eitaa logo
⛔ هوس/online ⛔
4.1هزار دنبال‌کننده
521 عکس
141 ویدیو
14 فایل
کاری از کانال #دختران_چادری #بزرگترین کانال #حجاب در ایـران '@clad_girls' ⊹ ⊹ ⊹ ❖ بر روی‌ خرابه‌هایِ‌خاطراتــ‌ تلخ‌ شما؛ پلی میسازیم به نام #تجربه؛ برای رسیدن به #معصومیت های از دست رفته↻✨ ارسال سوال و ارتباط با ما↓ @clad_girls14
مشاهده در ایتا
دانلود
⛔ هوس/online ⛔
  ┄━•●❥ او یک فرشته بود! ❥●•━┄ تق تق... توق توق... احمدم احمد، مذهبی ام مذهبی، جامانده از متاهلان، تنهای تنها؛ بی یار و یاور دختری چادر به سر اهل خدا و پیغمبر بیاید پی وی، تا بکنیم کمی صحبت... بلکه وا بشود این دل غمزده مان! فقط بانو میان گفتگوهایمان؛ حواسمان باشد نگذاریم پا را فراتر از حد. کمی درد و دل با استیکر قلب و گریه... وقت اذان و دعا، بدویم نماز، التماس دعا! احمد گل گلاب، آمده بود برای دوستی و به قول بچه های امروزی رل و فور اور بای..! دل دهد و قلوه پس گیرد. این وسط قربان و فدایت گردم، شود ورد زبانش... فقط اهل خدا و پیغمبر و چادر به سر چه بود که آورد بر زبان!؟ مگر مهم بود رل با چادر یا مانتو و شال؟! نکند چادری که باشد، کاور دار می شود کامپیوترش مثال آن تبلیغ های بی محتوای حجاب... یا که روبند می گذارد پشت صفحه مجازی؟! نکند قرار بود میان چت هایشان دخترک بگوید کلام خدا را، وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَ.... که نگیرید دوست پنهانی و... او هم بگوید حدیثی از پیغمبر! عجب کلاه شرعی گذاشته بود بر سر! آخ که چه نفس بد بازی گرفته بود این پسرک را در شمایل مذهب... شیطان یکه تاز این میدان، حرفهایش بسی تکرار می کرد ماجرای روباه و زاغ... مذهبی نمی شد نامید دگر او را... شده بود یک پا مذهبی نما! فیک زده بود، آنهم فیک مذهبی ها را... در دل گفتم اعوذ بالله... و احمد بدون تردید شد بلاک..! داستان او یک فرشته بود، شد تکرار. شیطان شنید پناه بر خدا را، جیغ بنفش کشید و رفت به سراغ دختری دیگر... چادر به سر... از قضا حافظ قران! ❥•━┄ | @ghaf_313 | 🔴 eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772
⛔ هوس/online ⛔
‍   ┄━•●❥ماسماسک محبوب من❥●•━┄   تند و تند دعای افتتاح را خواندم و از پذیرایی به اتاق خواب کوچ کردم. البته که اتاق خواب بهانه بود برای تنها ماندن با آن ماسماسک محبوب! در ماسماسک ما یک "جان جانان" بود که بسیار خاطرش را می‌خواستم. من هم همان دختر خوشبختی که بالای صفحه‌ی چت او زده بود "is typing..." -نازگلکم عکس لطفا!... -استغفرالله! عکس دختر نامحرم! -حاج خانم تقبل الله... با پسر نامحرم حرف می‌زنی، به عکس که می‌رسه امامزاده می‌شی!؟ -عکس جزو خط قرمزای منه! -اما من عکس سفیدبرفیمو می‌خوام. لپ هایم گل می‌دهد. -اگر به جای سفید برفی، یکی از هفت کوتوله باشم چی!؟ -غیرممکنه! در هر صورت علف باید به دهن بزی شیرین بیاد که میاد. -من مثل باقلوا می‌مونم، می‌ترسم شرینیش دلتو بزنه ها!.. -شما عکس بفرس، فیض ببریم سرکار الیه! باقیش با من. دل به دریا می‌زنم و دست می‌جنبانم. زیر عکس ذکر می‌کنم "بخاطر تو" و منتظر واکنشش می‌مانم: -ای جوووون! کشش واو از خدا بی خبرش، عقلم را سرجا می‌آورد: -اِوا خاک عالم به سرم! عکس را فوری پاک می‌کنم. -دیوانه! تو خلی بخدا... نگاهی به گوشی ام می‌اندازم. خدای من دقایقی بیشتر تا اذان صبح نمانده. با عجله تایپ می‌کنم: «جان جانان! الانه که با مامان دعوام بشه. باید سحری بخورم. تا فردا شب بعد افطار بای!» با دو سه لقمه سر و ته سحری را هم آوردم و دوباره به ماسماسک عزیز