eitaa logo
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
156.9هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
18.2هزار ویدیو
283 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
زبان حق، همیشه مؤثـــرتر از زبان باطل است..✔️✨ 🆔@Clad_Girls
🔰 برخورد قاطع با سلبریتی در ترکیه 🔺 گلشن بایراکتار، یکی از خوانندگان موسیقی پاپ ترکیه، در کنسرتش گفته انحراف اخلاقی یکی از نوازندگان گروهش به این دلیل است که او قبلا در مدرسه دینی درس خوانده و طلبه بوده! 🔺 پس از این اظهارات این خواننده با دستور دادستانی ترکیه به اتهام نفرت‌پراکنی بازداشت و به زندان منتقل شد. 🔺 حالا اگه ایران بود... 🆔️ @clad_girls
با‌تلخی‌قهـــ☕️ــوه‌و شیرینی‌حرف‌های‌تو! 🆔️ @clad_girls
30.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎬 گزارش تصویری از فعالیت پویش در ایام ماه محرم، ایستگاه های متروی چهار شهر ⚠️ این تنها بخش کوچکی از لحظات زیبایی است که این روزها برای ما رقم خورده و اصلا قابل توصیف و به تصویر درآمدن نیست 🥺❤ 📌 با تشکر از مسئولین محترم مترو در هر چهار شهر که باهامون همکاری داشتن خداروشاکریم که تونستیم پاسخ اعتمادشون رو با تحویل دادن یه کار فرهنگی تمییز بدیم ✍ اگر تک تک اسم بزرگواران ذکر نمیشه، جسارت نشه خدمتشون! تمام افراد رو شناخت نداریم لذا "تشکر از مسئولین محترم" عنوان میشه 🌸 🌱 اشتراک حس خوب ریحانگی 🆔 @Clad_girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🔴🎬 گزارش تصویری از فعالیت پویش #فرشتگان_سرزمین_من در ایام ماه محرم، ایستگاه های متروی چهار شهر #تهر
🔴 پنج تا از شهرهای کشور مترو دارن، تهران_مشهد_اصفهان_شیراز_تبریز با توکل به حضرت زینب(سلام الله علیها) تونستیم به مناسبت ماه محرم، پنج استان رو هماهنگ کنیم که اجرای هماهنگ توی ایستگاه های مترو داشته باشند. 🌸 🌱 اشتراک حس خوب ریحانگی 🔴 شما هم میتونید توی شهر خودتون عضو گروه های ما بشید یا اگر گروه ندارید اقدام به تشکیل گروه کنید. 💌 کلی برنامه های خفن و خبرای خوب براتون داریم ⛔️✋🏻 از جانمونی♥ شهرهای نیاز به تشکیل گروه دارند 🤨 🔴 خانم بالای 18 سال، دغدغه مند مسائل به خصوص بحث برای تشکیل گروه با این آی دی هماهنگ بشید👇 🆔 @Rahbar1361
🔴 فرم ثبت نام برای عضویت ❥ در گروههای ✖️ فقط تا 20 شهریور ماه 👇👇👇 https://survey.porsline.ir/s/gnXbCxZ
مد یعنی پنج سال دیگه اگر عکس خودت رو دیدی وحشت کنی /تهران زمستان ۱۳۸۵ یه چیزی تو مایه‌های جوگیری :) 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_شصت_و_دوم سلام نماز مغربم را دادم که
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» عبدالله بود که هراسان به در می‌کوبید و در مقابل حیرت ما، سراسیمه خبر داد: «الهه زود بیا پایین، مامان حالش خوب نیس!» نفهمیدم چطور مجید را کنار زدم و با پای برهنه از پله‌ها پایین دویدم. در اتاق را گشودم و مادر را دیدم که از دل درد روی شکمش مچاله شده و ناله می‌زند. مقابلش روی زمین نشسته بودم و وحشتزده صدایش می‌کردم که عبدالله گفت: _من میرم ماشینو روشن کنم، تو مامانو بیار! مانده بودم تنهایی چطور مادر را از جا بلند کنم که دیدم مجید دست زیر بازوی مادر گرفت و با قدرت مردانه‌اش مادر را حرکت داد. چادرش را از روی چوب لباسی کشیدم و به دنبال مجید که مادر را با خود به حیاط می‌بُرد، دویدم. مثل اینکه از شدت درد و تب بی‌حال شده باشد، چشمانش نیمه باز بود و زیر لب ناله می‌کرد. به سختی چادر را به سرش انداختم و همچنانکه در حیاط را باز می‌کردم، خودم هم چادر به سر کردم. عبدالله با دیدن مجید که سنگینی مادر را روی دوش گرفته بود، به کمکش آمد و مادر را عقب ماشین نشاندند و به سرعت به راه افتادیم. با دیدن حالت نیمه هوش مادر، اشک در چشمانم حلقه زده بود و تمام بدنم می‌لرزید. عبدالله ماشین را به سرعت می‌راند و از مادر می‌گفت که چطور به ناگاه حالش به هم خورده که مجید موبایل را از جیبش درآورد و با گفتن «یه خبر به بابا بدم.» با پدر تماس گرفت. دست داغ از تبِ مادر را در دستانم گرفته و به صورت مهربانش چشم دوخته بودم که کمی چشمانش را گشود و با دیدن چشمان اشکبارم، به سختی لب از لب باز کرد و گفت: _چیزی نیس مادر جون... حالم خوبه... صدای ضعیف مادر، نگاه امیدوار مجید را به سمت ما چرخاند و زبان عبدالله را به گفتن «الحمدالله!» گشود. به چشمان بی‌رنگش خیره شدم و آهسته پرسیدم: _مامان خوبی؟ لبخندی بی‌رمق بر صورتش نشست و با تکان سر پاسخ مثبت داد. نمی‌دانم چقدر در ترافیک سر شبِ خیابان‌ها معطل شدیم تا بلآخره به بیمارستان رسیدیم. اورژانس شلوغ بود و تا آمدن دکتر، من بالای سر مادر بی‌تابی می‌کردم و عبدالله و مجید به هر سو می‌رفتند و با هر پرستاری بحث می‌کردند تا زودتر به وضع مادر رسیدگی شود. ساعتی گذشت تا سرانجام به قدرت سِرُم و آمپول هم که شده، درد مادر آرام گرفت و نغمه ناله‌هایش خاموش شد. هر چند تشخیص دردش پیچیده بود و سرانجام دکتر را وادار کرد تا لیست بلندی از آزمایش و عکس بنویسد، ولی هر چه کردیم اصرارمان برای پیگیری آزمایش‌ها مؤثر نیفتاد و مادر می‌خواست هر چه زودتر به خانه بازگردد. در راه برگشت، بی‌حال از دردی که کشیده بود، سرش را به صندلی تکیه داده و کلامی حرف نمی‌زد. شاید هم تأثیر داروهای مسکن چشمانش را اینچنین به خماری کشانده و بدنش را سُست کرده بود. ساعت یازده شب بود که مادر خوابش برد. به صورتش که آرام به خواب رفته و دیگر اثری از درد و ناراحتی در خطوطش پیدا نبود، نگاهی کردم و آهسته از اتاق خارج شدم. عبدالله کلافه در میان کتاب‌هایش دنبال چیزی می‌گشت و تا مرا دید، با نگرانی سؤال کرد: _خوابش برد؟ سرم را به نشانه تأیید تکان دادم که پدر همچنانکه به پشتی تکیه زده و تلویزیون تماشا می کرد، صدایم زد _الهه! شام چی داریم؟ با این حرف پدر، تازه به فکر افتادم که عبدالله و پدر چیزی نخورده‌اند. مجید هم از یکی دو ساعت پیش که از بیمارستان برگشته بودیم، در خانه تنها بود و دوست نداشتم بیش از این تنهایش بگذارم، ولی چاره‌ای جز تدارک غذایی برای پدر نداشتم که با همه خستگی به آشپزخانه رفتم. خوشبختانه در یخچال ماهی تازه بود و در عرض نیم ساعت ماهی‌ها را سرخ کرده و سفره شام را انداختم. پدر خودش را جلو کشید و پای سفره نشست و بی‌معطلی مشغول شد. از اینهمه بی‌خیالی‌اش ناراحت شدم و خواستم بروم که عبدالله صدایم کرد: _الهه جان! ای کاش آقا مجید هم بگی بیاد پایین با هم شام بخوریم. همچنانکه در اتاق را باز می‌کردم، گفتم: _قبل از اینکه مامان حالش بد شه، برای خودمون شام گذاشته بودم. و خواستم بروم که چیزی به خاطرم رسید و تأکید کردم: _اگه مامان دوباره حالش بد شد، خبرم کن! و عبدالله با گفتن «باشه الهه جان!» خیالم را راحت کرد و رفتم. ادامه دارد... ✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد 🆔@clad_girls
همہ‌ۍ‌دارو‌ندارم‌بنویسیدحـــــــسیــــــن♥️✨ • • • 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭💔 چه فــراقی!! کـربلا واســــم ضـروریـه حسین اربعین اوضاع چه‌جوریه حسین کار مـن امـسال صبوریـه حسین دارم می‌میریم... 🏴 @Clad_girls
حاج‌امیر کرمانشاهی - دلتنگم.mp3
9.05M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ 🎼♥️|… 🎤 <َخُب‌آدم‌باامیدزنــــدھ‌است..>ً 👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
کربلایی‌حسین طاهری - حضرت عشق.mp3
13.22M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ 🎼♥️|… 🎤 <َمۍ‌خوام‌برات‌بمیــــرم‌،خداکنــہ...>ً 👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
✿☆ حجــــاب‌تضمین‌کننده‌ سـلامت‌جامــعــہ🦋🌕 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 نظر «استیو هاروی» درمورد دوستی زن و مرد 🔺و یک پیشنهاد جنجالی به خانم‌ها برای اثبات نیت مردها ‌‌● استیون هاروی یک روانشناس، جامعه شناس ، هنرپیشه، نویسنده، تهیه کننده تلویزیونی اهل ایالات متحده آمریکا است 🆔@Clad_Girls
🔴 همراهان عزیز پیج اینستاگرام با توجه به ریپورت شدید، هر لحظه احتمال پریدن صفحه وجود دارد شدیدا به حمایت شما نیاز داریم 🔴 دختران چادری را در هم همـراهی کنید 🌸 ✘ 👇 : Clad_Girls_ ⬅ instagram.com/clad_girls_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فلاکت و تنهایی شوک‌آور کارشناس من‌وتو 🔺برای مردم ایران زندگی با سگ و گربه را ترویج می‌دهند. در حالی که در زندگی واقعی‌شان به بن‌بست و پوچی رسیدند. ✍یکی بود یکی نبود آخرِ آخرِ سبک زندگی غربیشون همینه! 🆔 @Clad_girls
از‌هیچ‌‌چیز‌نـہـراسـیـد‌‌ڪه‌ 『من‌‌همیشه‌با‌شما‌هـسـتـم』..😌✨ 🆔@Clad_Girls