eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.7هزار دنبال‌کننده
781 عکس
409 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️💢⭕️ 🔹عملیات شناختی یعنی 🔹زمانی گاز نداشتیم، شاه خوش پوش داشتیم، با امریکا رفیق بودیم اما درصف نفت می ایستادیم و لبخند می زدیم 🔹حالا ۲۵ میلیون خانواده گاز شهری داریم، در خانه با لباس تابستان می خوابیم، خودرو گازسوز را با ۶ هزار تومان شارژ می کنیم؛ 🔻اما حس بدبختی کنیم! 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
خستگی و گرسنگی خیلی بهم فشار آورده بود. البته یک شکلات‌هایی رو ارتش می‌داد که خوردن یه عددش برای یک بیست و چهار ساعت کافی هست. ولی برای مایی که هر روز صبح باید دو تا استکان چای شیرین با دو تا نون لواش میخوردم، یک شکلات به جایی نمی‌رسید. تو همین حالتی که گیج خواب بودم و به شدت گرسنه، صحنه‌ای رو دیدم که از تعجب، گرسنگی و بی خوابی از سرم پرید،دیدم یک تعداد بالایی عراقی دست‌ها شون رو بالا گرفتن و به نشونه تسلیم دارند میان، خوب دقت کردم ببینم خودشون تسلیم شدن یا نیروهای ما آوردنشون. همینطوری که با نگاهم تا نفرات آخر رو دید زدم چشمم افتاد به نفر آخر، عه عه عه، تعجبم چند برابرشد. یه بسیحی که اسلحه هم دستشِ، روی https://eitaa.com/joinchat/3695968317C061460af4d
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
خستگی و گرسنگی خیلی بهم فشار آورده بود. البته یک شکلات‌هایی رو ارتش می‌داد که خوردن یه عددش برای یک
تا به حال پای خاطرات یه رزمنده از روزی که اعزام شده تا عملیاتی رو که شرکت کرده نشستی؟ داستان زیبای، رزمنده ای از فکه، تمام اینها رو به تصویر کشیده❤️ https://eitaa.com/joinchat/3695968317C061460af4d
Ziarate Ale Yasin- Ali Fani.mp3
5.76M
🍃🌹🍃 🌸▫️صوتِ " زیارتِ آل یاسین " با صدای "علی فانی " 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
خستگی و گرسنگی خیلی بهم فشار آورده بود. تو همین حالتی که گیج خواب بودم و به شدت گرسنه، صحنه‌ای رو دیدم که از تعجب، گرسنگی و بی خوابی از سرم پرید،دیدم یک تعداد بالایی عراقی دست‌ها شون رو بالا گرفتن و به نشونه تسلیم دارند میان، خوب دقت کردم ببینم خودشون تسلیم شدن یا نیروهای ما آوردنشون. همینطوری که با نگاهم تا نفرات آخر رو دید زدم چشمم افتاد به نفر آخر، عه عه عه، تعجبم چند برابرشد. یه بسیحی که اسلحه هم دستشِ، روی... https://eitaa.com/joinchat/3695968317C061460af4d
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
خستگی و گرسنگی خیلی بهم فشار آورده بود. تو همین حالتی که گیج خواب بودم و به شدت گرسنه، صحنه‌ای رو دی
تا به حال پای خاطرات یه رزمنده از روزی که اعزام شده تا عملیاتی رو که شرکت کرده نشستی؟ داستان زیبای، رزمنده ای از فکه، تمام اینها رو به تصویر کشیده❤️ https://eitaa.com/joinchat/3695968317C061460af4d
علّت منفور شدن آدمها.mp3
11.24M
