✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
روز اول🌹
شهید اول🌹
شهید علی کسائی🌹
شهیدی که تولد و ازدواج و درنهایت شهادتش در عید غدیر بود...💔
#شهید
شادی روح تمامی شهدا(مدافع حرم،دفاع مقدس،شهدای صدر اسلام و همه شهیدان در سراسر جهان)صلواتی هدیه کنیم💎اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💖
🍁شهید حاج حسن دانش🍁
#شهید_منا
#شهید
#قاری_قرآن
https://eitaa.com/cheleshohada_59
#چله_شهدا🌷
#فرج
#سلامتی
🌺🌸چند خاطره از شهید محمد ابراهیم همت🌺🌸
#حتما_بخونین
خاطره ها که زیادن اما گلچین میکنیم🌸🌺
شهید همت واقعا فوق العاده هستن💚💔😢
🌷(۱)چهقدر دوست داشتم امام عقدمان كند. تنها خواهشم همين بود.
گفت :
«هرچيز ديگه بخواهيد دريغ نميكنم. فقط خواهش ميكنم از مننخواهيد لحظهاي از عمر اين مرد رو صرف خودم كنم. من نميتونمسر پل صراط جواب بدم.»🌹💔
🌺(۲)بهش پيله كرده بوديم كه بيا برويم برات آستين بالا بزنيم.
گفت : باشه.
فكر نميكرديم بگذارد حتي حرفش را بزنيم.
خوشحال شديم.
گفت :
« من زني ميخوام كه تا قدس همراهم بياد.»😢🌺
🌸(۳)وقتي ميگفت فلان ساعت ميآيم، ميآمد.
بيشتر اوقات قبل از اينكهزنگ بزند، در را باز ميكردم...ميخنديد.😊🌸
🍀(۴)از وقتي اين ظرفهاي تفلون را خريده بوديم، چند بار گفته بود «يادتنره! فقط قاشق چوبي بهش بزني.»
ديگر داشت بهم بر ميخورد. با دلخوري گفتم :«ابراهيم! تو كه اينقدرخسيس نبودي.»
براي اين كه سوء تفاهم نشود، زود گفت «نه! آدم تا اونجا كه ميتونه،بايد همه چيز رو حفظ كنه. بايد طوري زندگي كنه كه كوچكترين گناهي نكنه.»😢🍀
💐(۵)نميگذاشت ساكش را ببندم. مراعات ميكرد. بالاخره يك بار بستم.
دعا گذاشتم توي ساكش. يك بسته تخمه كه بعد شهادتش باز نشده،با ساك برايم آوردند. يك جفت جوراب هم گذاشتم. ازشان خوششآمد.
گفتم «ميخواي دو، سه جفت ديگه برات بخرم؟»
گفت «بذار اينها پاره بشن، بعد.»
همان جورابها پاش بود، وقتي جنازهاش برگشت.😢💐
🍃(۶)قلاجه بود و سرماي استخوانسوزش.
اوركتها را آورديم و بين بچههاقسمت كرديم. نگرفت.
گفت:
«همه بپوشن. اگه موند، من هم ميپوشم.»
تا آنجا بوديم، ميلرزيد از سرما.🍃
☘(۷)شهید همت روزهای آخر خیلی گریه میکرد و میگفت: چه کار کنم که زنم را در جامعهای میگذارم که در هزار نفر یک مرد پیدا نمیشود و گفت تو را هم دست خدا میسپارم.💔☘
🌼(۸)همت 29 ساله دلش برای بسیجیهای 14 و 15 سالهای که میجنگیدند میسوخت و میگفت: "چرا همسنهای ما و بزرگترهای ما نمیآیند که باید بار جنگ بر دوش این نوجوانان بیفتد".🌼
🍁(۹)سر تا پاش خاكي بود. چشمهاش سرخ شده بود؛ از سوز سرما.
دو ماه بود نديده بودمش.
ـ حداقل يه دوش بگير، يه غذايي بخور. بعد نماز بخون.
سر سجاده ايستاد. آستينهاش را پايين كشيد و گفت «من با عجلهاومدهم كه نماز اول وقتم از دست نره.»
كنارش ايستادم. حس ميكردم هر آن ممكن است بيفتد زمين. شايداينجوري ميتوانستم نگهش دارم.🍁
⭐️(۱۰)ساعت يك و دو نصفهشب بود.
صداي شُرشُر آب ميآمد. تويتاريكي نفهميدم كي است. يكي پاي تانكر نشسته بود و يواش، طوريكه كسي بيدار نشود، ظرفها را ميشست.
جلوتر رفتم. حاجي بود...⭐️
🌱(۱۱)تا دو، سهي نصفه شب هي وضو ميگرفت و ميآمد سراغ نقشهها و بهدقت وارسيشان ميكرد. يكوقت ميديدي همانجا روي نقشههاافتاده و خوابش برده.
خودش ميگفت «من كيلومتري ميخوابم.»
