eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.7هزار دنبال‌کننده
772 عکس
401 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۶۹ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) برای بار دهم مطالب صفحه چهار رو مرور کردم با این جمله شروع شده اگر دوست دارید صفات مردونه رو در همسرتون رشد بدید هرروز اونهارو با اون صفات صدا کنید خطاب کردن همسر با صفاتی مثل: تکیه‌گاهم، پشت و پناهم، آرامش زندگیم، سلطان زندگی، سایه‌ی سر، تاج سر، هنوز هم با خوندنشون عوقم می‌گیره... نیما سایه‌ی سرمه؟ آرامشمه؟ پشت و پناهمه؟ پایین صفحه یه نکته ریز نوشته: "برای اینکه گفتن این کلمات براتون عادی بشه میتونید فعلا بصورت پیامکی اینارو بنویسید " مثال: سلام تکیه‌گاهم ممنون که بخاطرم زحمت می‌کشی سلام سایه‌ی سرم ممنون که آرامش زندگیم رو تامین می‌کنی سلام پشت و پناهم خدا قوت... دیر اومدی خونه، نگرانت شدم... دیر وقته تنهایی تو خونه می‌ترسم. این جمله به نظرم مناسب اومد با شرایط امشبم جور در میاد مثل اینکه چاره‌ای ندارم پس گوشیم رو برداشتم همین جمله‌ی آخری رو نوشتم با اینکه هم نرگس گفته و هم توی دفترش خوندم که اوایلش منتظر اتفاق خاصی نباشم ولی مدام چشمم به گوشیه هر نیمساعت یکبار پیامکها رو چک میکنم اما هیچ خبری نیما نیست توقع داشتم با دیدن این پیام لااقل یه زنگ بهم بزنه ناامید توی رختخوابم دراز کشیدم صبح با تکون دستی بیدار شدم چشم که باز کردم پوریا رو بالای سرم دیدم _مامان گشنمه... _ای جانم... یکم دیگه بخوابم بعد میام صبحونه‌تو می‌دم... می‌دونم بچه‌م حرف گوش کنه و به اندازه‌ی پنج دقیقه تحمل میکنه اما دوباره میاد به سراغم ولی همین پنج دقیقه هم برام غنیمته... کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۷۰ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) درست حدس زدم کمتر از پنج دقیقه دوباره صدام زد وقتی صبحونه‌ش رو آماده کردم تازه یادم افتاد برای نماز صبح خواب موندم کاملا فراموش کرده بودم ساعت گوشیم رو تنظیم کنم برای همین خواب موندم ساعت ۸ نرگس بهم زنگ زد _سلام خوبی _سلام نه...اصلا خوب نیستم _چرا؟ _نیما دیشبم نیومد خونه _براش پیامک نفرستادی؟ _چرا... اتفاقا بخاطر همینه که حالم گرفته‌ست چون توقع داشتم جواب پیامکمو بده اما نداد _اولشه... درست میشه عزیز من... راستی با استاد صحبت کردم... در مورد مشکلت الان برات یه پیام توی تلگرام میفرستم _نت ندارم... اشکال نداره... الان وایفای خونه روشنه رمزشم دوبار ۳۱۳ بزن... الان پیام رو برات میفرستم فورا همون رو براش ارسال کن... فعلا خدافظ چند دقیقه بعد پیامش اومد _"سلام تکیه گاه زندگیم، مدتهاست بین ما فاصله افتاده و من بابتش نگرانم. خواستم یاداوری کنم هنوز هم تنها تکیه گاه من توی زندگیم تو هستی. کاش الان خونه بودی تا در مورد موضوعی که خیلی نگرانم کرده باهات حرف بزنم... مرد من، تنها کسی که می‌تونه من رو از این استرس دور کنه تویی. میشه کمی زود بیای خونه؟ وای این چه پیامیه آخه... مگه نیما بچه‌ست قشنگ می‌فهمه اینا حرفای دل خودم نیست و دارم فیلم بازی می‌کنم ولی چون قرار شده به نرگس اعتماد کنم براش فرستادم اما عجیب بعدش پشیمون شدم چند بار خواستم پاکش کنم ولی منصرف شدم به نرگس زنگ زدم و اون دوباره نکاتی رو بهم‌گفت یه ساعت مونده به اذان ظهر نیما به خونه برگشت. اگه سفارشات نرگس نبود به هیچ عنوان از آشپزخونه خارج نمی‌شدم پس جلو رفتم _سلام، خسته نباشی بدون اینکه جوابم رو بده کمی نگاهم کرد و کنار بخاری نشست و همون جا لم داد ... حالم گرفته شد... می‌دونستم حتی جوابمم نمی‌ده اما فعلا که به هر ساز نرگس دارم‌می‌رقصم. دلم‌می‌خواد جلو برم و با دستای خودم خفه‌ش کنم 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
اسمم سحر، هیجده سالم و چند برابر سن و سالم مشکلات و گرفتاری دارشتم، ولی از روزی که جارو از دست یه پیر مرد سید گرفتم زندگیم دگر گون شد، بیاید داستان زندگی من رو بخونید شک نکنید که رفع همه مشکلات ما در خانه اهل بیت حل میشه🌸 داستانی در اساس واقعیت، توصیه میکنم دختران جوان این داستان رو بخونید🙏 https://eitaa.com/joinchat/4176281780Ca69e8d8fec
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۷۱ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) به طرف آشپزخونه رفتم کمی که گذشت با صدای نیما از همونجا نگاهش کردم _نهال بیا اینجا از همونجا خواستم جوابش رو بدم که یادآوری حرفای نرگس باعث شد دست از کار کشیده و مقابلش بایستم _بله سرش رو بالا آورد و کمی نگاهم کرد و همزمان گوشیش رو از جیبش در آورد _این مزخرفات چیه که نوشتی؟ چکارم داشتی؟ بفرما جواب اقتداردهی بنده الان این مدل حرف زدنه آقاست نرگس پیش‌بینی این لحظه رو کرده بود برای همین بهم گفته آرامشم رو حفظ کنم و حرفایی که یادم داده رو بگم _صبر کن برات چای گذاشتم... الان آماده می‌شه، اون رو برات بیارم باهم حرف می‌زنیم _چای نمیخوام حرفت رو بزن از لحن خشکش بغضم گرفت من بخاطر حفظ زندگیمون غرورم رو زیر پا له کردم ولی اون هنوز ذره‌ای لحنش رو تغییر نداده و دوباره به سفارش نرگس با فاصله‌ی کم مقابلش نشستم کمی حرفام رو توی ذهنم مرتب کردم _راستش میخواستم در مورد یه چیزی باهات صحبت کنم من... من با این دستم یه مدت نمی‌تونم کار کنم... کمی منتظر موندم تا عکس‌العملش رو ببینم اما وقتی سکوتش رو دیدم ادامه دادم یه چیزی رو بدون تعارف بهت بگم... درامدم هرچقدر هم بود هیچوقت بهم نمی‌چسبید من همیشه دوست دارم زیر سایه‌ی تو زندگی کنم... از اول هم که باهات زندگی کردم همین رو می‌خواستم... من هیچوقت توقع نداشتم و ندازم برام زندگی آنچنانی فراهم‌کنی همینکه .... به اینجای حرفم که رسید عصبی نگاهش زو بهم داد _گمشو بابا... به جهنم که چی دوست داشتی یا داری... اوصاع من همینه که می‌بینی... میخوای بمون میخوای برو پیش داداش جونت _میشه اجازه بدی حرفم تموم شه؟ _نه نمی‌دم بعد هم دراز کشید و آرنج دستش رو روی چشماش گذاشت کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۷۲ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) بغضم در حال ترکیدن بود به نرگس گفته بودم واکنش خوبی از نیما نخواهم دید اما بهم گفته بود باید از یه جایی شروع کنم... بهم گفت که اوایلش همینطوره... نباید توقع داشته باشم یک شبه اوضاع درست شه پس بی هیچ حرفی بلند شده و به آشپزخونه پناه بردم... شاید همینکه در مورد پیامم سوال پرسید بشه بعنوان قدم اول روش حساب کرد چون حتی هروقت براش پیام عاشقانه هم می‌فرستادم یک بار هم به روش نمیاورد