eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
14.8هزار ویدیو
637 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
. یکی از مربیای آموزشگاه رانندگی تعریف میکرد برای خانمی دور دوفرمون رو توضیح دادم خانمه هم با کلی دقت گوش میداد منم خوشحال شدم گفتم خانم متوجه شدین ؟ گفت بله فقط برای دور دو فرمون اون یکی فرمون کجاست ؟ بازگشت همه به سوی اوست . . . 😂😂 😅http://eitaa.com/cognizable_wan
⛱وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد😉 💛وقتی دلت با خداست بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند💔😣 🙏وقتی توکلت به خداست بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی کنند😟 😇وقتی امیدت به خداست بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند😐 🧡وقتی یارت خداست🧡 بگذار هر چقدر میخواهند نا رفیق شوند🤔 ✨همیشه با خدا بمان✨ بهترین همدم خداست💚🌹 ♡ ♡http://eitaa.com/cognizable_wan
✨﷽✨ ✅ ✍پادشاهي ، حكيم شهرش را فرا خواند و از او خواست كه جمله ای براي او بنويسد كه در همه ی لحظات آرامش بخش و تسلای روحش باشد. حكيم انگشتر پادشاه را خواست و نوشته اي را درون انگشتر پادشاه قرار داد وبا او شرط كرد فقط زمانی آن را باز كند كه احساس كرد به آن نياز مند است. چندی بعد جنگی ميان‌ آن شهر و شهر همسايه در گرفت. جنگی سخت كه بايد به دشواری از پس آن بر مي آمدند متأسفانه جنگ رو به شكست مي رفت و پادشاه خسته و درمانده بالای تپه ای به دام افتاد و در اوج نا اميدی به ياد انگشتر افتاد و آن را گشود و ديد كه در آن نوشته است: اين نيز بگذرد... با خواندن اين جمله جان تازه ای گرفت و با تمام وجود به نبرد ادامه داد و سربلند و پيروز از جنگ بيرون آمد زمان بازگشت به شهرش مردم جشنی برايش برپا كردند و او را غرق در شادی و سرور كردند. پادشاه در پوست خود نمی گنجيد و در همين حال احساس بزرگی و غرور او را فرا گرفته بود. باز به ياد انگشتر افتاد و آن را گشود و بار ديگر اين جمله را ديد: اين نيز بگذرد ... ‌‌http://eitaa.com/cognizable_wan
📕✍ هیچ مگسی در اندیشه فتح ابرها نیست و هیچ گرگی، گرگ دیگر را به خاطر اندیشه اش نمی کشد! هیچ کلاغی به طاووس، رشک نمیبرد، و قناری میداند قار قار هم شنیدن دارد. هیچ موشي ، به فیل بخاطر بزرگی اش حسادت نمیکند. و زنبور میداند که گل، مال پروانه هم هست... و رودخانه به قورباغه هم اجازه خواندن میدهد! کوه از مرگ نمیترسد و هیچ سنگی به سفر فکر نمیکند. زمین میچرخد تا آفتاب به سمت دیگری هم بتابد و خاک در رویاندن، زشت و زیبا نمیکند!! هیچ موجودی در زمین، بیشتر از انسان همنوعانش را قضاوت نمیکند و همنوعانش را به خاک و خون نمی کشد! ای انسان دنیا، فقط برای تو نیست..... آدم ها در هرحال شما را قضاوت خواهند کرد زندگیتان را صرف تحت تاثیر قراردادن دیگران نکنید برای خودتان زندگی کنید نه قضاوت دیگران 🎀http://eitaa.com/cognizable_wan 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ‌‌
‌مصرف هنگام صبح و در وعده صبحانه، باعث احساس سیری طولانی طی روز در شما خواهد شد 👈شاهدانه برای شکمی که مدام به قاروقور می‌افتد، فوق‌العاده است. 🍏 http://eitaa.com/cognizable_wan
بادام درختی و خاصیت آن 💊💊بادام دشمن قسم خورده فشارخون بالا و دیابت است، اگر کسی که چاق است بادام بخورد هوس خوردن نان و برنج نخواهد کرد. بادام‌ میگرن را از بین برده ودر خانومها مانع کمخونی و پوکی استخوان میشود. 🍎http://eitaa.com/cognizable_wan 🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏
