eitaa logo
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
155.1هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
18.4هزار ویدیو
286 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️چه کسی باور می‌کند این دختران و زنان مسخ‌شده، که در ایام عزای‌حسینی اینچنین خود را در دسترسِ خریدارانِ مستِ بی‌پروا قرار داده‌اند، به دنبال حقی از حقوق پایمال شدهٔ زنان باشند؟! ◾️آیا اگر حقی هست؛ باید این‌طور بی‌پروا، گستاخ، بی‌مرز، بی‌هویت، بی‌پرده و ولنگار، به دنبال احقاق آن رفت؟! ▫️آیا آنچه در این «پردهٔ نمایش ورزشگاه» در قالب «آزادی» و «ادایِ حقی پایمال‌شده»، با این‌همه ولنگاری و بی‌اخلاقی، در معرض دیدِ جهان قرار گرفت؛ یکی از نتایج قطعیِ «یله و رها بودن فضای مجازی» نیست، که سالهاست مورد مطالبهٔ رهبر انقلاب و ملت انقلابی است؟! ◾️مسئول محترم! آیا برای این‌همه «بی‌بندوباری»، «سرسپردگی»، «بی‌هویتی»، «بی‌سامانی» و در یک کلمه «ولنگاری اجتماعی و اخلاقی»، در محضرِ ملت که نه؛ در محضر پروردگار جوابی دارید؟! ▫️این‌‌همه «عقدهٔ خودنمایی» و «بی پروایی» و «بی‌هویتی»، که پرده حیا و عفت زنان و مردان ما را دریده است، به همین‌جا ختم می‌شود؟! یا «راه رفته و بُن بَستِ غرب» را در پیش رویشان گشوده‌اید؛ که اینطور«مستانه»، « غرقِ بی‌مرزی» وشادی زودگذر شده‌اند؟! ◾️خواهرم!دخترم! تا می‌توان در «حریمِ امن حیا» درخشید و عالم‌تاب شد، چرا این همه پرده دری؟! تاوقتی می‌توان چون «مروارید درصدف» ارزشمند بود، چرا این‌همه «بی‌هویتی وبی‌ارزشی»؟! ▫️به راستی آیا نمی‌توان «نجیب» بود، «عفیف» ماند و حقی را اگر هست مطالبه نمود؟! ◾️به یاد داشته باش گریه‌های بی‌امان دختری را که پدر وبرادرش برای «حفظ حریمِ حرمِ امنِ تو» حتی از جان گذشتند! وبدان که «امنیت من و تو» دلیل این‌همه غربتِ امروز اوست. 🆔@Clad_Girls
▪️زنان پشت صحنه هر اتفاق بزرگی هستند مثل خدمت در اربعین! 🗣ثنا~سعادتی❣ 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_هفتاد_و_پنجم همچنانکه سرم را بالا گرف
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» ظرف‌های شام را شسته بودم که صدای سلام و احوالپرسی برادرها را از طبقه پایین شنیدم و رو به مجید کردم: _مجید جان! فکر کنم اومدن. بریم؟ تلویزیون را خاموش کرد، از جا بلند شد و با گفتن «بفرمایید!» تعارفم کرد تا پیش از او از در خارج شوم. چند دقیقه اول به حال و احوال و گزارش من از وضعیت مادر گذشت تا اینکه مجید آغاز کرد: _من امروز صبح با دختر عمه‌ام که پرستاره صحبت می‌کردم. گفت یه دکتر خیلی خوب و متخصص تو تهران سراغ داره. پیشنهاد داد مامانو ببریم تهران. من گفتم اگه همه موافق باشید، من و الهه مامانو ببریم تهران. چهره پدر سنگین به زیر افتاد و اولین اعتراض را ابراهیم به زبان آورد: _چه مرضی خرج اضافه کنیم؟ خب مگه همینجا عملش نکردن؟ مگه اینجا شیمی درمانی نمی‌کنن؟ مثلاً تهران چه کار اضافی میخوان بکنن که تو بندر نمیکنن؟!!! از طرز صحبت ابراهیم گرچه برایم عادی بود، اما باز هم ناراحت شدم که پدر هم پشتش را گرفت: _پس فردا ماه روزه شروع میشه. چرا می‌خواید روزه‌هاتونو بیخودی خراب کنین و برین سفر؟ و محمد که به خوبی متوجه بهانه‌گیری پدر شده بود، با خونسردی جواب داد: _گناه که نداره، برمیگردن قضاشو میگیرن. و عطیه همانطور که یوسف را در آغوش گرفته بود، گفت: _زن عموی منو که یادتونه؟ تو سرش تومور داشت. رفت تهران، عملش کردن، خوب شد. مجید با اینکه از برخورد پدر و ابراهیم جا خورده بود، ولی باز هم لبخندی زد و گفت: _دختر عمه‌ام می گفت دکتره تو بیمارستان خودشون کار میکنه و کارش خیلی خوبه. ابراهیم کمی خودش را جابجا کرد و با لحنی مدعیانه، حرف مجید را به تمسخر گرفت: _همین دیگه، می‌خواد برا بیمارستان خودشون مشتری جمع کنه! چشمان صبور مجید سنگین به زیر افتاد، نگاه ناراحت من و عبدالله به هم گره خورد و لعیا نتوانست خودش را کنترل کند که رو به ابراهیم عتاب کرد: _ابراهیم! از بس که خودت فکر کاسبی هستی، همه رو مثل خودت می‌بینی!!! و محمد با پوزخندی جوابش را داد: _آخه داداش من! پرستاری که حقوق میگیره، براش چه فرقی می‌کنه بیمارستان چند تا مشتری داشته باشه؟ که عبدالله با غمی که در چشمانش ته نشین شده بود، التماس کرد: _تو رو خدا انقدر بیخودی بحث نکنید! اگه قراره کاری بکنیم، هر چی زودتر بهتر! پدر با صدایی که در تردید موج می‌زد، رو به مجید کرد و پرسید: _فکر می‌کنی فایده داره؟ ادامه دارد... ✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد 🆔@clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ دومینوی برهنگی استفاده ابزاری از زنان ادامه دارد 🔻چندی قبل تبلیغ جنسیت زده شرکت دومینو، جنجال زیادی را در فضای مجازی ایجاد کرد و کاربران با هشتگ تحریم دومینو به استقبال این تبلیغ رفتند. 🔻بسیاری از بانوان و دغدغه مندان سلامت اخلاقی جامعه، خواستار برخورد بازدارنده دستگاه قضایی با عوامل آن تبلیغ شدند. 🔻اگرچه برخی این پیگیری ها را حساسیت نابجا عنوان میکردند، اما اتفاقات بعدی قابل پیش بینی بود. با عدم برخورد مناسب و به موقع، دیگر شرکت ها نیز از بازار آلوده سوء استفاده جنسی از زنان برای پر کردن جیب خود استفاده کرده و تبلیغات جنسی و جنسیتی خود را گسترش دادند. 🔹طوری که در تبلیغ اخیر یکی از شرکت های بهداشتی شاهد پوششی نیمه برهنه (دکلته)، همراه با هدبند برای پوشاندن موها (!) هستیم و این هنوز پایان ماجرا نیست. 🔹عدم برخورد بازدارنده میتواند دومینووار مرزهای عفت عمومی را به عقب رانده و با مصمم کردن ابرشرکت های صنعتی در استفاده جنسی از زنان در تبلیغات، اخلاق اجتماعی را به انحطاط بکشاند. 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیش‌تو‌دم‌زدن‌از‌عشق‌،عجیب‌شیرین‌است‌ حسین‌جان:) پناه منی امام حسین🙂 توروزای بی کسی و غم اگه به توروزدم میخوام بیام حرمت قدم قدم:)♥️ 🆔 @Clad_girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