🍃🌹🍃 | مادر منفور ! پدر منفور ! فرزند منفور ! عروس و داماد منفور ! مدیر منفور ! همه‌ی اینا یه جای مشترک گیر دارن که منفور میشن! 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃 🎥 تهیه مسکن اقشار مختلف در دستور کار دولت 🗣رئیس‌جمهور: 🔹مشابه اقدامی که در مورد تامین مسکن دانشگاهیان امروز انجام شد در نیروهای مسلح، تعاونی‌های کارگری و سایر اقشار نیز جریان دارد. 🔸این روند می‌تواند نیاز اقشار مختلف به مسکن به‌ویژه اقشاری که دسترسی سختی به زمین و مسکن دارند را برطرف کند. 🔹اختصاص زمین به واحدهای مسکونی یا خوابگاه‌های متاهلی حتما با نگاه به ضرورت توسعه دانشگاه‌ها در حوزه آموزشی و پژوهشی و آینده‌نگری در این زمینه‌ها باشد. 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
🍃🌹🍃 وزیر بهداشت: درمان رایگان سرطان، از اهداف وزارت بهداشت است 👌 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۵۶۶ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) بابا به دنبالمون اومد همه ی وسایل بار ماشین کرد با عمه جلوی ماشین کنار بابا نشستیم. وقتی نزدیک روستا رسیدیم عطر خوش روستا رو با تمام وجود استشمام می‌کردم. سرمای دلچسبش رو به جون خریدم. انگار خدا جو روستای ما رو با اکسیژن خالص پر کرده که روح زندگی بهم دمیده می‌شد. وقتی به خیابون اصلی و کوچه پس کوچه ها رسیدیم ولی این بار مولکول‌های اکسیژن جاخالی می‌دادند کم کم داشتم نفس کم میاوردم. چون یاد نگاهها و حرفای مردم افتاده بودم و حالم گرفته شد همه ی تلاش‌هایی که تو خونه‌ی عمه و با کمکش کرده بودم تا همه‌ی احساسات تلخ گذشته رو از خودم دور کنم اما حالا همه ی زحماتمون دود شد و رفت به آسمون. بغضی آشنا ته گلوم دوباره در حال لونه کردن بود. به خودم نهیب زدم من باید بتونم اعتماد به نفسی رو که در طول مدتی که پیش عمه بدست آوردم رو حفظ کنم. با خودم زمزمه می‌کردم آغوش خدا، آغوش خدا، من در آغوش خدام‌... دستان خدا، دستان خدا روی زندگیمه تا درستش کنه قراره خدا آغوش و تکیه‌گاه من باشه، قراره با دستای خودش انتقام من رو از همه‌ی اونایی که باعث اینهمه غم و غصه و سیاهیِ بختم شدند بگیره. قطرات اشکی که می‌اومد تا گوشه‌ی چشمم جمع بشن آروم آروم به جای قبلیشون برگشتند. نفسهای عمیق می‌کشیدم و چشمم رو شیطنت‌وار به اطراف می‌گردوندم و افکارم رو مهار می‌کردم که بجز خوبی‌های روستا و خصوصا دیدار شکوفه به چیز دیگه ای نپردازند . چهره‌ی خندون و زیبای شکوفه رو تصور می‌کردم. الان دیگه کم مونده تا پنج یا شش ماهش تموم بشه... کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۵۶۷ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) رسیدیم خونه مامان و محبوبه توی حیاط به استقبالمون اومده بودند. درسته نزدیک بهار بود اما هنوز هوای سرد اسفندماه سوز عجیبی داشت، پس بعد از یه احوالپرسی کوتاه اول عمه رو تعارف کردند که داخل بره و بقیه با عجله وارد خونه شدیم. شکوفه‌ی نازنینم یه گوشه دراز کشیده و با دست و پاهای کوچولوش اسباب بازی رو نگه داشته بود و صداهایی رو از توی گلوش بیرون می‌فرستاد. انگار که تلاش می‌کنه حرف بزنه. وقتی صدام رو شنید اولش یکم باحس غریبانه نگاهم کرد ولی وقتی بغلش کردم و قربون صدقه‌های همیشگیم رو تقدیم نگاه قشنگش کردم هنوز حس غریبی رو نسبت بهم داشت یه ساعتب طول کشید تا همون شکوفه‌ی همیشگی بشه و دیگه باهام غریبی نکنه... تو بغلم