eitaa logo
چند متری‌ خدا
37.1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
5 فایل
﷽ خدایا این عزت مرا بس که بنده توام و این افتخار مرا بس که تو خدای منی.. خدایا تو همانی که من می‌خواهم، مرا آن کن که تو می‌خواهی :) • تبلیغات: @tblighaat • تبادلات: @tabaadl • کانال انگشترمون @khaneh_angoshtarha #نشر_مطالب_صدقه_جاریه ❤️✨
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر میخوای همونی بشی که خدا میخواد و اخلاقت شبیه یه مومن واقعی بشه، حتما اینو بخون🧡🌱 در قالب داستانه اما پُر از نکته‌های طلایی برای خالص شدن و عاقبت‌بخیری! قسمت هفتم | روزیِ حلال خواهرِ شهید تعریف می‌کنن👇🏻 پيامبر اعظم(ص) می‌فرماید: فرزندانتان را در خوب شدنشان ياری كنيد، زيرا هر كه بخواهد می‌تواند نافرمانی را از فرزندِ خود بيرون كند. بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و ديگر بچه‌ها اصلا كوتاهی نكرد. البته پدرمان بسيار انسان با تقوایی بود. اهلِ مسجد و هيئت بود و به رزقِ حلال، بسيار اهميت می‌داد. او خوب می‌دانست پيامبر(ص) می‌فرمايد: عبادت ده جزء دارد كه نُه جزء آن به دست آوردن روزیِ حلال است. برای همين وقتی عده‌ای از اراذل و اوباش در محله اميريه (شاپورِ آن زمان)، اذيتش كردند و نمی‌گذاشتند كاسبی حلالی داشته باشد، مغازهایی كه از ارث پدری به دست آورده بود را فروخت و به كارخانه قند رفت. آنجا مشغولِ كارگری شد. صبح تا شب مقابل كوره می‌ايستاد. تازه آن موقع توانست خانه‌ای كوچک بخرد. ابراهيم بارها گفته بود: اگر پدرم بچه‌های خوبی تربيت كرد، به خاطر سختی‌هایی بود كه برای رزق حلال می‌كشيد! هـر زمان هم از دوران كودكیِ خودش ياد می‌كرد می‌گفت: پدرم با من حفظ قرآن را كار می‌كرد و هميشه مرا با خودش به مسجد می‌بُرد. بيشتر وقت‌ها به مسجد آيت الله نوری پایین چهار راه سر چشمه می‌رفتيم. آنجا هيئت حضرت علی اصغر(ع) برپا بود. پدرم افتخار خادمیِ آن هيئت را داشت. يادم هست كه در همان سال‌های پايانیِ دبسـتان، ابراهيم كاری كرد كه پدر عصبانی شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد! ابراهيم تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند كه برای ناهار چه كرده.. اما روی حرف پدر، حرفی نمی‌زدند. شب بود كه ابراهيم برگشت.. با ادب به همه سلام كرد. بلافاصله سوال كردم: ناهار چيكار كردی داداش؟! پدر درحالی كه هنوز ناراحت نشان می‌داد، اما منتظر جوابِ ابراهيم بود! ابراهيم خيلی آهسته گفت: تو كوچه راه می‌رفتم، ديدم يه پيرزن كلی وسایل خريده، نميدونه چیكار كنه و چطوری بره خونه، من هم رفتم كمک كردم؛ وسايلش را تا منزلش بردم و پيرزن هم كلی تشكر كرد و سكه پنج ريالی به من داد. نمی‌خواستم قبول كنم ولی خيلی اصرار كرد. من هم مطمئن بودم اين پول حلاله، چون براش زحمت كشيده بودم. ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم. پدر وقتی ماجرا را شنيد لبخندی از رضايت بر لبانش نقش‌بست. خوشحال بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزیِ حلال اهميت می‌دهد. دوستیِ پدر با ابراهيم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتی عجيب بين آن دو برقرار بود كه ثمره آن در رشد شخصيتیِ اين پسر مشخص بود. اما اين رابطه دوستانه زياد طولانی نشد! ابراهيم نوجوان بود كه طعم خوش حمايت‌های پدر را از دست داد. در يک غروب غم‌انگيز، سايه سنگينِ يتيمی را بر سرش احساس كرد. از آن پس مانند مردان بزرگ به زندگی ادامه داد. آن سال‌ها بيشتر دوستان و آشنايان به او توصيه می‌كردند به سراغ ورزش برود؛ او هم قبول كرد. 🔸ادامه دارد...