پناه بردم. صفحه‌ی اختصاصی جان جانانم را چک کردم، برایم طومار نوشته: «کجا فرار کردی باز؟! تو دیوونه ای دختر... من که اعتقاداتم مثل تو نیست، اما اون گناهی که تو ازش دم میزنی قبل افطار و بعد افطار نداره!.. خوشحالم که حداقل مثل امثال تو نیستم و دم از ایمان آبکی نمی‌زنم!» چشمانم از تعجب گرد شد. او که اعتقاداتش از ریشه لنگ می‌زد، حالا با تیکه پرانی ایمانم را به سخره گرفته! صدای اذان من را از ورطه خیال به واقعیت کشاند؛ الله اَکبر الله اَکبر الله اَکبر الله اَکبر "جان جانان در حال نوشتن..." أشهد أن لا اله الاالله  أشهد أن لا اله الاالله  «اسلام اینجوری تومنی نمی ارزه!..» أشهد أن محمداً رسول الله أشهد أن محمداً رسول الله «به پیر به پیغمبر نمی‌ارزه...» چهره دین اسلام، دین پیامبر با چهره‌ی بالماسکه من پرمدعا یکی شده بود! در دلم می‌نویسم: «جان جانان خدا نگهدار...» | @ghaf_313 | 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 ✍ بر روی خرابه هایِ خاطرات تلخ شما ؛ پلی میسازیم ب نام ؛برای رسیدن به های از دست رفته 💚👇👇 eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772
⛔ هوس/online ⛔
‍   ┄━•●❥ماسماسک محبوب من❥●•━┄   تند و تند دعای افتتاح را خواندم و از پذیرایی به اتاق خواب کوچ کردم. البته که اتاق خواب بهانه بود برای تنها ماندن با آن ماسماسک محبوب! در ماسماسک ما یک "جان جانان" بود که بسیار خاطرش را می‌خواستم. من هم همان دختر خوشبختی که بالای صفحه‌ی چت او زده بود "is typing..." -نازگلکم عکس لطفا!... -استغفرالله! عکس دختر نامحرم! -حاج خانم تقبل الله... با پسر نامحرم حرف می‌زنی، به عکس که می‌رسه امامزاده می‌شی!؟ -عکس جزو خط قرمزای منه! -اما من عکس سفیدبرفیمو می‌خوام. لپ هایم گل می‌دهد. -اگر به جای سفید برفی، یکی از هفت کوتوله باشم چی!؟ -غیرممکنه! در هر صورت علف باید به دهن بزی شیرین بیاد که میاد. -من مثل باقلوا می‌مونم، می‌ترسم شرینیش دلتو بزنه ها!.. -شما عکس بفرس، فیض ببریم سرکار الیه! باقیش با من. دل به دریا می‌زنم و دست می‌جنبانم. زیر عکس ذکر می‌کنم "بخاطر تو" و منتظر واکنشش می‌مانم: -ای جوووون! کشش واو از خدا بی خبرش، عقلم را سرجا می‌آورد: -اِوا خاک عالم به سرم! عکس را فوری پاک می‌کنم. -دیوانه! تو خلی بخدا... نگاهی به گوشی ام می‌اندازم. خدای من دقایقی بیشتر تا اذان صبح نمانده. با عجله تایپ می‌کنم: «جان جانان! الانه که با مامان دعوام بشه. باید سحری بخورم. تا فردا شب بعد افطار بای!» با دو سه لقمه سر و ته سحری را هم آوردم و دوباره به ماسماسک عزیز پناه بردم. صفحه‌ی اختصاصی جان جانانم را چک کردم، برایم طومار نوشته: «کجا فرار کردی باز؟! تو دیوونه ای دختر... من که اعتقاداتم مثل تو نیست، اما اون گناهی که تو ازش دم میزنی قبل افطار و بعد افطار نداره!.. خوشحالم که حداقل مثل امثال تو نیستم و دم از ایمان آبکی نمی‌زنم!» چشمانم از تعجب گرد شد. او که اعتقاداتش از ریشه لنگ می‌زد، حالا با تیکه پرانی ایمانم را به سخره گرفته! صدای اذان من را از ورطه خیال به واقعیت کشاند؛ الله اَکبر الله اَکبر الله اَکبر الله اَکبر "جان جانان در حال نوشتن..." أشهد أن لا اله الاالله  أشهد أن لا اله الاالله  «اسلام اینجوری تومنی نمی ارزه!..» أشهد أن محمداً رسول الله أشهد أن محمداً رسول الله «به پیر به پیغمبر نمی‌ارزه...» چهره دین اسلام، دین پیامبر با چهره‌ی بالماسکه من پرمدعا یکی شده بود! در دلم می‌نویسم: «جان جانان خدا نگهدار...» | @ghaf_313 | @clad_girls