران/۶۰
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دورت بگردم که انقدر ماهی آخه..
خواستم روش آهنگ بذارم، دیدم اصلا آهنگ لازم نداری ایرانم!
رقص تو توی باد، زیباترین سماعِ زندگیِ ماست که قرار نیست حالا حالاها متوقف بشه♥️🇮🇷
#فاطمیه | #امام_زمان
چند متری خدا
دورت بگردم که انقدر ماهی آخه.. خواستم روش آهنگ بذارم، دیدم اصلا آهنگ لازم نداری ایرانم! رقص تو توی
تو مثلِ نبات کنار چای هستی!
همینقدر ساده، دلچسب، حیاتی :)))
اگر به آنچه شما را امر نمودیم عمل کنید و از آنچه شما را بر حذر داشتهایم دوری کنید از
شیعیانِ ما هستید؛ وگرنه هرگز!
✍🏻حضرتزهرا(س)
چند متری خدا
🔻دفترچه گناهانِ یک شهید ۱۶ ساله در تفحص شهدا، دفترچه یک شهید ۱۶ ساله که گناهانِ هر روزش را مینوشت
بچهها شهدا مثلِ خودمونن☺️
منتهی یه جا یه کارِ خوبی کردن که به دلِ خدا چسبیده! یه جا نترسیدن، یه جا انتخاب کردن واسه خدا یه هزینهای بِدَن..
خدا هم گفته نه، نمیتونم دوریت رو تحمل کنم! بیا پیش خودم✨
🔻اگر خدایِ واقعی رو شناخته بودیم حتی یه لحظه هم ازش غافل نمیشدیم!
وقتی میگیم خدا بینهایته منظور این نیست که فقط بزرگه، بلکه بینهایت لذتبخشه، بینهایت حرفِ تازه داره..✨
این ماجرا رو بخونید تا خدایِ واقعی رو بشناسید☺️♥️
#طعم_شیرین_خدا | قسمت سوم
اون روزا تلفن همراهی هم در کار نبود.
از خونه که اومدم بیرون، دیگه نه با خانمم ارتباط داشتم و نه با کرج شهرِ خاطرههای کودکیم!
از اون طرف، خواهرمم نمیتونست بدونه من چه تصمیمی گرفتم.. اگه به خونهمونم زنگ میزد، همسرمم نمیدوست که من بناست چی کار کنم، تازه خودمم هنوز نمیدونستم که چه تصمیمی باید بگیرم!😂
مهربونیم که گل میکرد، میرفتم به سمت ماشینایی که میرفتن پایانه.. ترسم که غلبه میکرد، میرفتم به سمت مدرسه آیه الله گلپایگانی..
تو گیرودارِ مبارزه میون مهربونی و ترس، بالاخره مهربونیم پیروز شد. دلم رو یه دله کردم و رفتم به سمت پایانه؛ سمت کرج..
راستش رو بخواین، دوست داشتم تو مسیر یه اتفاقی بیافته که به سخنرانی نرسم اما از قم تا کرج دو ساعت و خورده بیشتر راه نبود و سخنرانی ساعت سه بعدازظهر شروع میشد.
ماشین اگه با سرعت لاکپشتم حرکت میکرد، بازم به سخنرانی میرسیدم.
بالاخره رسیدم کرج
رفتم خونه مادرم برا دستبوسی
هنوز نماز ظهر نشده بود، خواهرم تا فهمید که اومدم، انگار همهی دنیا رو بهش دادن.. خوشحالیِ خواهرم، خیلی خوشحالم کرد اما نه اون قدری ک بتونه نگرانی و دلهرهی یه طلبه رو کم کنه..
طلبهی جوونی که برا اولین بار میخواد بره سر صف برا این همه نوجوون حرف بزنه!
مادرم که الهی دورش بگردم متوجه نگرانیم شده بود، وقتی نمازش رو پشت سرم خوند همونجور ک روی سجادهش نشسته بود و تسبیح تُربت دستش بود بهم گفت: پسرم! چرا این قدر نگرانی؟
تو که خودت عالمی، آیه الکرسیای، چهارقُلی، وردی، ذکری، بخون که آروم شی..
گفتم :مادر! تو که اینا رو بلدی، خودت بخون، من الان ذکر گفتنم نمیاد
یادم نیست اون روز خونهی مادرم ناهار خوردم یا نه ولی یادمه که بنا شد پدرم من رو به مدرسهی خواهرم ببره..
قربونش برم یه پیکان داشت که سه سالی از من بزرگتر بود. خیلی هم مِیل دکتر رفتن داشت! یه روز پیش متخصص جلوبندی بود و یه روزم پیش فوق تخصص باطری و گاهی هم میرفت پیش دکتر عمومی
همش منتظر بودم یکی خبر بیاره که جلسه منتفی شده..
ادامه دارد..
مراقب باش یه غم اونقدر بهت غلبه نکنه که ناامید بشی و جوری رفتار کنی که انگار خدا تا حالا هیچوقت غم و اندوهت رو برطرف نکرده :)
چند متری خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینقدر میگی یاحسین، بنظرت ارباب شبِ اولِ قبر بهت سَر میزنه؟
لُطفی که تو به من کردی، مادرم نکرد
اِی مهربانتر از پدر و مادرم، حسین✨
چند متری خدا
بچهها شهدا مثلِ خودمونن☺️ منتهی یه جا یه کارِ خوبی کردن که به دلِ خدا چسبیده! یه جا نترسیدن، یه ج
فقط دَم زدن از شهدا افتخار نیست! باید زندگیمان، حرفمان، نگاهمان، لقمههایمان، رفاقتمان، بویِ شهدا بدهد🧡🌱
✍🏻شهیدسیدحمیدطباطباییمهر