🌾🍏🌾🍏🌾🍏🌾🍏🌾🍏🌾🍏🌾🍏🌾🍏🌾🍏🌾 😍کاهش قند خون با سویق جو 💯 سویق جو🌾 کاهش دهنده ی قند است به طوری که مصرف دو قاشق غذاخوری همراه با هر وعده ی غذایی در مدت کوتاهی باعث قطع انسولین می شود.👌 🍏🌾🍏🌾🍏🌾🍏🌾🍏🌾🍏🌾🍏🌾🍏🌾 http://eitaa.com/cognizable_wan
💠 ضعف شیطان 💠 🍁 روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شیطان را دید که خیلی ضعیف و لاغر شده است. 🔹حضرت از او پرسید : چرا به این روز افتادی؟ 🔸شیطان گفت : ای رسول خدا ! از دست امت تو رنج می برم و در زحمت بسیار هستم. 🔹پیامبر فرمود : مگر امت من با تو چه کرده اند! 🔸شیطان گفت : ای رسول خدا ! امت شما شش خصلت دارند که من طاقت دیدن و تحمل این خصائص را ندارم. ✨ اول : هر وقت به هم می رسند سلام می کنند . ✨ دوم : با هم مصافحه می کنند . ✨ سوم : هر کاری را که می خواهند انجام دهند ، ان شاء الله می گویند . ✨ چهارم : از گناه استغفار می کنند . ✨ پنجم : تا نام شما را می شنوند صلوات می فرستند . ✨ ششم : ابتدای هر کاری بسم الله الرحمن الرحیم گویند... 🎆💎http://eitaa.com/cognizable_wan 🌼🌼
♡﷽♡ ❤️ ☘ بہ سختے دست بہ دیوار گرفتم و راه افتادم. من جلو میرفتم و او از پشت سرم لنگان لنگان می آمد . وارد خانه شدم ، همہ دور هم نشستہ بودند .زهره خانم و مادرش با لبخندے بہ من نگاه میکردند .و چہ لبخندِ تلخے ... سیدطوفان وارد شدو گوشہ اے نشست. حاج آقا روبہ بقیہ کرد و شروع بہ صحبت کرد _همونطور کہ میدونید الان شرایط ما یہ کم متفاوت هست .تو اسارت هستیم و دست وبالمون بستہ است.و این جور حرف ها مخصوص جلسات رسمے خواستگاریہ در حضور پدر و مادرها فقط خواستم بگم ، چاره دیگہ اے نبود. مےدونم آقا سید مراقب این دخترمون هست . بعد روکرد بہ سیدطوفان و گفت : _آقا عبدالله میان پیش ما و اتاق توے حیاط میمونہ براے شما . اینجا هیچ شباهتے بہ مراسم خواستگارے ندارد. سیدطوفان_حاج آقا اگر اجازه بدید عرضی داشتم . حاج آقا_بفرما پسرم سیدطوفان_ حقیقتش خب الان وضعیت ما خاصہ ، بقول شما اضطراریہ .خواستم در حضور شما یہ چیزے بگم شما در جریان وضعیت من هستید.من دوماهہ عقد کردم .تعهد دادم ، شرعا و قانونا ... اگر احیانا زنده برگشتیم ... بہ اینجاے حرفش کہ رسید نگاهش بہ من افتاد و حرفش را خورد اما فورا سرش را پایین انداخت ... سیدطوفان _اگر خدا خواست و زنده برگشتیم من ... من نمیتونم نسبت بہ این ازدواج مسئولیتے داشتہ باشم.امیدوارم درک کنید. گویے از عرش بہ فرش افتادم .من وسط این معرڪہ چہ مےڪنم ؟ شمشیرهاے سرنوشت پے در پے بر بدنم فرود مے آیند.پس چہ ڪسے مرا درڪ ڪند ؟ بہ خودم نهیب زدم "حُسنا تو حق ندارے اظهار نظر کنے ،اون حق داره اینو بگہ .زندگیشہ ... حتما خانمشو دوست داره ... و تو اینجا فقط یہ اضافہ اے ... تازه بہ تو لطف هم ڪرده . حاج آقا_ مرگ و زندگے دست خداست.ما باید خودمون رو هر لحظہ آماده ڪنیم.تا بعدا هم خدا بزرگہ اگر زنده برگشتیم یہ فکرے میکنیم ... دنیا هزار دور میچرخہ بہ پهناے صورت اشڪ میریختم .نمے تونستم این جوّ را تحمل ڪنم. بہ اتاق پناه بردم و بہ بیچارگے خودم گریستم تا وقتے خوابم برد. شب با صداے جیغ خودم از خواب پریدم تمام بدنم عرق بود و گلویم خشڪ خشڪ .حالم از شبہاے قبل بدتر بود. زهره خانم بیدار شد و بہ سراغم اومد _‌چے شده دخترم ؟ باز هم خواب بد دیدے؟ خدا لعنتشون ڪنہ ببین چہ ترسے تو دل این دختر انداختن . اونقدر تشنہ بودم کہ متوجہ هیچے نشدم. فورا بلند شدم . چادرم را پوشیدم و بہ آشپزخونہ رفتم شیر آب رو باز کردم و مقدارے آب خوردم. همینڪہ برگشتم او را در چارچوب در دیدم. سرم را بہ زیر انداختم و آرام سلام کردم سیدطوفان_سلام ... هرشب تو خواب جیغ میزنید ، ولے امشب یہ جور دیگہ اے بود...چرا؟ یعنے نمیدونے؟ڪاش میتونستم بگم ...علتش تویی ! ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡ ❤️ ☘ علت این حال خراب، این کابوس، ترس از سرنوشت نامعلومم هست. از آینده اے کہ نمیدانم چہ اتفاقے برایم می افتد. جوابے ندادم و از ڪنارش رد شدم. ظهر حاج آقا و آقامحمود با ظاهرے بہ هم ریختہ داخل شدند.حاج آقا سرش شڪستہ بود و خون از پیشانیش پایین میریخت. سیدطوفان جلو رفت و کمک کرد تا حاج آقا بنشیند. سیدطوفان_چے شده ؟چرا اینطورے شدید؟ آقا محمود_ این وحشے ها مثل بَرده با ما رفتارمیکنند. داشتیم ڪار میڪردیم یڪیش حملہ ڪرد طرفمون کہ چرا درست ڪار نمیکنید.حیف کہ بایدلال باشم وگرنہ حسابشو میرسیدم . بہ سراغ حاج آقا رفتم و با وسایل بهداشتے کہ توے خونہ بود ، زخمشو بستم . بعد ازظهر ڪہ از اتاق خارج شدم حاج آقا صدام زد . بہ سمتش رفتم. حاج آقا_خانم حکیمے یکساعت دیگہ میخواستم صیغہ عقد رو بخونم. آمادگے دارید؟هرچہ سریعتر بهتر "اے ڪاش ڪسے بگوید نہ آمادگے این طوفان زندگے را ندارد ...ولے مگر راه دیگرے هم بود؟ ڪاش قدرے دیرتر .." _هرجور صلاح میدونید .مشڪلے نیست. حاج آقا_برای مهریہ صحبت ڪردید؟ باید مهریہ و زمان محرمیتتون مشخص باشہ چون عقد موقتہ. "موقت ... همہ چیزِ اینجا ،موقتی ست حتے من ." _نہ هنوز حاج آقا ، سید طوفان رو صدا زد و او هم بہ جمع ما پیوست. براے او هم این حرفہا را گفت و در آخر پرسید نظرت چیہ؟ سیدطوفان_مہریہ کہ الان در حال حاضر من هیچی ندارم .خودم و خودمم حاج آقا_بلہ درستہ حالا اگر برگشتے؟ سیدطوفان_حقیقتش نمیدونم حاج آقا_ خانم حکیمے شما نظرے ندارید؟ سرم پایین بود نمیتونستم حرفے بزنم . "چہ فرقے میڪند چند سڪہ باشد؟" بہ سختے جواب دادم _فرقے نمیڪنہ حاج آقا حاج آقا ڪمے فکر ڪرد و گفت _بخاطر شرایط خانم حڪیمے کہ قطعا اگر اینجا نبودیم هیچوقت اینجورے ازدواج نمیکرد .منم مثل پدرش... بہ نیت ۱۴معصوم ، همون ۱۴ تا بهتره. موافقید ؟ سیدطوفان قبول ڪرد.منم کہ باید در هر شرایطے موافق باشم . حاج آقا _پس من اجالتا توے یہ کاغذی این ها رو مینویسم. سیدطوفان_حاج آقا اگر ممڪنہ اون شرط منم قید ڪنید. "و مگر نہ رسم براین است ڪہ معمولا عروس ها شرط و شروط میگذارد ... اما اینجا همہ چیز برعڪس شده است. حُسنا خانوم، آخہ تو عروس معمولے کہ نیستے .عروس تحمیلے هستے، عروس اجبارے" حاج آقا _لازم نیست پسرم محرمیتتون ڪہ تموم بشہ خواه ناخواه شما نسبت بہم تعهدے ندارید. "و چہ راحت همہ چیز با زمان حل میشود ." حاج آقا_براے محرمیتتون هم فعلا دوماه میخونم ، ماڪہ نمیدونیم چقدر اینجا میمونیم .اگر بیشتر شد مجددا تمدید میڪنیم. حاج آقا ، بقیہ را فراخواند و از آنہا بعنوان شاهد این عقد امضاء گرفت .میگفت تا شڪ و شبہہ اے در ڪار نباشد. چند دقیقہ اي گذشت .ڪاش زمان متوقف شود. .یعنے یڪساعت دیگر، من ...بہ عقد آقاے گردباد در مے آیم؟ خدایا حڪمتت رو شڪر ... با من چیڪار میکنے؟ ❤️"حسیــــن" ❤️یعنے راه رسیدن بہ تو اینقدر باید سخت باشد ؟ بیا این شمشیر و این گردن ... بزن تمام کن . «و مگر نه آن که گردن ها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلا ی عشق آسان تر بریده شوند؟»* ــــــــــــــــــــــــــ *شهید سید مرتضے آوینے ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
♥️🌈 💫 هروقت، تو هرجایی از زندگیتون مشکل براتون پیش اومد و دستتون از همه جا کوتاه شد.... این ذکر را با تمام وجودتون تکرار کنید:« وَ أُفَوِّضُ اَمری إلیَ اللّه اِنَّ اللّهَ بَصیرٌ بِالعِباد کارم را ب خدا میسپارم ، خداوند بینای ب بندگان است💛 |♡http://eitaa.com/cognizable_wan
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💪تهدید کنندگان ایران، فقط یک ساعت با نابودی فاصله دارند. 🐅🐅#قدرت- ایران از زبان بیگانگان👆👆👊👊👊👊👊👊👊