اینطرف و اونطرف می‌کشوندمش و شعرهایی که حکایت از دلتنگیم می‌کرد رو براش می‌خوندم. یه لحظه متوجه نگاه پرغصه‌ی اطرافیان به خودم شدم. بی‌توجه به نگاههاشون بدون اینکه چشم از صورت شکوفه بردارم رفتم به سمت اتاقی که الان چند سال بود به اسم اتاق منصوره توی خونه معروف شده بود. یکم دیگه با شکوفه مشغول شدم که باصدای مامان که برای صرف نهار به سر سفره دعوتم می‌کرد به پذیرایی برگشتم. همه دور سفره نشسته بودند بابا سرجای همیشگیش بود و عمه کنارش... وسایل سفره هم نصفه نیمه چیده شده بود بچه رو کنار مامان نشوندم و به آشپزخونه برای کمک به محبوبه رفتم با خوشحالی از حالم و خاطرات خونه‌ی عمه و کلاسهای قلاب بافیم می‌پرسید من هم مشتاقانه جواب تک تک سوالهاش رو می‌دادم. با هشدار بابا که اعلام عدم تحمل گرسنگی می‌کرد به سرعتمون افزودیم و چیدمان سفره رو تکمیل کردیم. به پیشنهاد عمه و استقبال من و مامان و محبوبه که حالا سر ظهره و حسابی آفتاب همه جارو گرمتر کرده بابا با ماشین همه‌مون رو به امامزاده برد 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۵٠ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🍃🌹🍃 🍃🌸محور یابی بیانات رهبری(امروز در دیدار با مردم اذربایجان شرقی) تا این لحظه در میدان انتخابات از سیاه‌نمایی اجتناب شود 🔹رهبر انقلاب: کسانی که در میدان انتخابات وارد می‌شوند از بددهنی و توهین و سیاه‌نمایی اجتناب کنند. 🍃🌹ـــــــــــــــــــ رهبر انقلاب: مردم در انتخابات به دنبال انتخاب اصلح باشند 🍃🌹ـــــــــــــــــــ رهبر انقلاب: همه باید در انتخابات شرکت کنند 🔹انتخابات رکن اصلی نظام جمهوری اسلامی است. راه اصلاح کشور انتخابات است. 🍃🌹ـــــــــــــــــــ اختلافات سیاسی نباید در وحدت ملی تاثیر بگذارد 🔹رهبر انقلاب: اختلافات سلیقه‌ای و سیاسی نباید در وحدت ملی ملت ایران در مقابل دشمنان تاثیر بگذارد 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
هدایت شده از باران حرم
33.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در باقیمانده‌ی ماه شعبان کدام عمل فضیلت بیشتر داره؟ اگر بخواهیم از محسنات این ماه استفاده کنیم برای اینکه ماه رمضان بهتری داشته باشیم چه کنیم؟ استاد پاسخ دغدغه‌های شما رو در این کلیپ دادن. @baran_haram
🍃🌹🍃 🅾 اکثریت قاطع آمریکایی‌ها نگران تورم هستند! 🔹حدود 88% از مردم آمریکا نگران تورم موجود در آمریکا هستند که سهم جمهوری خواهان در این نگرانی از همه بیشتر است. علت نگرانی آمریکایی‌ها درباره تورم بیشتر به قیمت غذا و خواروبار و قیمت مسکن برمی‌گردد و بیش از نیمی از مردم آمریکا نگران قیمت غذا و خواروبار هستند. #آمریکا_طبل_توخالی #تمدن_نکبت 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
من در یه خونواده مرفح، بی دین بزرگ شدم، ولی بر خلاف خونواده‌ام گرایشات مذهبی داشتم و در سیزده سالگی به حجاب اونم چادر و نماز رو آوروم. به همین دلیل به شدت با مخالفت پدرم و اذیت و آزارهاش روبرو شدم، پدرم من رو از یک زندگی مرفح محروم کرد. یک شب در مسجد بودم، خواهرم که در کانادا زندگی میکرد بهم زنگ زدو کلی زخم زبان و شماتت نثارم کرد. دلم خیلی شکست، و از خدا جوابی برای حرفهای نیش دار خوارم خواستم. از شدت گریه و زاری بیحال شدم که یک مرتبه... https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
