هدایت شده از بیداری ملت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مولودی غدیری لری😍🌹
🔴 بیداری ملت
@bidariymelat
@bidariymelat
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
#رنج_آقا_سید | #پارت_اول 💔 با شانه ی سر کوچک، مدام ریش های نیمه بلندش را مورد عنایت قرار می ده
#رنج_آقا_سید | #پارت_دوم | #پایان
اتمسفر خانه را عطر و بوی ولایت گرفته بود؛ از اندرونی یخچال و کاپ کیک های سفارشی تا سکه های پخش و پلا شده روی حصیر و بالاخص حریر سبزی که در مرکز ثقل خانه پهن شده بود.
سهیلا دیگر حسابی سنگ تمام گذاشته بود و گرچه ستون فقراتش یاری نمی کرد اما همچنان به تمیزکاری آشپزخانه مشغول بود. لحظه ای دست به کمر زد و آه از نهادش بلند شد: «آه! جانم علی...» کوتاه بودن فاصله ی بین اتاقک ها همانا و گوش های تیز سید همانا. آستین هایش را بالا زد و با گفتن: «سید که نمرده!» تی آشپزخانه را بلند کرد و مشغول به کار شد.
سهیلا گل از گلش شکفت، روی صندلی آشپزخانه نشست و در حالی که انگشتانش با ربان سفید بازی می کرد، سر صحبت را باز کرد: «مردِ مردستان من!» از قصد کلمه ی مرد را باشدت تلفظ کرد. سید از پشت عینک بیضی شکلش به چشم های دزدیده شده ی سهیلا نگاه کرد و دستش را خواند، با طمئنیه ی خاصی گفت: «من حالم خوبه!»
صندلی را آرام کنار کشید و نشست. لحظه ای چشم ها را بست تا تمرکز کند، دست هایش را بهم گره زد و آرام تر از قبل نجوا کرد: «سهیلا سادات من مرد توام یعنی بر تو ولایت دارم.سرپرستتم!» صدایش گرچه آرام اما رفته رفته به بغض آلوده شد: «یعنی نمی گذارم کم و کسری احساس کنی. یعنی لب تر کنی، بالای سرت حاضرم. یعنی بگویی آه، من می گویم جان.» سهیلا دست هایش را روی ریش های نیمه بلند سید قرار داد و تایید کرد: «آقاسید یعنی به تعبیری، تو تکیه گاهم هستی!»
سید با شنیدن این جمله، لرزش دست هایش دوباره محسوس شد. حال آدمی را داشت که در حال اضطرار است، نفس زدن هایش عادی نبود: «مشکل همینجاست سهیلا سادات! به علی گفتند... گفتند تو مردی، اتفاقا خیلی هم مردی، آقایی،سروری اما ولایت نداری، اما باید گوشه ی خانه بنشینی... کجای دنیا، کجای دنیا این قاعده را می پذیرد؟» منتظر جواب نماند، سر از پا نمی شناخت. ناگهان از جا بلند شد و خودش را به دیوار آشپزخانه چسباند: «کجای دنیا می پذیرد دیوار باشی و تکیه گاه نباشی؟ کجا؟»
سهیلا که هاج و واج به او زل زده بود و می دانست جزء جزء بدن سید در حال رعشه است، بر لبش مهر سکوت نشاند. این سید هست که خودش هم سوال بود و هم جواب: «درد من، درد ضربت نیست. علی کسی نبود که از شمشیر رنج ببرد. درد من، جسم علی نیست! روح علیست. درد من، درد ولایت است. من الغدیر می خوانم تا رنج علی یادم نرود. من شقشقیه می خوانم تا رگ گردنم با غیرت بماند!»
لحظه ای آرام گرفت و دل از دیوار جدا کرد. برای اینکه به قلبش مهلت تپش بدهد، شروع کرد به قدم زدن. سهیلا سرش را روی میز قرار داد. چقدر دلش یک لالایی می خواست. دلش می خواست حرف های سید در خواب باشد، دلش می خواست همه ی غدیر چیزی جز کاپ کیک های درون یخچال، چیزی جز داد و بیداد برادرش بر سر خلفا در جمع غریب و آشنا، چیزی جز چند فحش زیر زبان نباشد. دلش می خواست سید لالایی بلد باشد، شعر بلد باشد؛ اما نبود اما نبود اما نبود. باز صدای پیچیده شده در حنجره ای مردانه به گوش می رسد: «علی،علی!»