پیش‌تو‌دم‌زدن‌از‌عشق‌،عجیب‌شیرین‌است‌ حسین‌جان:) پناه منی امام حسین🙂
🔴 پنج تا از شهرهای کشور مترو دارن، تهران_مشهد_اصفهان_شیراز_تبریز با توکل به حضرت زینب(سلام الله علیها) تونستیم به مناسبت ماه محرم، پنج استان رو هماهنگ کنیم که اجرای هماهنگ توی ایستگاه های مترو داشته باشند. 🌸 🌱 اشتراک حس خوب ریحانگی 🔴 شما هم میتونید توی شهر خودتون عضو گروه های ما بشید یا اگر گروه ندارید اقدام به تشکیل گروه کنید. 💌 کلی برنامه های خفن و خبرای خوب براتون داریم ⛔️✋🏻 از جانمونی♥ شهرهای نیاز به تشکیل گروه دارند 🤨 🔴 خانم بالای 18 سال، دغدغه مند مسائل به خصوص بحث برای تشکیل گروه با این آی دی هماهنگ بشید👇 🆔 @Rahbar1361 ⛔️ گروه تشکیل شد ⛔️ ❌❌ 😍😍😍😍😍😍 ✅ معرفی فعالیت های کانال 👇 https://eitaa.com/clad_girls/82251 🔴 ثبت نام و اضافه شدن به شهرها 👇👇 https://eitaa.com/clad_girls/71721 🔴 لیست شهرهایی که به کمپین ما پیوستند👇 https://eitaa.com/clad_girls/72005 🔴 جهت کمک های مادی👇 💳 ۶۲۷۳۸۱۷۰۱۰۱۸۳۷۴۱ گروه جهادی شهید مصطفی قاسمی
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🎁 #هدیه_معنوی : شماره 2 در آستانه اربعین شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و پیاده روی زائران حسینی
🎁 : شماره 3 در آستانه اربعین شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و پیاده روی زائران حسینی  ره توشه زائران اربعین حسینی 🖤| @clad_girls
4_473160900434460814.mp3
9.63M
●━━━━━━─────── ⇆ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ 🎼♥️|… 🎤 <َمن اون خستگی تو راه رو می خوام...>ً 👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
4_730692297758343274
15.73M
●━━━━━━─────── ⇆ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ 🎼♥️|… 🎤 <َقدم قدم با یه عَلَم...>ً 👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
دلانہ✨ +بھ کوچیکیِ گناه نگاه نکن، به بزرگیِ کسی نگاه کن که ازش نافرمانی کردی❗️ 🆔@Clad_Girls
••بــــــانــــــو❕ چادرِتومرورۍ‌بر‌جاودانگــی‌حضرٺ‌زینب‌است✨ 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهش مریم کاوانی: لطفا بازیگران ایرانی رو در نقش بدبخت خاکبرسر شرقی قرار ندهید... 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کربلا نرفتی؟ مادر سهم بچه های نیومدشو کنار میزاره😭 حسیییین (علیه السلام) 🥺💚 🆔 @Clad_girls
هدایت شده از ⛔ هوس/online ⛔
◗مراقـبـِـ‌ گوشه‌های‌خـالـیِ‌قلــ♥️ـــب‌‌مان‌باشیم‌، با نامحرم پــُر نـشود! ✦✧✦✧✦✧ 🔴 ✦✧ ⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️ http://eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772 .