واقعاً همينطور بود. فقط وقتي راحت ميخوابيد كه توي جاده باماشين ميرفتيم.
عمليات خيبر، وقتي كار ضروري داشتند، رو دست نگهش ميداشتند. تا رهاش ميكردند، بيهوش ميشد.
اينقدر كه بيخوابي كشيده بود.🌱
🌿(۱۲)بچهها كسل بودند و بيحوصله. حاجي سر در گوش يكي برده بود وزيرچشمي بقيه را ميپاييد. انگار شيطنتش گل كرده بود.
عراقي آمد تُو و حاجي پشت سرش. بچهها دويدند دور آنها. حاجيعراقي را سپرد به بچهها و خودش رفت كنار. آنها هم انگار دلشانميخواست عقدههاشان را سر يك نفر خالي كنند، ريختند سر عراقيو شروع كردند به مشت و لگد زدن به او. حاجي هم هيچي نميگفت.فقط نگاه ميكرد. يكي رفت تفنگش را آورد و گذاشت كنار سر عراقي.
عراقي رنگش پريد و زبان باز كرد كه «بابا، نكُشيد! من از خودتونم.» وشروع كرد تندتند، لباسهايي را كه كِش رفته بود كندن و غر زدن كه«حاجيجون، تو هم با اين نقشههات. نزديك بود ما رو به كشتن بدي.حالا شبيه عراقيهاييم دليل نميشه كه...»
بچهها میخندیدن حاجي هم ميخنديد.🌿
#خاطره
#شهید
#شهید_همت
https://eitaa.com/cheleshohada_59
چله شهدا🌷
رفته بودم مناطق سیل زده برای کمک. از شدت خستگی چشمهایم گرم شد. دیدم در تاریکی شب روحالله داره کمک میکنه. با تعجب گفتم: روحالله خودتی😳 اینجا چیکار میکنی⁉️ گفت: اومدم کمک. گفتم: حالا چرا الان؟ الان که دیگه شب شده. گفت: ما وقتایی کمک میکنیم که شما نمیبینید.☝️ میدونستم #شهید شده. ازش پرسیدم: روحالله اونور چه خبره؟ نگاهم کرد و گفت: همهی خبرها همین جاست... اتفاقای خوبی قراره بیفته☺️. تا سال ۱۴۰۰ انقدر ظهور #امام_زمان نزدیک میشه که دیگه نمیگید چند سال دیگه امام زمان میاد، میگید چند ساعت دیگه امام زمان میاد⁉️ از خواب پریدم😱. از حرفهای که بینمون رد و بدل شده بود خیلی حس خوبی داشتم.🍃
🔻خواب یکی از دوستان #شهید_مدافع_حرم روحالله قربانی که به تازگی دیده.
🔻این رویای صادقه را بگذارید کنار صحبتهای اخیر مقام معظم رهبری
«نفسهای آخر دشمنی دشمن است»👌
«به زودی مراکز هستهای و موشکی حکومت سعودی به دست مجاهدان اسلامی خواهد افتاد» 💢
باید آماده باشیم سحر نزدیک است ان شاءالله..
#شهید_روح_الله_قربانی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/cheleshohada_59
#چله_شهدا🌷
#فرج
#سلامتی
گاهی دنیا با تمام وسعتی که دارد...💔
تنگ میشود...💔😢
گاهی همه در اطرافمان هستند اما احساس تنهایی میکنیم...💔💔
گم میشویم در شهرمان و دنبال مأمنی میگردیم...
شهری را مییابیم که آن را بهشت زهرا (س) مینامند💔
بهشت، قطعاتی دارد که مردانی مرد در آن آرام گرفتهاند؛ هر قدم به سوی این قطعات، دل را آرامتر میکند.
به مزار شهیدان در قطعه 28 میرسی، مزار هر شهید، عکس هر شهید و وجود هر شهید پیامی دارد؛ به مزار شهید الهی میرسی، بیتی عاطفی و زیبا روی سنگ مزار یک شهید حک شده است که توجه را جلب میکند «آرزو داشتی که دامادم کنی مادر؛ غم مخور که من داماد جنت گشتهام».
پاسدار شهید «غلامرضا الهی» در عملیات والفجر فکه در هنگام نماز صبح به لقاء الله پیوست.
در نوشتهای از پاسدار شهید غلامرضا الهی آمده است:
من آرزوی ازدواج داشتم💔
ولی با معشوق بهتری وصلت کردم.💔😭
پس باز هم شاد باشید؛ اگر سعادت یاری کند و شهادت این درجه ورای دنیای خاکی را به دست آورم، لحظه شهادت، لحظه وصلت من است. 💔🌹
#ازدواج
#شهید
#شهید_غلامرضا_الهی
https://eitaa.com/cheleshohada_59
#چله_شهدا🌷
#فرج
#سلامتی
🌸حوالی ساعت سه پس از نیمه شب در حالی که بانو ژیلا برای شیر دادن نوزاد سه روزه اش، محمد مهدی بیدار بود، صدایی آشنا و دوست داشتنی توجهش را جلب کرد. سرش را به طرف در چرخاند و دید حاج ابراهیمش جلوی در ایستاده و صدایش می کند:
ژیلا جان...
