eitaa logo
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
156.9هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
18.2هزار ویدیو
283 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حاج اقای موسوی فرد که با لباس سبز سپاه در مصلای نماز جمعه اهواز حاضر شده بود خطبه های خود را با اشک بر شهادت شهید شروع کرد @Clad_girls
#فوری سردار سرتیپ قاآنی به فرماندهی نیروی قدس سپاه منصوب شد. #قاسم_سلیمانی #انتقام_سخت
هدایت شده از بیداری ملت
🔴پیکر مطهر شهید را از خوزستان تا تهران تشییع کنید از مراجع ذیصلاح عاجزانه خواهانیم که پیگیر مطهر حاج قاسم رو از خوزستان وارد کشور کنند و در استان‌های مسیر با حضور مردم تشییع کنید... ⏪شنیده شده پیکر شهید و شهدای حمله به آمریکا بنا بود ساعتی پیش از فرودگاه بغداد به ایران منتقل شود که به فرمان یک مقام عالیرتبه بنا شد پیکر حاج قاسم و شهدا به زیارت امام حسین(ع) برده شده و فردا در کربلا تشییع شود و سپس به ایران منتقل شوند ✍بیداری ملت @bidariymelat @bidariymelat
. 🌹مهمان داریم، چه مهمانی💔 . مراسم سپهبد شهید : • : یکشنبه ساعت ۷:۳۰ تا ۹:۳۰. . • : یکشنبه بعداز ساعت ۱۳ . • مراسم وداع با پیکر در تهران: یکشنبه ساعت ۱۹:۳۰ تا ۲۲:۳۰ در . . • تهران: دوشنبه ساعت ۸صبح . • : دوشنبه ساعت ۱۴ تا ۱۶ در حرم حضرت معصومه(س) _ _
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخرین توصیه های به همه ملت ایران: 💠 «جامعه‌ی ما خانواده‌ی ماست؛ اینها بچه‌های ما هستند؛ همون دختر کم حجاب، دختر من است...» 🆔 @Clad_girls
گروه بانوی تمدن ساز در حال تدارک آش نذری ،حلوا و خرما برای برپایی مراسم عزای شهید سردار #قاسم_سلیمانی🥀
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🎥گریه رهبر معظم انقلاب در هنگام اقامه نماز بر پیکرهای مطهر شهدای جبهه مقاومت . 🆔 @Clad_girls
‏۳ بار میلیون ها نفر همراه با حضرت آقا اشک ریختند و گفتند اللهم إنا لا نعلم منه إلا خيراً اللهم إنا لا نعلم منه إلا خيراً اللهم إنا لا نعلم منه إلا خيراً چه کردی که همه با اشک میگویند که غیر خیر چیزی از شما نمیدانند ‏نماز میت نبود، روضه‌ای بود که یک ملت به پاش اشک ریختن! ‎
❌مهم❌ سلام دشمن داره تلاش میکنه فضا رو ببره سمت درگیری داخلی و اینکه به مردم القا کنه دولت سردار رو فروخته. چه راست باشه چه کذب، الان بدترین موقع برای پرداختن به این موضوع است که فضای جامعه باید وحدت خودش را علیه آمریکا حفظ کند دشمن به شدت ترسیده و میخواهد ما به جای از بین بردن اصل غده به ریشه های داخلی آن بپردازیم تا بتواند با زنده نگاه داشتن خود مجددا به حیات کثیفش ادامه دهد و ریشه دوانی کند باید با بصیرت افزایی اجازه ندهیم این فرصت حذف آمریکا و اسرائیل از صفحه روزگار که سردار شهیدمان با خونش ایجاد کرده از دست برود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹گوشه ای از نفوذ حاج قاسم در دلها و جان ها را در همین فیلم کوتاه درک کنید...👌 🔺فروش تیشرت هایی با تصویر مبارک حاج در هزاران کیلومتر آن طرف تر از مرز های ایران اسلامی ، در کشور تایلند...🔺 🆔 @clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخرین توصیه های به همه ملت ایران: 💠 «جامعه‌ی ما خانواده‌ی ماست؛ اینها بچه‌های ما هستند؛ همون دختر کم حجاب، دختر من است...» 🆔 @Clad_girls
📸 فرزند گرانقدر سپهبد شهید حاج سلاح به دست در نمازجمعه امروز کرمان سخنرانی کرد. دختر شهيد سليماني ظهر امروز در جمع نمازگزاران جمعه در مصلي شهر كرمان: بابت حماسه حسيني كه در تشييع پيكر پدرم آفريديد، تشكر مي كنم/ امريكا با ترور پدرم بزرگ ترين و احمقانه ترين حركت را كرد/ داستان كربلا دوباره در عصر ما تكرار شد/ من به عنوان كوچك ترين فرزند حاج قاسم، قسم مي خورم تا آخرين لحظه عمرم دست از ولايت برنخواهم داشت/ هزاران قاسم سليماني آماده حركت به سمت كاخ سفيد هستند و شما تا آخر عمر بتريسيد و منتظر ما باشيد/ انتقام زماني براي ما معني مي دهد كه رژيم آمريكا، صهيونيست و آل سعود ديگر وجود نداشته باشند(آرمان كرمان) _________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سخنان دختر ابو مهدی مهندس #قاسم_سليماني #ابومهدي_المهندس تاسيس_عقيده #ايران_و_العراق_لايمكن_الفراق #رفاقت خوبه تا #شهادت باشه #ترور #دختروبابا #بابا #من_حجاب_را_دوست_دارم 🆔 @Clad_girls
