eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.8هزار دنبال‌کننده
778 عکس
412 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۰۵ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _درسته تو راست می‌گی ما هیچ‌وقت مثل اطرافیانمون خیلی اوضاع مالی اون چنانی نداشتیم اما یه سوال ازت می‌پرسم نهال درست جوابمو بده هیچ وقت تو دیدی بابا یا داداش محتاج کسی بمونند؟ هیچ وقت شد لنگ چیزی بمونند؟ برای عروسی داداش برای خرید وسایل مورد نیاز عروسی برای خرید جهیزیه‌ی نیلوفر برای خرید لباس و هزار تا چیز دیگه برای عروسی داداش یا نیلوفر برای هزینه‌های مدرسه و کلاس زبان تو یا دانشگاه من برای لباس و کیف و کفش عید و زمان مدرسه هیچ وقت شد هیچ کدوممون لنگ بمونیم؟ کلافه وسط حرفش پریدم و دستی تکون دادم _خیلی خب بابا... حرفتو بزن..‌.تا فردا میخوای فقط مثال بزنی؟ نفسش رو با صدا بیرون فرستاد _ بابا و داداش همیشه مایحتاج ماها رو فراهم کردند... خودت شاهد بودی _خب آره _پس چرا چشم و دل تو هیچ وقت سیر نمی‌شه؟ به حالت دهن کجی گفتم _چشم و دل من گشنه نبود که بخواد سیر بشه... فقط همیشه دلم می‌خواست مثل بقیه باشم _تا منظورت از بقیه کی باشه کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۰۶ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) با حالتی مسخره پرسیدم _کی باشه؟ _ببین خدا آدما رو متفاوت آفریده هر کسی بر حسب تربیت خانوادگی و اعتقادات و حس و حالی که نسبت به زندگی داره خدا بهش قدرت و توان میده کمکش می‌کنه و متقابلا ازش توقعاتی هم داره دنیا محلی برای موندن نیست برای رفتنه... یه چند صباحی تو این دنیاییم و بعدش باید بریم... دنیا محل خوشگذرونی نیست یه رنج‌هایی رو با خودش داره باید اون رنجهارو تحمل و ازش عبور کنی تا یه چیز بهتر گیرت بیاد مثلا تا رنج درس خوندن رو تحمل نکنی چیزی یاد نمیگیری وارد دانشگاهم نمیتونی بشی پس بعدش برای امرار معاش مشاغل سخت‌تری هم گیرت میاد اما اگه رنج درس خوندن رو به جون بخری بعدش یه شغل به مراتب راحتتری گیرت میاد که یا درامد بهتری داره یا شرایط شغلی راحتتر و بهتر... این بین خدا آدما رو امتحان هم می‌کنه هر کسی رو به یه نحو... یکی رو با مال و یکی رو با آبرو... یکی رو با بیماری و حتی معلولیت و یکی رو با فرزند و همسر ... بعد هم توی این دنیا روزی هرکس از قبل تعیین شده هیچ کس نمیتونه روزی یکی دیگه رو برداره... کسی که تلاش بیشتر کنه روزی بیشتری هم گیرش میاد خدا خودش گفته از تو حرکت از من هم برکت... _خدا گفته ولی کو برکت زندگی ما؟ از وقتی یادم میاد حسرت زندگی دیگرون رو خوردم _ناراحت نشیا... چون چشمات بسته بود 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۰۷ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _راحت باش... منظورتو دقیق بگو... چشمام کور بود خنده‌ای کرد _دقیقا زدی تو خال... واقعا تو کور بودی و ندیدی... زندگی ما سراسر برکت بود سلامتی بینمون بود صفا و صمیمیت بود بینمون... سایه‌ی پدر روی سرمون بود سایه ی مادر با سلامتی کامل روی سرمون بود... سایه‌ی برادر روی سرمون بود سه تا خواهر درسته گاهی با هم کَل‌کَل هم می‌کردیم اما پشت هم بودیم بوقت نیاز... دستمون به نیاز هیچ وقت جلوی کسی دراز نشد، شد؟ ببین اینا همه‌ش برکت بود... عافیت بود... که قدر ندونستیم الان نداریمشون آیا حسرت نمیخوری که ای کاش هنوزم داشتمشون؟ سوالی سرش رو تکون داد _نداری؟ _دارم... _ همون زمان زندگیمون می‌تونست بدتر از اونی بود که بود هم باشه... مثلا وقتی بچه‌تر بودیم و نیاز بیشتری به سایه‌ی پدر داشتیم از دستش می‌دادیم... یا مامان حال و روزی که الان داره رو زمانی می‌داشت که ما بچه‌تر بودیم یا فکرشو بکن اون تصادفی که برای داداش اتفاق افتاد در زمان بچگی ما بود اونم اون داداشی که همه‌ی وقتش صرف آسایش و راحتی ما می‌شد حتی وقتی ازدواج کرد... کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۰۸ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) فکر کن همه حمایتهاش رو از دست می‌دادیم... همین چیزا نمیتونه تورو راضی کنه به اینکه پس روزای خوش زیادی توی زندگیت داشتی؟ برکت یعنی همین... اون زمان همه‌ی درد و هم و غم زندگیت فقط پول و ثروت و شوهر پولدار بود... الان تو ثروت رو داری شوهر پولدار هم داری اما هیچ کدوم به دردت نمی‌خورن... ثروت شوهرت توی حسابهای بانکیشه و عنقریبه که توسط دولت ضبط بشه... زمین و باغ و ویلا و خونه و ماشینهای میلیاردی شوهرت همگی توسط دولت ضبط شده و فعلا معلوم نیست صاحب هیچ کدوم از اونا می‌مونید یا نه... شوهرت ازت دوره و گوشه‌ی زندانه... پدرت نیست، مادرت مریضیش در حدیه که حتی تو رو نمی‌شناسه‌... برادرت اونقدر درگیر کارو مسائل دیگه‌ست با اینکه فقط دویست متر با خونه‌ش فاصله داری هفته‌ها وقت نداره باهات هم کلام بشه . _خیلی خب تو راست می‌گی من قدر چیزایی که داشتم رو هیچ وقت نفهمیدم ولی هنوزم قانع نشدم... چرا باید بعضیا همیشه در ناز و نعمت باشن و بعضیا هیچی نداشته باشن مثلا همین عمه... اوضاع مالیشون همیشه خوب بوده مشکلی هم که نداشتند پس چرا خدا اونو امتحان نمیکنه؟ چرا اون رنجی توی زندگیش نداره؟ _چرا نداره؟ تو از کجا می‌دونی؟ مگه تو زندگی اون هستی؟ شاید عمه بخاطر نداشتن بچه همون قدر غصه می‌خوره که تو برای نداشتن مال و ثروت میخوردی؟ _ببخشیدا... آدم بخاطر بچه نداشتن رنج نمی‌کشه اما بخاطر نداشتن پول و آرامش و رفاه نداره 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۰۹ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _ببین عزیز من...خدا بر اساس صبر و تحمل آدما و دیدگاهشون نسبت به زندگی امتحانشون می‌کنه... شاید برای تو نداشتن فرزند خیلی سخت نباشه ولی برای عمه که جونش در میره برای یه لحظه در آغوش کشیدن بچه سخت که چه عرض کنم طاقت فرساست... آقا کاوه هم عاشق بچه‌ست... یادت نیست بچه بودیم چقدر بهمون محبت می‌‌کرد؟ من خودم گاهی احساس می‌کردم برادر بزرگترمه... یادم می‌رفت جز نریمان برادر دیگه‌ای ندارم _آره یادش به‌ خیر راست می‌گی... پس عمه و آقا کاوه بخاطر نداشتن بچه خیلی حسرت خوردند... داداش چند سال بعد از اونا ازدواج کرد و دوتا دوقلو داره نیلوفر دوتا بچه داره و سومیش تو راهه... همه‌ی خواهر برادرای آقا کاوه دوتا دوتا بچه‌دارن... _تازه اون دوتا خواهر زاده هاش که چند ماه قبل از تو نامزد کرده بودند الان هر کدومشون بچه دارن ... همه‌ی اطرافیانشون صاحب این نعمت شدند و اونا محروم موندند سری تکون دادم و تو فکر رفتم _آره نسرین راست میگه... من دوبار بچه سقط کردم اگه این بار هم از دستش می‌دادم می‌دونم که ضربه‌ی وحشتناکی برام بهمراه داشت شاید روانی می‌شدم‌... با اینکه خیلی عشق بچه نیستم و فقط دوست دارم روال زندگیم خیلی عادی پیش بره... خوب وجود بچه هم جزو زندگی آدمه دیگه... رو به نسرین با صدای بلندتری گفتم کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۱۰ به قلم #ک
Empty message🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _تو راست می‌گی... منم قانع شدم... فقط تروخدا بسه... هرچی من از مباحثه‌های این شکلی بدم میاد و زود خسته می‌شم تو از خداته که یه بحثی پیش بیاد و شروع کنی به فک زدن... راست می‌گن که روانشناسها همه‌شون مخ آدمو می‌خورن یهو یادم اومد چه حرفی زدم نسرین عاشق رشته روانشناسی بود و بخاطر شرایط بابا و داداش و بعد هم شرایط بد مامان مجبور شده درس و دانشگاه رو رها کنه و خونه نشین بشه... باعث و بانی همه‌ی اتفاقات بد این خونواده منم... چطوری می‌تونم این روزها رو براشون جبران کنم؟ برای اینکه موضوع بحث رو تغییر بدم تا لااقل خودم کمتر خجالت بکشم رو کردم بهش _نسرین نمی‌دونی اون چند وقتی که خونه‌ی مادربزرگ فیروز خان بودم چه خبرا بود؟ عروسشون... یعنی زنداداش فیروزخان که می‌شه زنِ عموی ناتنی نیما بقدری خوش صحبت بود که هیچ وقت از صحبتاش سیر نمی‌شدم‌... خیلی با طمانینه و آرامش صحبت می‌کرد... خاطرات زندگیش رو کامل برام تعریف کرد... چه زندگی پرفراز و نشیبی هم داشت. طفلکی توی یه تصادف فلج شده بود و از گردن به پایین فلج بود...البته دستاش کاملا از حرکت نیفتاده بود اما خیلی هم جون نداست این اواخر یه اتفاقاتی افتاد مجبور شدند اورژانسی عملش کنند دقیقا از همون عمل سنگینی که همیشه از زیرش در می‌رفت رو براش انجام دادند 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
Empty message🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) شکر خدا دکترا گفتند به مرور زمان بهتر میشه و هم میتونه دستاش رو تکون بده و هم پاهاش رو... شاید تا چند سال دیگه بتونه راه هم بره... _آخی بنده‌ی خدا... بفرما یه مثال حی و حاضر یمدت جلوی چشمات بوده و الان اینقدر از من حرف کشیدی؟ همینکخ تنت سالمه روزی هزاربار باید خدارو شکر کنی... حالا ببین خدا روی اون بنده‌ی خدا چه حسابی باز کرده که با درد و مریضی و گوشه نشینی امتحانش کرده... ان‌شاالله به زودی سلامتی کاملش رو به دست میاره _اتفاقا خیلی خانم باایمان و قویی بود... چقدر حرفای جالب می‌زد و من رو نصیحت می‌کرد... _خوبه بنده خدا جرات می‌کرد تورو نصیحت کنه... لابد آبرو داری کردی چیزی بهش نگفتی وگرنه اگه یبار اعتراض میکردی عمرا اگه کلامی