یه چیزی بگم بچه‌ها؟ یه روزی افتخار می‌کردم به اینکه اکثر رفقام بی‌دین و ضدانقلابن! ولی به نقطه‌ای رسیدم که دیدم من واقعا روی یه مسائلی غیرت دارم و این غیرت واقعا دینیه!🤦🏻‍♀ دیدم دیگه اصلا نمی‌تونم ادامه بدم و هر روز فاصله‌مو بیشتر کردم.‌ می‌خوام بگم فداسرت که توی جمع، وصله‌ی ناچسب بودی، فداسرت که دارن غربال می‌شن اطرافیانت.. صبر کن، چهارتا مثل خودت پیدا می‌کنی :)
چند متری‌ خدا
ـــــــــــــــــ📻🌿ـــــــــــــــــ سخنِ حق همان است که از جانب خدا به تو رسید، مبادا هیچ‌گاه در آن
003061.mp3
254.1K
ـــــــــــــــــ📻🌿ـــــــــــــــــ از آن پس كه به آگاهى رسيده‌اى، هركس كه درباره او با تو مجادله كند، بگو: بياييد تا حاضر آوريم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را؛ آنگاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم! ↵ آل‌عمران/۶۱
از خونِ جوانانِ وطن #ویزا رسیده..💔 آمریکا ویزای علی کریمی رو صادر کرد!
چند متری‌ خدا
«جوانی‌اش» حیف شد تا علی کریمی‌ها در ناز و نعمت به «پیری» رسند :))) ✍🏻حسین‌مهدوی‌نیا
تنها کسی که باید سعی کنی ازش بهتر باشی، کسیِ که دیروز بودی! + توکل، توسل و تلاش سه ابزارِ لازم و کافی برای موفقیت..✨
اگر صبور نیستی، خود را صبور جِلوه بده؛ زیرا کمتر کسی است که خود را شبیه گروهی کند و به زودی یکی از آنها نشود! ✍🏻امام‌علی‌(ع)
چند متری‌ خدا
این کلامِ امیرالمومنین رو باید با طلا نوشت: چه بسيار است عبرت‌ها و چه اندک است عبرت گرفتن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹مخالفت مجلس با فیلترینگ دائمیِ واتساپ و اینستاگرام! تصمیم مقامات امنیتی این است که تا زمانِ برگشت آرامش به جامعه، برخی شبکه‌های اجتماعی که بسترهای آشوب در آنجا شکل می‌گیرد، به‌ طور موقت فیلتر شوند.
tanha_masir_18.mp3
11.74M
| قسمت هجدهم اگر فقط قسمت اولش رو گوش کنید، دیوانه‌وار دنبالِ بقیه قسمت‌هاش می‌گردید! این‌صوت،هدیه‌ویژه‌من‌به‌شماست! به ترتیب گوش کنید🎙🌊 * زندگیتون تبدیل میشه به قبل از تنها مسیر و بعد از تنها مسیر☺️ 💌 از حس و حالتون بعد از هر قسمت بهم بگید: @admin_khoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻ماجرای دیدنِ قیامت و پس از مرگِ استاد شجاعی! لطفاً کامل ببینید؛ چون حرفی زدن و اتفاقی رو اونجا تجربه کردن که زندگیتون رو عوض می‌کنه..❤️🍃
Majid-Bani-Fatemeh-Arezoye-Par-Zadan-Ba-Man1.mp3
5.82M
از لحاظ روحی به هیئتی نیاز دارم که سید مجید بنی‌فاطمه اینو بخونه: + من اولین‌بار رفتم هیئت، این مداحی اونجا پخش شد و دیگه اون آدمِ سابق نشدم :) اصلا دلمو بُرد! مداحی رو نمیگما، منظورم امام حسینه..🧡🌱
چند متری‌ خدا
از لحاظ روحی به هیئتی نیاز دارم که سید مجید بنی‌فاطمه اینو بخونه: + من اولین‌بار رفتم هیئت، این مدا
مِهر‌ تو را بهشت بخواهد نمی‌دهم، در ماجرایِ عشق نباید قُمار کرد! + کانالِ‌ شعرِ مورد علاقم: @mahjabinn
چند متری‌ خدا
از لحاظ روحی به هیئتی نیاز دارم که سید مجید بنی‌فاطمه اینو بخونه: + من اولین‌بار رفتم هیئت، این مدا
5397246966.mp3
4.21M
اینم استودیویی‌ِ این مداحیه هست که تازه اومده، با کمی تغییرات😍😭 چرا انقدر من اینو دوست دارم؟
چند متری‌ خدا
ـــــــــــــــــ📻🌿ـــــــــــــــــ از آن پس كه به آگاهى رسيده‌اى، هركس كه درباره او با تو مجادله ك
003062.mp3
110.7K
ـــــــــــــــــ📻🌿ـــــــــــــــــ این همان سرگذشتِ واقعی (مسیح) است. (و ادعاهایی همچون الوهیّت او یا فرزند خدا بودنش، بی‌اساس است.) و هیچ معبودی جز خداوند یگانه نیست؛ و خداوند توانا و حکیم است.آل‌عمران/۶۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹عجایبِ بعد از ظهور امام زمان(عج) بعد از ظهور چه اتفاقاتی می‌‌اُفته؟ توی آخر الزمان، کثافت دنیا رو میگیره و فقط یه لِسان‌الصدق هست!‌ ببین علی(ع) و اولادش چی میگن..💙🌱
خدایا ممنونم که هستی و با بودنت دلم‌ گرمه! میدونم تا تهش هوامو داری؛ آخ چه آرامشی داره بودنِ تو، توی تموم لحظات زندگیم✨