ژیلا جان بیداری؟😢
بانو که از فرط خوشحالی زبانش به لکنت افتاده بود، او را به داخل دعوت کرد و حاج ابراهیم همت بی آنکه سراغ نوزادش برود، با نگاهی که مهربانی در آن موج می زد و دل تنگی هایش را فریاد، گفت:
تو خوبی ژیلا جان؟😢
خواب نبودی؟ 😢
کم و کسری نداری بروم تهیه کنم؟😢
بانو لبخندی به نشانه تشکر زد و گفت: آخر این موقع شب کجا می خواهی بروی خرید کنی جان جانان،💔 همین که خودت را به ما رسانده ای برایم از هزاران خرید بالاتر است.💔😢
حاج همت گفت: خب بله اگر چیزی لازم داری می روم زود می خرم و بر می گردم.😢
ژیلا گفت: نه حاجی جان تو خودت همه چیز هستی برای ما.💔
بعد نگاهی به محمد مهدی کوچولو - که لبانش را برای پیدا کردن شیر مادر باز و بسته می کرد - کرد و گفت: حاجی جان سراغ بچه مان را نمی گیری؟!😢
حاجی گفت: نه تا از جانب تو خیالم راحت نشود با او کاری ندارم، اول تو، بعد او.💔😢
دقایقی به صحبت میان او و ژیلا بانو گذشت که مادرش با رختخوابی به دست از در وارد شد و گفت ابراهیم جان جایت را پهن می کنم که استراحت کنی، از راه آمده ای و خسته ای، حتما در منطقه هم هیچ وقت خواب و خوراک درستی نداری که حاجی گفت: نه مادر جان زحمت نکشید من دلم می خواهد بعد از مدت ها دوری، امشب را کنار زن و بچه ام بیدار بمانم.💔
#شهید
#خاطره_عاشقانه
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#همسر_شهید_ژیلا_بدیهیان
https://eitaa.com/cheleshohada_59
چله شهدا🌷
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
روز نهم💐
شهیدان نهم💐
شهید ☘سید☘علی حسینی و
شهید ☘ابوالقاسم☘حسینی
(پدر و پسر)
#شهید
شادی روح تمامی شهدا(مدافع حرم،دفاع مقدس،شهدای صدر اسلام و همه شهیدان در سراسر جهان)صلواتی هدیه کنیم💎اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💖
🌸شهید روح الله عجمیان🌸
#شهید
#شهید_مظلوم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/cheleshohada_59
چله شهدا🌷
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
روز دوم🌸
به نیت همه شهدا🌸
(به نیت یکی از اعضامحترم شهدایی)
#شهید
شادی روح تمامی شهدا(مدافع حرم،دفاع مقدس،شهدای صدر اسلام و همه شهیدان در سراسر جهان)صلواتی هدیه کنیم💎اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💖
نفس را باید رنج داد تا پاک شود...💔
💖شفاعت شهید
یکی از آشنایان خواب شهید «احمد پلارک» را می بیند. او از شهید تقاضای شفاعت می کند. شهید پلارک در جواب می گوید: «من نمی توانم شما را شفاعت کنم. تنها وقتی می توانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانید و به آن توجه و عنایت داشته باشید، هم چنین زبان هایتان را نگه دارید. در غیر این صورت، هیچ کاری از دست من بر نمی آید.»
💕بوی مزار
مشهور است که از مزار شهید «سیداحمد پلارک» که در بهشت زهرا علیه السلام تهران، قطعه ۲۶، ردیف ۳۲، شماره ۲۲ واقع اشت، بوی عطر به مشام می رسد.
#شهید پلارک
https://eitaa.com/cheleshohada_59
#چله_شهدا🌷
#فرج
#سلامتی
نفس را باید رنج داد تا پاک شود...💔
💖شفاعت شهید
یکی از آشنایان خواب شهید «احمد پلارک» را می بیند. او از شهید تقاضای شفاعت می کند. شهید پلارک در جواب می گوید: «من نمی توانم شما را شفاعت کنم. تنها وقتی می توانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانید و به آن توجه و عنایت داشته باشید، هم چنین زبان هایتان را نگه دارید. در غیر این صورت، هیچ کاری از دست من بر نمی آید.»
💕بوی مزار
مشهور است که از مزار شهید «سیداحمد پلارک» که در بهشت زهرا علیه السلام تهران، قطعه ۲۶، ردیف ۳۲، شماره ۲۲ واقع اشت، بوی عطر به مشام می رسد.
#شهید پلارک
https://eitaa.com/cheleshohada_59
#چله_شهدا🌷
#فرج
#سلامتی