🌿 وسط تمامِ سختۍ هآ و ویرونی ها خودت باش ! تو اونی باش کھ ریشہ داره 💙:)) 🌸| @Clad_girls 🔚 دختــران چــادری
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
••📽🎞 ▪️سیرِ رشد و شکل‌گیری بزرگترین کمپانـے فیلم‌سازی جہـانـ🌍 #هالیوود.. ° ° ° این‌قسمت: آنها به فت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••📽🎞 ▪️سیرِ رشد و شکل‌گیری بزرگترین کمپانـے فیلم‌سازی جہـانـ🌍 .. ° ° ° این‌قسمت: هالیوود برای رونق سینما سراغ دخترانی رفت که چهره زیبا داشتند و زیبا می رقصیدند... ➖➖➖➖ تماشای‌این‌مستند‌برای‌افراد‌زیر9⃣سال، مناسب‌نمی‌باشد‼️ 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◗جـــــــ๓ـانِ‌‌عالم‌فداۍ‌تو‌‌اۍ غـــــــیـــــورِ‌صــــبـــــور✨ ⊹ ⊹ ⊹ 🆔@Clad_Girls
↫دختران‌بایددر،رشته‌هایی‌‌ڪِ براےِآنها‌ ''مُفیــد'' است‌و...📚🌱 🆔 @clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_هفتاد_و_ششم ظرف‌های شام را شسته بودم ک
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» مجید همچنانکه سرش پایین بود، به پدر نگاهی کرد و با صدایی آهسته پاسخ داد: _توکل به خدا! بلاخره ما به امید میریم. ان شاءالله خدا هم کمکمون می‌کنه. و گفتن همین چند کلمه کافی بود تا خون ابراهیم به جوش آمده و رو به مجید بخروشد: _اونوقت ما شیمی درمانی مادرمون رو تا کِی عقب بندازیم به امید شما؟!!! مجید لبخندی زد و با متانت پاسخ داد: _ما ان شاء‌الله با هواپیما میریم و یکی دو روزه برمی‌گردیم. که باز ابراهیم به میان حرفش آمد و طعنه زد: _اونوقت هزینه این ولخرجی جنابعالی باید از جیب بابای ما بره؟!!! مجید مستقیم به چشمان ابراهیم نگاه کرد و قاطعانه جواب داد: _این سفر رو من برنامه‌ریزی کردم، خرجش هم با خودمه. پدر زیر لایه سنگین اندیشه پنهان شده و محمد و عبدالله با غضب به ابراهیم نگاه می‌کردند و دل من، بیتابِ نتیجه، چشم به دهان ابراهیم و مجید دوخته بود. عطیه خسته از این همه مشاجره بی‌نتیجه، به بهانه خواباندن یوسف از اتاق بیرون رفت و لعیا خواست اعتراض کند که ابراهیم پیش از آنکه چیزی بگوید، با صدایی بلند جوابش را داد: _تو دخالت نکن! سپس روی سخنش را به سمت مجید برگرداند و با عصبانیت ادامه داد: _آقا ما اگه بخوایم مادرمون همینجا درمان شه، باید چی کار کنیم؟!!! و گفتن همین جمله پُر غیظ و غضب کافی بود تا مجید دست از اصرارش برداشته و با صورتی که از ناراحتی گل انداخته بود، ساکت سرش را پایین بیندازد و در عوض بغض مرا بشکند. پرده اشکم پاره شد و با صدایی که میان گریه گم شده بود، رو به ابراهیم کردم: _آخه چرا مخالفت می‌کنی؟ مگه نمی‌خوای مامان زودتر درمان شه؟ پس چرا انقدر اذیت می‌کنی؟ و شاید گریه ام به قدری سوزناک بود که ابراهیم در جوابم چیزی نگفت و همه را در سکوتی غمگین فرو برد. به مجید نگاه کردم و دیدم با چشمانی که از سوز غصه من آتش گرفته، به صورت غرق اشکم خیره مانده و تنها چند لحظه پیوند نگاهمان کافی بود تا به خاطر رنگ تمنای نگاهم، طعنه‌های تلخ ابراهیم را نادیده گرفته و با شکستن غرورش، یکبار دیگر خواسته‌اش را مطرح کند. با چشمانی سرشار از آرامش به پدر نگاه کرد و با صدایی گرفته گفت: _بابا اگه شما اجازه میدید، من و الهه مامانو ببریم تهران... ان شاء‌الله یکی دو روزه هم بر می‌گردیم... و پیش از آنکه ابراهیم فرصت اعتراض پیدا کند، کلام مقتدرانه پدر تکلیف را مشخص کرد: _برید، ببینم چی کار می‌کنید! و همین جمله کوتاه سرآغاز سفر ما شد و دل مرا به اتفاق تازه‌ای امیدوار کرد. ادامه دارد... ✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد 🆔@clad_girls
دلانہ✨ آقاجان! مارو دعوت نمی‌کنین؟ خیلی ‌از‌ رفقام‌ عــــازم‌اند‌ و من... • • بطلب‌مولا💔°° 🆔@Clad_Girls