خبر بد: هیچ چیز همیشگی نیست! خبر خوب: هیچ چیز همیشگی نیست!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا لحظه آخر تلاش کنید و هیچ وقت ناامید نشید! چند ثانیه به پایانِ بازی مونده بود که یه بازیکن‌ با یک پرتابِ عجیب، بازی رو مساوی کرد اما بازیکنِ تیم مقابل با یک پرتابِ عجیب‌تر، نتیجه رو تغییر داد✨
tanha_masir_19.mp3
7.44M
| قسمت نوزدهم اگر فقط قسمت اولش رو گوش کنید، دیوانه‌وار دنبالِ بقیه قسمت‌هاش می‌گردید! این‌صوت،هدیه‌ویژه‌من‌به‌شماست! به ترتیب گوش کنید🎙🌊 * زندگیتون تبدیل میشه به قبل از تنها مسیر و بعد از تنها مسیر☺️ 💌 از حس و حالتون بعد از هر قسمت بهم بگید: @admin_khoda
سراغِ خواب نروید! آنقدر کار و مطالعه کنید و فعال باشید تا خسته بشید و خواب به سراغِ شما بیاید. ✍🏻شهیدرسول‌هلالی
چند متری‌ خدا
اینقدر میگی یاحسین، بنظرت ارباب شبِ اولِ قبر بهت سَر می‌زنه؟ لُطفی که تو به من کردی، مادرم نکرد اِی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دورت بگردم امام حسینم، من که بجز تو بغلت گریه نکردم الان فقط کربُبَلاست دَوایِ دردم + چه فیلم قشنگی؛ می‌خوام ده‌بار ببینمش..♥️
بهترين راهِ موفقيت در زندگی، عمل كردن به توصيه‌هايی است كه به ديگران می‌كنیم :)
اگر میخوای همونی بشی که خدا میخواد و اخلاقت شبیه یه مومن واقعی بشه، حتما اینو بخون🧡🌱 در قالب داستانه اما پُر از نکته‌های طلایی برای خالص شدن و عاقبت‌بخیری! قسمت هشتم | ورزش باستانی جمعی از دوستانِ شهید تعریف می‌کنن👇🏻 اوايل دوران دبيرستان بود كه ابراهيم با ورزش باستانی آشنا شد. او شب‌ها به زورخانه حاج حسن می‌رفت. حاج حسنِ توكل، معروف به حاج حسن نجار، عارفی وارسته بود. او زورخانه‌ای نزديک دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكی از ورزشكاران اين محيط ورزشی و معنوی شد. حاج حسن، ورزش را با يک يا چند آيه قرآن شروع می‌كرد، سپس حديثی می‌گفت و ترجمه می‌كرد. بيشتر شب‌ها ابراهيم را می‌فرستاد وسط گود، او هم در یک دور و ورزش، معمولا یک سوره قرآن، دعای توسل و یا اشعاری در مورد اهل بيت می‌خواند و به اين ترتيب به مُرشد هم كمک می‌كرد. از جمله كارهای مهم در اين مجموعه اين بود كه هر زمان ورزش بچه‌ها به اذان مغرب می‌رسيد، بچه‌ها ورزش را قطع می‌كردند و داخل همان گودِ زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت می‌خواندند. به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درسِ ايمان و اخلاق را در كنار ورزش به جوان‌ها می‌آموخت. فراموش نمی‌کنم، يک‌بار بچه‌ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند؛ يک‌باره مردی سَراسيمه وارد شد! بچه خردسالی را نيز در بغل داشت! با رنگی پريده و با صدایی لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه‌ام مريضه، دكترا جوابش كردند، داره از دستم ميره. نََفَس شما حقه، توروخدا دعا كنيد. توروخدا... بعد شروع به گريه كرد. ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيایید توی گود! خودش هم آمد وسط گود. آن شب ابراهيم در يک دور ورزش، دعای توسل را با بچه.ها زمزمه كرد، بعد هم از سوزِ دل برای آن كودک دعا كرد.. آن مرد هم با بچه‌اش در گوشه‌ای نشسته بود و گريه می‌كرد.. دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه‌ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا؟ گفت: بنده خدایی كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه‌اش برطرف شده، دكتر هم گفته بچه‌ات خوب شده؛ برای همين ناهار دعوت كرده. برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم، مثل کسی که چيزی نشنيده، آماده رفتن می‌شد. اما من شَک نداشتم، دعای توسلی‌ که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کارِ خودش را کرده. بارها می‌ديدم ابراهيم با بچه‌هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دينی بودند رفيق می‌شد، آنها را جذب ورزش می‌کرد و به مرور به مسجد و هيئت می‌كشاند. يکی از آنها خيلی از بقيه بدتر بود. هميشه از خوردنِ مشروب و کارهای خلافش می‌گفت! اصلا چيزی از دين نمی‌دانست؛ نه نماز و نه روزه! به هيچ چيز هم اهميت نمی‌داد. حتی می‌گفت: تا حالا هيچ جلسه مذهبی يا هيئت نرفته‌ام. به ابراهيم گفتم: آقا اِبرام اينها کی هستند دنبال خودت میاری؟ با تعجب پرسيد: چطور، چیشده؟ 🔸ادامه دارد...