ای علمدارِ شقایق پوش من🕊 ای دلیلِ گریۀِ خاموش من غرق خون و پاره‌پاره پیکرت🥀 آه باباجان چه آمد بر سرت تیر و ترکش‌ها تنت را پاره کرد🍂 دخترت را تا ابد آواره کرد #قاسم_سلیمانی 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏بخشی از وصیت‌نامه شهید ‎: "شهدا، محور عزّت و کرامت همه ما هستند... فرزندانتان را با نام و تصاویر آنها آشنا کنید" هنرنمایی ‎ در برنامه‌ی امشب عصر جدید، دقیقاً عمل به وصیت حاج قاسم بود. خداقوت به این جوان ایرانی ✅ همه زحمتش یه طرف اون سلام نظامیش هم یه طرف! کاش اونجا بودم بلند میشدم براش دست میزدم 👏👏 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هجدهم 💠 در این قحط #آب، چشمانم بی‌دریغ می‌بارید و در هوای بهاری حضور حی
✍️ 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالی‌که تنها یک بطری آب و بسته‌ای آذوقه سهم‌شان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. 💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن‌عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره‌اش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!» 💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه امشب هم نمیشه!» عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«ان‌شاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر را به چشم دیده بود که جواب خوش‌بینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های و جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلی‌کوپترها سالم نشستن!» 💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، چطور جرأت کردن با هلی‌کوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمی‌شد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش می‌گفتن و همه دورش بودن، یکی از فرمانده‌های ایرانه. من که نمی‌شناختمش ولی بچه‌ها می‌گفتن !» لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :« ایران فرمانده‌هاشو برای کمک به ما فرستاده !» تا آن لحظه نام را نشنیده بودم و باورم نمی‌شد ایرانی‌ها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟» 💠 حال عباس هنوز از که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمی‌دونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن!» حیدر هم امروز وعده آغاز را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم می‌خواهد با آمرلی صحبت کند. 💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با می‌کوبیم‌شون!» 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط کن!» احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. 💠 چشمان و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را بگذاریم. ساعتی به مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... ✍️نویسنده:
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_یکم 💠 در را که پشت سرش بست صدای #اذان مغرب بلند شد و شاید برای ه
✍️ 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و غرق خون را همانجا مداوا می‌کردند. پارگی پهلوی رزمنده‌ای را بدون بیهوشی بخیه می‌زدند، می‌گفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت و خونریزی خودش از هوش رفت. 💠 دختربچه‌ای در حمله ، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمی‌دانست با این چه کند، جان داد. صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین بود و دل من همچنان از نغمه ناله‌های حیدر پَرپَر می‌زد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد. 💠 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانی‌ام برد، زن‌عمو اعتراض کرد :«سِر نمی‌کنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمی‌بینی وضعیت رو؟ رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!» و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :« واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک می‌فرسته! چرا واسه ما نمی‌فرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!» 💠 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا تو آمرلی باشه، کمک نمی‌کنه! باید برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«می‌خوان بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!» پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته مردم رو تماشا می‌کنه!» 💠 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمی‌آمد که دوباره به سمت من چرخید و با که از چشمانش می‌بارید، بخیه را شروع کرد. حالا سوزش سوزن در پیشانی‌ام بهانه خوبی بود که به یاد ناله‌های حیدر ضجه بزنم و بی‌واهمه گریه کنم. 💠 به چه کسی می‌شد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زن‌عمو می‌توانستم بگویم فرزندشان در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟ حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و می‌دانستم نه از عباس که از هیچ‌کس کاری برای نجات حیدر برنمی‌آید. 