سهیلا درد می کشد...
🔻🔺نویسنده: #میم_اصانلو
#کپی_تنهابا_نام_نویسنده_جایز
💟 @clad_girls
هدایت شده از 🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 مولودی
🍰 عیدتووووون مبااااارک
پ.ن : مراسمات مذهبی پایه #نشاط جامعه هستند . کاش میشد مردم ازش #محروم نشوند با هر تدبیری که فکر میکنند درسته 😔
🎉 @Clad_girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
#فردا_چهخبر_است؟ 💚
یک ساعتی لولـیده بودم روی تخت و حالا هم خاموش نشستهام پشت میزتحریرم، روی میز یک لیوان شیر همیشگی است و دفتری ساده... همه چیز خاموش است و انگار فردا هیچ خبـرے نیست، حتی اگر هم باشد، چه کاری از من برمی آید... جز هیچ؟ در همین لحظه که به ساکـنترین حالت ممکن دچارم، در دلم امـا شرایط متفاوت است؛
🌱مادر درونم چادر به کمر زده، مدام جارو میزند به پایم و با همان دهانِ چادر به دندان گرفتهاش میگوید: «پاشو دخترجان! میخواهم آب و جارو کنم، میدانی که فردا چهخبر است؟»
🌱دخترکی با عبای سبز به طرفم میآید، بالا میپرد و فریاد می زند: «اوه! روز محبوبمان. باید برویم خانه را خوش آب و رنگ کنیم... میدانی که فردا چهخبر است؟»
🌱چند دختر جوان با خودکارهاے اکلیلی مشغول نوشتن پیام غدیر در دل کاغذهاے رنگیاند و لبخند رایگان به من هدیه می دهند... یکیشان به زمین اشاره میکند و تقاضا دارد کنارشان بنشینم، چشمک میزند: «بیا عزیزم... میدانی که فردا چهخبر است؟»
🌱پسرکی گوشهدلم نشسته و مشغول شانه زدن موهاے سپید مادر ساداتش است... مادرش چشم گرد میکند: «از این کارها بلد نبودی!» پسرک میخندد: «مامان میدانی که فردا چهخبر است؟»
🌱در سمت چپ دلم، پیرمردے با کمر دولا دولا به سمت درب ورودی دلم میرود و کترے چای را حمل می کند برای ایستـگاه صلـواتی! در سمت راست دلم پیرزن غر میزند: «کمرت درد میگیرد مرد!» پیرمرد ژست بازو میگیرد و میگوید: «حاج خانم... من الان جوان بیست سالم، میدانی که فردا چه خبر است؟»
🌱 آن طرفتر چند تخته سیاه و خانمهای مانتویی را میبینم که برای ایتام کلاس ریاضی و فارسی برپا کرده اند و رو به بچهها با چهره گشاده سوال میپرسند: «عزیزانم! کسی می داند فردا چهخبر است؟»
هیچکس بیکار نبود، گویا سکون برایشان تعریف نشده بود. به لطف تمامی آن زنها و مردان عاشق درونم❤️ است که می بینید دست دلم به حرکت درآمده است و دارم برایتان مینویسم... شما چند مرد و چند زن عاشق درون خودتان جا دادهاید؟ حتی اگر یک زن یا یک مرد عاشق درون شما دارد غذای نذری میپزد یا تخفیف ویژه برای فقرا یا واریز مبلغی به بیمارستان کروناییها یا نهج البلاغه را با چشمان گریان کرده آغاز... و از شما میپرسد: «میدانی که فردا چه خبر است؟»
🦋بروید کنار آدم درونتان بنشیند و هر کارے از دست دلتان برمیآید بکنید! آخر، فردا خبــرے در راه است...
| دلنویس: #میم_اصانلو |
💟 @clad_girls
1_418273305.pdf
194.9K
🔺#شبهات_غدیر 🔻
🔸 #فایل_اول 🔸
یک شیعه بابصیرت😇
✅ @clad_girls
1_419769522.pdf
349.2K
🔺#شبهات_غدیر 🔻
🔸 #فایل_دوم 🔸
یک شیعه بابصیرت😇
✅ @clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 سید حسن نصرالله: قاطعانه میگویم هیچ چیزی در آن بندر از آن ما نبوده است
🔹برخی گفتند که حزب الله در بندر حضور داشته، اما ما نمیدانیم در بندر بیروت چه خبر است. شاید حزب الله بیشتر از بندر بیروت بداند که در بندر حیفا چه خبر است.
