eitaa logo
🌸 دختــران چــادری 🌸
155.6هزار دنبال‌کننده
30.2هزار عکس
19.2هزار ویدیو
287 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 دختــران چــادری 🌸
  ✍دلنوشته ی یکی از زائران! 💔که اتفاقا عمه است...  
  قطره💧 به تنهایی دریا 🌊 نمی شود❣ با شدت گرفتن باران از جمعیت زوار در خیابان کاسته می شد، هرکس به فکر سرپناهی بود و همچون مولکول هاے هوا به چپ و راست هجوم می آوردند... ناله هاے زنی که کلمات عربی را بر زبان جاری میکرد توجهم را به خودش جلب کرد. به سمتش قدم هایم را تند کردم، حرف هایش برایم نامفهوم بود. مردی درشت اندام که لباس رزمش هیکلی ترش کرده بود شلاقش را بر اندام نحیف زن فرود می آورد. دخترکی با لباس خاکی خودش را درآغوش زن انداخت و عمه اش را صدا می زد. مرد با خشونت موهای دخترک را کشید و به دورترین نقطه از عمه انداخت. به خودم که آمدم اشک هایم با قطرات باران یکی شده بود...! برادر زاده کوچکم را به خودم فشردم و سر و صورتش را بوسیدم. درحالی که اشکم روی گونه ام می چکید آرام دم گوشش گفتم : خدا آن روز را نیاورد که کسی موهای طلاییت را بکشد دُردانه ے عمه، دست نامردان بر گونه های کوچکت فرو بیاید عمه دق می کند! مدت زیادی زیر باران بودم پاهای تاول زده ام دیگر نای ایستادن نداشتند، به طرف نزدیک ترین موکب رفتم. تعزیه اسراے کربلا بدجور فکرم را درگیر خودش کرد. ذهن تحلیل گرم شروع به مقایسه کرد. میگفتند: " چرا بچه ے شیرخواره را با خود آورده اید؟ مگر نمی دانید پیاده روی اربعین جای بچه های خردسال نیست؟! چرا نفهمیدند رقیه (س) هم کودکی سه ساله بود ، خون برادرزاده من رنگین تر از رقیه (س) است؟! تاول پاهاے مردان و زنان جوان دردناک تر است یا کودکی سه ساله؟! استراحت من دلبخواهی بود، استراحت اسرای کربلا هم دلبخواهی بود؟! آنها هم هر وقت اراده می کردند غذا و آب برایشان مهیا بود؟! کدام مقایسه؟! اصلا مگر چیزی برای قیاس کردن وجود دارد؟! قطره به تنهایی دریا نمی شود... « این مدعــیان در طلبش بی خبرانند کانـــرا که خبر شد خبرے باز نیامــد » 💔➖💔➖💔➖💔 ✍از طرف اعضای کانال 🔺 ✅ ڪانال برتـــر حجابـــ ✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی🔰 ⬛️▪️ eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057  
karimi203(www.BGH.ir).mp3
1.39M
🏴ن وَالََْقلم نبیست وَمَا يَسْطُرُون حسین 💔 کمی از عمه بشنویم... ⏸ بانوای حاج محمود کریم ╔═==💔==═╗ @clad_girls ╚═==💔==═╝
  پاے پیاده شرفیاب حضورتان نشدم اما؛ با چادر قدم زده ام روی خاک ها، بارها... نمک پرورده ے خودت هستم و معتقدم به؛ کُـــلُّ أرضٍ کَربَــــلا... ✍ #میم_اصانلو ╔═==💔==═╗ @clad_girls ╚═==💔==═╝
  خبــ💔ـر رسیده اربعین است، واویـــلا! چادر بیاورید برایم ضرب العجل، همین حالا! نکند... نکند... بشوم مصداق ضرب المثلِ نوش دارو پس از... آخ زبانـــــم گــاز! ✍ #میم_اصانلو ⬛️▪️ @clad_girls  
  #شینید_اوکانر خواننده معروف ایرلندی مسلمان شد و نام خود را به شهدا دایوید تغییر داد❣ او در پروفایل خودش نوشت: حجاب بر تن کن ❣ ⬛️◾️ @clad_girls  
  شب_ها_ابراهیم_بخوانیم 📜 ❤️📜  
🌸 دختــران چــادری 🌸
  شب_ها_ابراهیم_بخوانیم 📜 ❤️📜  
  داستان 💓 | واژه ے «نسیان» چهل و پنج بار در قران آمده اما تنها بیست روز از «روضه ے سکوت همرزم» می گذشت و خوابگاه با بیماری «آلزایمر شهدا» دست و پنجه نرم می کرد، من هم شدیدا مبتلا بودم منتها با یک تفاوت جزئی! جمعه شب ها، خوابگاه مانند قبرستان بود؛ صداے هق هق در تخت خواب های انفرادی با نفوذ هو هوے باد از درز پنجره، آدم را در سیلاب گذشته غرق می کرد. جمعه شب ها، ابراهیم حکم آب نطلبیده را داشت. نمی دانم در خواب سیر می کردم یا بیداری و شاید در برزخ بودم! صدایی در محوطه ے تخت خواب من پیچید، بوضوح می شنیدم: «گفته بودم به امتداد رسیدی! ماموریت تو شروع شده! بامنی؟» چشم هایم مثل فنر باز شد، سراسیمه نگاهی به هم اتاقی ها انداختم، بنظر خواب هفت پادشاه را می دیدند اما لحظه ای تصور کردم همه دارند به برزخ عاشقانه ام پوزخند می زنند : «هه! خیالات ورت داشته دختر! تو دیوانه شدی! خواب دیدی، خیر باشه!» سرم را میان دستانم گرفتم، موهای ریز پیشانیم حسابی خیس شده بودند، هزار سوال بی جواب داشتم: «منبع این صداها از کجاست؟ دارم دیوونه می شم... دارم دیوونه میشم... نکنه واقعا دیوونه شدم؟ خدایا من چم شده؟» یک آیه قران در سرم چرخ خورد: «بل احیاء... بل احیاء...!» بی اختیار الا بذکرالله تطمئن القلوب اتفاق افتاد و فهمیدم من دعوت به یک رویاے صادقانه شده بودم. فردای آن روز، صبحانه نخورده از خوابگاه بیرون زدم. سهیلا سادات با ساندویچ نان و پنیر، دنبالم کرد: «باز این دختره دیوونه شده! کجا می ری با این عجله؟ بابا صبحونت!» در حالی که چادرم را مثل بال باز کرده بودم، ساندویچ را از دستش قاپیدم. گونه اش را با بوسه اے مهمان کردم و گفتم: «حق با شماست! من خیالاتی ام! من دیوونم! کارم از امتداد گذشته... باید برم... باید برم!» دیگر منتظر جواب ناخوشایند او نشدم و پا تند کردم. دفتر بسیج اولین مقر ماموریتم بود. التماس و درخواست کردم، تا یک شماره از همرزم ابراهیم بدهند، گفتند: «امانت هست!» گفتم: «اما امانتیش به من سپرده شده!» گفتند: «چی می گی؟» گفتم: «باید به خودش بگم!» گفتند: «برای ما مسئولیت داره!» گفتم: «اما مسئولیت من سنگین تره!» گفتند: «چی می گی؟» گفتم: «به خدا باید به خودش بگم!» گفتند: «برو فردا بیا، با مسئول هماهنگی حرف بزن!» گفتم: «اما من دیشب خواب دیدم!» گفتند: «معلومه چی میگی؟» گفتم: «هیچی...هیچی!» پاهایم شرمنده بودند و خودشان را روی بدنه ے آسفالت می کشیدند.خیابان شلوغ بود و مسیر برگشت طبق معمول طولانی تر از مسیر رفت. به آدم ها نگاه کردم؛ به چند مردمک در چشم هاے غریبه و خودم در شیشه ے ویترین یک مغازه. بغض هایم آلوده به حرف شد: «به دنیای عاشقی با شهدا خوش اومدے دختر! به علامت سوال هاے دیوونه شدی، به علامت تعجب هاے چی می گی، به قناعت کردن در صحبت هایت و اکتفا به کلمه ے هیچی!» نگاهم افتاد به دوتا زوج درحال درگوشی ترین مسائل در آخرین صندلی اتوبوس و به خودم نهیب زدم: «منبعد باید عادت کنی به دردسر رازهاے مگو! به هرکسی از ظن خود شد یار من، از درون من نجست اسرار من، آرے! به مثنوے خوانی در گوش خودت، به آخرین صندلی و سکوت...» ادامه دارد... ✍نویسنده: 🔻انتشار با ذکر نام نویسنده جایز است. 🔺احساسات درون متن واقعیست و این را «ابراهیم دوستان» شاهدند! 🔺برای دسترسی به قسمت های قبل روی بزنید. ✅ ڪانال برتـــر حجابـــ ✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی 🔰 💟 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057    
  اربعــین کرب و بلایی نشدم اما کاش؛ آخر ماه صفــــر زائـر مشــهد باشم❣ ❤️| @clad_girls  
📝 فتوای جدید علمای ⛔️وهابیت⛔️ "همانا بزرگترین گناه زن آب بازی کردن است، حتی اگر با حجاب کامل هم باشد. چون آب مذکر است و زن مونث و آب به زیر لباس او نفوذ می‌کند و باید حد شرعی😐 بر آن جاری شود." ☑️ @clad_girls
🌸 دختــران چــادری 🌸
🗞🗞🗞 شایعه ای مثل بیماری مزمن شیوع پیدا کرده بود: /فرشته با چهارشنبه های سفید دست دوستی فشرده و قراردادش با یادگار مادر را فسخ کرده..!/ پس سکوت را جایز ندیدم و تیتر اول روزنامه ی حیا را به تو اختصاص دادم: "خبر داغ" سالهاست که به تفاهم رسیده ام با مشکی آرام من، این قرارداد تاریخ انقضا ندارد!چادر سر می کنم به نیت قربه الی الله.. الله اکبر..! ❤️زهی خیال باطل..این جماعت نمیدانند که من بیخ ریش توام تا ابدو دهر..!❤️ | ❤️| @clad_girls