باهات حرف می‌زد _نخیر گفتم که خیلی خوش صحبت بود... _خداروشکر یه بار یکی باهات حرف زده نگفتی وراجی می‌کنه و از حرفاش خوشت اومده... _خیلی مشتاق شدم یبار ببینمش. _اتفاقا از وقتی اومدم گه گاه تلفنی باهاش صحبت می‌کنم الانم که یادش کردم دلم براش تنگ شد بهتره یه تماس باهاش بگیرم گوشی موبایلی که چند ماه پیش داداش برام خریده بود رو برداشتم و شماره‌ی منصوره خانم رو گرفتم بعد از خوردن چند تا بوق جواب داد کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۱۲ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _سلام نهال جانم خوبی _سلام منصوره خانم ممنونم شما چطوری؟ پس از کمی حال و احوال گفت که _خداروشکر وضعیت پاها و دستم بهتره میتونم از دستام کمک بگیرم و الان بدون کمک کسی گوشی رو به تنهایی با دستام گرفتم اما پاهام هنوز جون نداره هرروز طاهره خانم خواهر شوهرم با دخترش میان سراغم و منو می‌برن فیزیو تراپی ولی هنوز قدرت اینکه پام رو روی زمین بذارم ندارم‌.. براش آرزو کردم که هرچه زودتر بتونه روی پاهای خودش بایسته و راه بره... کمی دیگه که صحبت کردیم ازم حال مامان رو پرسید ، اخه جریان فراموشی مامان و احوالاتش رو گفته بودم _خدارو شکر حال عمومی مامان بد نیست ولی سردردهاش گاهی خیلی زیاد می‌شه ... بعد ار کمی سکوت با ناراحتی ادامه دادم ... _منصوره خانم من به تازگی فهمیدم موقعی که سردرد می‌گیره بهش مورفین میزنن... از تن صداش میشد فهمید که اونم شوک شده _چه اشکالی داره؟ اگه با اون خوب می‌شه تا وقتی لازمه استفاده کنید... اتفاقا خود منم یه دوره مجبور بودم و دکتر برام تجویز می‌کرد... _خودت می‌گی یه دوره ولی برای مامان من خیلی طولانی شده. _ تو دخالت نکن دختر جان... دکتر بهتر می‌دونه چی برای مادرت خوبه... تو نگران این هستی که یوقت وابستگی ایجاد نشه... نترس نمیشه... وقتی درد داره باید مصرف کنه... حالا سردرداش بابت چی هست؟ خدای نکرده لخته خونی چیزی توی سرشه؟ _نمی‌دونم؟ نه... چون گفتند آم آر آی و آزمایشاتش چیزی رو نشون نداده.. 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۱۳ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _آخه چون فراموشی داره به خاطر اون پرسیدم آره اینکه هیچی یادش نمیاد خیلی نگران کننده‌ست دکترش گفت خیلی طولانی شده و شاید دیگه هیچوقت خوب نشه. _توکلتون به خدا باشه... مگه به من نگفته بودند ریسک عملم بالاست اما خودت شاهد بودی در بدترین حالت ممکن من رو بردند بیمارستان تو شرایط عادی اگه سالم هم بودم فلج می‌شدم چه برسه به اون حال و روزی که من داشتم... اما میبینی که بعد از عمل خیلی بهترم... خدا بخواد هر کار ممکنی ممکن میشه... فقط توکل کنید و بسپرید به خودش که چاره‌گشای کل عالم هستی فقط خودشه... لبخندی از حرفای امیدبخشش به لبهام نشست _ممنون منصوره خانم... محاله من با شما حرف بزنم و حالم بهتر نشه... _فدات عزیزم تو لطف داری‌... خیلی دوست داشتم برای سالگرد پدرت خودم رو برسونم اما نشد... شرمنده‌ت شدم _اختیار داری عزیزم همینکه جویای احوالمون هستی برام ارزشمنده‌... اتفاقا به خاطر حال مامان نتونستیم سالگرد خیلی مفصلی بگیریم _مراسم مهم نیست همینکه دور هم یاد اون خدا بیامرز کردید و براش احسان کردید کافیه... کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۱۴ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) میدونی به چی فکر می‌کنم نهال؟ الان روح پدرت در آرامشه... چون تو هم پیش خونواده‌ت و کنار اونها هستی... _بله درسته... منصوره خانم یه چیزی بگم؟ _جانم عزیز بگو... _چند روز پیش رفتم ملاقات نیما بجای اینکه نگران حال من باشه ازم دلخور بود که چرا خبری از مادرش نگرفتم _عجب... عیب نداره اونم مادرشه شاسد نگرانش بوده... بهرحال میدونه الان تو پیش خونواده‌تی و حسابی هم جات امنه و هم شرایط خیلی خوبی داری لابد از مامانش بی خبر مونده نگرانشه. _نه بابا... خودش گفت خونه‌ی خاله کبراش هستند یعنی خواهر خود فرشته... _درسته... ولی با این حرف نشون داده از بابت تو خیالش راحته... چون می‌دونه خونواده تو بی منت هوات رو دارن ولی اون فرشته خانم شاید جای خوبی نیست و ممکنه منتی روی سرش باشه _نمی‌دونم ولی خیلی حرصمو در آورد.. _حالا کی از زندان آزاد می‌شه؟ براش دوسال زندان بریدن بغضم رو به زور قورت دادم _همه‌ی دار و ندارمون رو از دست دادیم منصوره خانم‌.. الان هیچ آهی در بساط نداریم 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۹۱۵ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) با یاد آوری حرفای نیما با حرص ادامه دادم _نیما بهم گفت برم پیش مامانش‌اینا بمونم، منم گفتم که مامان خودم اصلا حال خوبی نداره و دلم می خواد پیشش باشم،اونقدر نامرده که بازم حرف خودشو می‌زد، منم به روش آوردم و گفتم چقدر تو پررویی بخاطر دروغ بابای تو من دوسال از خونواده‌م دور موندم و اینهمه اتفاقات بد براشون افتاد ،اصلا مسبب همه‌ی بدبختیاشون منم، حالا که دوست دارم برای پیششون بمونم تو بازم فکر مامان خودتی؟ اونم ناراحت شد و با بی‌ادبی گفت فکر کردی حالا که این تو هستم دم دراوردی و آدم شدی؟ تا دیروز حرف حرف من بود الان اوضاع فرق کرده آره؟ بعدم گفت بالاخره که میام بیرون اون موقع من می‌دونم و تو منصوره خانم نیما خیلی بدتر از قبل شده لجباز و بداخلاق حرف حرف خودش نباشه قیامت می‌کنه حالا خوبه تو زندانه و این جوری برای من خط و نشون می‌کشید وگرنه منو خِر کِش میکرد تا خونه خاله‌ش می‌برد دستبوس مامان جونش. _آخرش چی شد؟ هیچی دیگه منم مجبور شدم به دروغ بگم حال خودمم خوب نیست و هرروز باید برم دکتر لااقل اینجا برادرمو خواهدام هوامو دارن و منم راحتترم که منت کسی روی سرم نیست، نمی‌دونم چون گفتم حال خودم خوش نیست و محتاج خونواده‌مم ناراحت شد و تو هم رفت یا چون گفتم پیش اونا راحتترم و خونه خاله‌ت نمیرم... _ای بابا اشتباه کردی دروغ گفتی... عزیز دلم هیچ وقت هیچ خیری توی دروغ گفتن نیست ولی تو همیشه همون راهو پیدا می‌کنی... _اما برای من همیشه بهترین راه بوده چون فقط با همین فرمون میتونم حرفمو به کرسی بنشونم... کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