من در یه خونواده مرفح، بی دین بزرگ شدم، ولی بر خلاف خونواده‌ام گرایشات مذهبی داشتم و در سیزده سالگی
داستانی بر اساس واقعیت، توصیه میکنم به جوانان و نوجوانان این داستان زیبا و شگفت انگیز رو بخونید👌 https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
من در یه خونواده مرفح، بی دین بزرگ شدم، ولی بر خلاف خونواده‌ام گرایشات مذهبی داشتم و در سیزده سالگی به حجاب اونم چادر و نماز رو آوروم. به همین دلیل به شدت با مخالفت پدرم و اذیت و آزارهاش روبرو شدم، پدرم من رو از یک زندگی مرفح محروم کرد. یک شب در مسجد بودم، خواهرم که در کانادا زندگی میکرد بهم زنگ زدو کلی زخم زبان و شماتت نثارم کرد. دلم خیلی شکست، و از خدا جوابی برای حرفهای نیش دار خوارم خواستم. از شدت گریه و زاری بیحال شدم که یک مرتبه... https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
من در یه خونواده مرفح، بی دین بزرگ شدم، ولی بر خلاف خونواده‌ام گرایشات مذهبی داشتم و در سیزده سالگی
داستانی بر اساس واقعیت، توصیه میکنم به جوانان و نوجوانان این داستان زیبا و شگفت انگیز رو بخونید👌 https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
معلم زیست💯 تنها معلم مرد مدرسه، هر روز کنار میزم می‌ایستاد و درس میداد. تمام توجهش توی کلاس به من بود اوایل بدم می‌اومد تا اینکه محبت‌هاش زیاد شد و خیال خام به سرم زد حتما میخواد بیاد خواستگاریم‌تو ذهنم باهاش ازدواج هم کردم تا اینکه یک روز از یکی شنیدم....😢 https://eitaa.com/joinchat/2967208113Cc7564cb966
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۵۶۸ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) پس از زیارتی کوتاه به خاطر سرمای هوا و حضور شکوفه زودتر به خونه برگشتیم. محبوبه خیلی اصرار داشت که برای شام به خونه‌ش بریم اما خداروشکر مامان به روز دیگه‌ای موکول کرد اصلا حوصله‌ی سعید رو نداشتم با اینکه مثل یه برادر دلسوز حمایتم می‌کرد اما شرمندگی و خجالتی که همیشه توی رفتارهاش مقابل خودم می‌دیدم بیشتر معذبم می‌کرد. برای شام آبگوشت بار گذاشته بودم . وسایل قلاب بافی و کارهای هنریم رو اوردم تا به مامان و محبوبه نشون بدم محبوب پیشنهاد داد تابستون که رسید یه کلاس آموزشی توی روستا برگزار کنم. از پیشنهادش خیلی خوشم اومد. باید تمام سعیم رو می‌کردم تا بتونم نگاه غلط و اشتباه مردم رو از روی خودم پاک کنم. هر چه بیشتر به ایام عید نزدیک می‌شدیم کارهای من هم فشرده‌تر می‌شد. عمه تا مدتی مهمونمون بود که بالاخره با داماد و دخترش به خونه‌ی خودش برگشت. بخاطر حضور ایشون و احترام به شوهرِ مرحومش که هنوز اولین عید بعد از فوتش رو نگذرونده بودیم نتونستیم خونه تکونی کنیم. اما حالا که هنوز چند رو تا عید مونده بهتر بود یه دستی به خونه بکشم. به زور تونستم مامان رو راضی کنم که والله نظافت نشانه‌ی ایمانه، نمیدونم خونه‌تکونی ما چه منافاتی با حفظ حرمت عزای شوهرعمه یا حرمت خود عمه داره؟ به مامان قول دادم خیلی سَرسَری خونه رو تمیز کنم. امشب سال تحویله و من هنوز همه‌ی کارها رو تموم نکردم. و حسابی خسته شدم . کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۵۶۹ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) سال جدید رو با دعای ویژه ی تحویل سال شروع کردم، دعای خیر برای همه ی عزیزانم می‌کردم . یه لحظه به یاد گذشته‌ی تلخ و آینده ی مبهم و تاریکم افتادم. دیشب شنیده بودم مسعود و زن باردارش به اومدن و قراره تا سیزده‌به‌در خونه ی خاله بمونند... یاد حرفایی که پسر منیر خانم در مورد من به سعید گفته بود افتادم، یاد حرفایی که بواسطه‌ی مهر طلاقی که مسعود به شناسنامه‌م کوبیده بود و توی روستا پشت سرم گفته می‌شد. از مسعود متنفر بودم. برای اولین بار خیلی واضح از خدا خواستم مسعود و هر کسی که به دلش انداخته اون بلا رو سر زندگی من بیاره به بدترین شکل ممکن عذابشون کنه... دوباره حس نفرت از همه ی اونهایی که باعث و بانی اتفاقات تلخ زندگیم شدند به وجودم برگشت. همینطور که با خدا نجوا میکردم همه‌ی بانیان این اتفاقات تلخ رو به خدا واگذار کردم. با اینکه امشب هر سه تا برادرم و خانواده شون اینجا هستند اما زودتر از همیشه رختخواب انداختیم تا بخوابیم آخه صبح زود باید حاضر و آماده راه بیفتیم بریم شهر و به عمه سر بزنیم آخه اولین عید هست که شوهر مرحومش فوت شده و رسمه که در چنین شرایطی همه‌ی اقوام برای سرسلامتی دادن و اینکه کمتر جای خالی عزیز از دست داده رو حس کنند به خونه‌شون بریم... همینکه از خونه بیرون اومدیم چشمم به زن و مرد جوونی افتاد که پشت به ما از جلوی خونه مون رد می‌شدند. از پشت شناختمش مسعود بود. حتما مادمازل خانوم رودر اولین صبح بهاری به پیاده روی برده نفسهام دوباره سنگین شدنو با حرص به سمت ماشین داداش نصیر رفتم و پسر شیطونش رو بغل کردم و مشغول حرف زدن باهاش شدم تا حرصی که توی وجودم هست رو پنهان کنم. 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۵٠ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃 تیتر روزنامه‌های غربگرای سازندگی و اعتماد فردای راهپیمایی۲۲ بهمن!!!🙄 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
سینی چایی رو برداشتم تعارف مهمونها میکردم، چشمم افتاد به شوهرم و هووم که داشتن با هم میگفتن و میخندیدن،با دیدن این صحنه همه وجودم بهم ریخت، شوهرم تا من رو دید رنگ از صورتش پرید، خیره شد به من، تلاش کردم خودم رو بی اهمیت نشون بدم، چایی رو تعارفش کردم، سرش رو به معنی نمی‌خوام تکون داد، از اینکه حالش رو اینطوری دیدم دلم خیلی خنک شد، سینی چایی رو جلوی هووم گرفتم، دستش رو دراز کرد، چایی برداشت ، با نیش خند زهر داری زیر لب گفت: چقدر کلفتی بهت میاد، با صدایی که سعید بشنوه جواب دادم... https://eitaa.com/joinchat/2024079688C01c059a803
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
سینی چایی رو برداشتم تعارف مهمونها میکردم، چشمم افتاد به شوهرم و هووم که داشتن با هم میگفتن و میخندی
سعید سر ریحانه هوو آورده یه شب در یه مهمونی دوستانه میبینه که زنش داره خونه صمیمی ترین دوستش کار میکنه...😱 https://eitaa.com/joinchat/2024079688C01c059a803