💠 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز حیدر نداشتم که در دلم خون می‌خوردم و از چشمانم خون می‌باریدم. می‌دانستم بوی خون این دل پاره رسوایم می‌کند که از همه فرار می‌کردم و تنها در بستر زار می‌زدم. 💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس می‌کردم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه ناله‌اش را می‌شنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد. عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد. 💠 انگشتانم مثل تکه‌ای یخ شده و جرأت نمی‌کردم فیلم را باز کنم که می‌دانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد. دلم می‌خواست ببینم حیدرم هنوز نفس می‌کشد و می‌دانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید. 💠 انگشتم دیگر بی‌تاب شده بود، بی‌اختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد. پلک می‌زدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند. 💠 لب‌هایش را به هم فشار می‌داد تا ناله‌اش بلند نشود، پاهای به هم بسته‌اش را روی خاک می‌کشید و من نمی‌دانستم از کدام زخمش درد می‌کشد که لباسش همه رنگ بود و جای سالم به تنش نمانده بود. فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمی‌ام به‌جای اشک، خون فواره زد. 💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ می‌زدم و به التماس می‌کردم تا کند. دیگر به حال خودم نبودم که این گریه‌ها با اهل خانه چه می‌کند، بی‌پروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا می‌زدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپاره‌های شهر را به هم ریخت. 💠 از قداره‌کشی‌های عدنان می‌فهمیدم داعش چقدر به اشغال امیدوار شده و آتش‌بازی این شب‌ها تفریح‌شان شده بود. خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت... ✍️نویسنده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخرین توصیه های به همه ملت ایران: 💠 «جامعه‌ی ما خانواده‌ی ماست؛ اینها بچه‌های ما هستند؛ همون دختر کم حجاب، دختر من است...» 🆔 @Clad_girls
‌ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⣀⠤⣒⠒⠤⣴⣶⣦⡀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⡠⢎⡀⣶⣾⣲⣧⣬⣙⣻⣖⢷⡄⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀⢠⠃⣤⣾⣯⡥⢴⣦⠴⡛⡻⢿⡿⢯⣿⡄⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⢰⣯⣾⣿⣿⣿⣯⣭⠁⠀⠀⠈⠂⠅⢤⣿⣿⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⣷⡟⠀⠉⠛⠉⠁⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠱⣬⢿⣿⡆⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⢻⡇⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠘⠌⠟⡠⢧⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠈⢿⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⢀⣠⣀⡀⠀⠀⠀⠸⠿⢸⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀⠈⢁⠀⠀⠀⠀⠀⡴⢛⣩⣤⡄⠀⠀⠀⠄⠀⠸⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠘⢟⣻⢿⣧⠀⠀⠟⠒⠊⠀⠀⠀⠀⠄⠀⠄⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠘⠉⠈⢹⠀⠀⢀⡀⠀⠈⠁⠀⡈⠀⠀⠀⣀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠐⡀⠀⢇⠀⢀⡠⠟⠢⠀⠀⠀⠀⠀⠀⢠⣿⣦ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠐⡀⡼⠉⢉⣀⣠⣤⡀⠀⠀⠀⠀⣴⣿⣿⣿⣷ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠁⠀⠰⠛⠉⠁⠀⠈⠀⠀⠀⣰⣿⣿⣿⣿⣿ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⢀⡀⠀⠀⠀⠀⠀⢀⣴⣾⣿⣿⣿⣿⣿⣿ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⣠⣿⣿⣦⣀⣤⣤⣴⣾⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿‌‌ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ✅ رهبر انقلاب امروز با خانواده سردار سلیمانی و برگزارکنندگان بزرگداشت سالگرد این شهید عزیز دیدار می‌کنند.
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
#نامرد_میدان #حاج‌_قاسم #انتخابات #ماه_مبارک_رمضان
تمام بار شکست برجام رو گردن حاج انداخت ⭕️ جای تعجب داره، BBC که توی کارنامه‌ش، ارسال کد رمز کودتای ۲۸ مرداد رو داره، حالا برای به اصطلاح روشنگری و توضیح اینکه چرا برجام به سرانجام نرسیده سعی در تخریب اقدامات سردار دل‌ها و مظلوم نمایی ظریف رو داره... 🔻دلیل انتشار فایل صوتی محرمانه ظریف، توسط رسانه های معاند اون هم برای اثبات خوبی برجام چیه؟
باید در کتاب‌های تاریخ بنویسند حاج -قهرمانِ عزیزِ ما- کسی است که دشمن از خودش، از نامش، از مزارش، از دوستدارانش و حتی از زائرانش می‌ترسد. 🗣 محمدصالح سلطانی 🆔 @Clad_girls | دختران چادری