رزمایش همدلی و کمک مومنانه در لبیک به فرمان مقاممعظم رهبری به همت جمعی از خیرین بزرگوار اردکانی توسط بسیج دانشجویی اردکان ...
در این رزمایش ۱۳۰ بسته معیشتی و فرهنگی توزیع گردید .
🆔 @Clad_girls
.
#حـــــیدریم .
مُـژگانِ مـا جــارویِ صــَحنِ شــما شَـوَد
ما سُرمه میکنیم خاکِ نَجَف را به روی چَشم
┅═══✼❉❉✼═══┅
🆔 @Clad_girls
هدایت شده از 🔴 بابت تبلیغات پوزش 🔴
@Farsna.mp3
9.55M
🎙ها عليٌّ بشرٌ کیف بشر...با نوای محمود کریمی
🌸عید سعید غدیر خم، عید ولایت مبارک باد.
هدایت شده از 🇮🇷|مِعْـراجــےهـٰـا|🇵🇸
نحن جیوش فخر المتقین.mp3
16.18M
#فایل_صوتی
🔹سرود: نحن جیوش فخرالمتقین
فارسی _ ترکی
به مناسبت عید سعید غدیر خم
#پیشنهاد_دانلود
#فقط_به_عشق_علی
🔸کاری از:
گروه سرود
”عاشقـان ولایت زنجان”
@Merajiha_zn
هدایت شده از 🇮🇷|مِعْـراجــےهـٰـا|🇵🇸
ـیٌ حُــبُهُ جُنَّــــه، قَسیمُ النــارِ وَ الجَنَّه.mp3
9.85M
#فایل_صوتی
🔹سرود: علیٌ حُــبُهُ جُنَّــــه
قَسیمُ النــارِ وَ الجَنَّه
به مناسبت عید سعید غدیر خم
#پیشنهاد_دانلود
#فقط_به_عشق_علی
🔸کاری از:
گروه سرود
”عاشقـان ولایت زنجان”
@Merajiha_zn
✅ آرزوی زن غربی در روز #غدیر
خطبه پیامبر به پایان رسید و قرار بود همه با او بیعت کنند، پرده ای کشیده شد و تشتی از اب آوردند تشت میان پرده قرار گرفت پشت پرده مولا علی دست در اب گذاشتند و سمت دیگر پرده، زنان به نوبت دست در آب می گذاشتند و با مولایشان بیعت می کردند.
اولین زنی که با حضرت علی بیعت کرد حضرت خدیجه بود. او زمانی بیعت کرد که ابتدای نبوت پیامبر بود و علی علیه السلام نوجوان بود و افراد بسیاری باور به ولایت حضرت علی نداشتند .
زنان در #غرب ، در حسرت حق انتخاب کردن بیش از 1000سال بعد توانستند پس از سال ها تلاش، تظاهرات، جنبش،تجمع، و.... به حق رای برسند و در مناسبات سیاسی مورد توجه باشند.
🌺🌺 عید غدیر را به همه اعضای کانال تبریک میگوییم 🌺🌺
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابلتون نداره... تبرکی نگهدارید،
خرجش نکنید ها😁😂
عیدتون مبارک🎉💖💖
🆔 @Clad_girls
هدایت شده از چادرانه🖤🇵🇸
در غدیر گفتند زنها هم بیایند بیعت کنند. این یعنی خیلی قبل تر از آن که فمینیست ها بخواهند منت #حق_رأی و مشارکت سیاسی را بر سر ما بگذارند، به ما گفتند یک پای حیات سیاسی اسلام زن ها هستند. پیام غدیر تنظیم کردن زندگی با ولایت است. پیام غدیر هماهنگ کردن زندگی با نیازهای حکومت و جامعه است. باید پرسید زن های کوفه و شام کجا کم گذاشتند که ولی خدا به مسلخ کربلا رفت؟
🌹الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ...🌹
عیدتون مبارک ❤️❤️😊😊
💛 چادرانه | سبک زندگی چادریها
Chadorane.ir
@Chadorane