نمی‌دونم... شایدم نرگس داره اشتباه می‌کنه گفته بود هر لحظه هر کاری که می‌کنم حتی همین پیامهایی که ار نظر من چیزی جز چرندیات نیست رو به خاطر رضای خدا انجام بدم باید حتما سوالم رو از نرگس بپرسم نیما که خوابید یواشکی بهش زنگ می‌زنم پوریا رو مشغول بازی با اسباب‌بازیهایی که موقع تولدش تو خونه‌ی مامان‌اینا خونواده‌م براش خریده بودند کردم و گوشی به دست یه گوشه‌ی آشپزخونه نشستم _الو نرگس سلام. یه سوال خیلی ذهنمو درگیر کرده آخه اینکه گفتی برای هر کارم نیت کنم یعنی چی؟ مثلا همین چند دقیق پیش که جلوی نیما نشستم تا باهاش حرف بزنم باید تو دلم نیت می‌کردم که ای خدا من برای رضای تو دارم با شوهرم حرف می‌زنم؟ یا اینکه می‌گی ثواب اعمالم رو هدیه کنم به امام زمان اینارو نمی‌فهمم چرا باید این کارو کنم... بهرحال که من نتیجه‌ی کارم رو میدونم... من می‌دونم هیچ نتیجه‌ی مطلوبی در انتظارم نخواهد بود _ببین نهال تو باید زرنگ باشی یه مثال برات می‌زنم تصور کن همین کارایی که می‌کنی رو هرروز بمن بگی نرگس بخاطر تو انجتم میدما... چون می‌دونم تو خوشحال میشی انجام میدما... با ابنکه میدونم جواب نمی‌گیرم ولی برا خوشحال کردن تو انجام میدما؟ آیا چیزی گیر من میاد؟ _قطعا نه... منم همینو می‌گم دیگه _خوب اشتباهت همینه دیگه... من فقط مثال زدم... خدا با من فرق می‌کنه چون من تو دل تو نیستم اما خدا هست و از دلت از نیتت از اعمالت آگاهه... خدا یه سری دستورات داده و شما یخاطر رضای خدا قراره اون دستورات رو اجرا کنی حتی اگه با مذاقت و با منطقت جور در نیاد فقط چون بهش اعتماد کردی همه دستوراتشو اجرا می‌کنی هربار که نیت می‌کنی مثل امروز که بهش پیام دادی خودت گفتی نیما جوابت رو نداده... خوب تو خیلی هم ضرر نکردی. شاید از جانب نیما فعلا بازخودی نداشتی اما قطعا از جانب خدا بازخورد خوبی خواهی داشت حداقل‌ترینش اینه که ثواب این نیت و عمل برات ذخیره شده با صدای نیما ترسیده از جام بلند شدم گوشی رو پایین آوردم و نگاهش کردم _با کی حرف می‌زنی؟ _نرگسه _غلط کردی... چرا فکر می‌کنی من خرم؟ چه غلطی داری می‌کنی؟ گفتم با کی حرف می‌زدی؟ لابد با خودت گفتی حالا که نیما منو آدم حساب نمی‌کنه منم حسابش نمی‌کنم خودم میگردم یه آدم احمق دیگه‌ای رو بجای اون پیدا می‌کنم و با چهار تا دوستت دارم عزیزم گفتن خرش می‌کنم و سوار اسب سفیدش میشم که منو خوشبخت کنه... صداش رد بالاتر برد _چیه لال شدی؟ فکر نمی‌کردی به این زودی دستت برام رو بشه نه؟ اون ازپیام دیشبت اوینم از امروزت پس بگو چرا نهالی که خیلی وقته آدم حسابم نمی‌کرد حالا شروع کرده به پاچه‌خواری می‌خواستی پشت اون حرفای قشنگ خودتو کثافت‌کاریاتو پنهان کنی؟ کجا باهاش آشنا شدی؟ نکنه همون صاحب کارته؟ لابد دلش برات سوخته گفته دیگه سرکار نیا آره؟ _خدای من این حرفا چیه نیما. چرا چرت و پرت می‌گی؟ با سیلی که به صورتم نواخت نتونستم تعادلم رو حفظ کنم و کمرم به کابینت پشت سرم برخورد کرد و از درد آخم بلند شد 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♨️تقصیر رهبریه!چرا کاری نمی‌کنه؟ 📌بفرست واسه اونی که اینو میگه! 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رفته خراسان شمالی و تو اولین سخنرانیش باز هم یاد و خاطره بایدن رو برای ما زنده کرد! 🤦‍♂