بهش میگم چرا جواب تلفنم رو ندادی؟ میگه تصادف کردم الانم پیش صافکارم داره گلگیر ماشین رو درست میکنه، تو خیابون خودشو گلگیرشو دیدم داشتن بستنی میخوردن
😂 http://eitaa.com/cognizable_wan 🐒
رفیقم تو خوابگا سرماخورد
یه کتری آب جوش درست کرد و تو همون شروع کرد بوخورگرفتنو سرفه کردن..
یدفه گف اخ چقد هوس چایی کردم،حسش نی دوباره آب جوش بیارم
یهو نپتون چای و انداخت تو همون کتری
همون موقع دوستام ازکلاس اومدن،گفتن ایول چایی درست کردی
(من میخندیدم اونا میخوردن)
😂 http://eitaa.com/cognizable_wan 🐒
ی بار خواستم سوار تاکسی بشم، درو باز کردم محترمانه به خانومه گفتم: میشه جمع تر بشینید تا منم بشینم؟
گفت: گمشو اشغال کثافت.
منم دیدم خیلی بیشعوره درو بستم رفتم عقب نشستم😐😂😂
😂 http://eitaa.com/cognizable_wan 🐒
❣
ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ...!
ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ، ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﯽ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮﯾﯽ، ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ...!
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﮕﻔﺘﻦ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﺒﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ...!
ﯾﮏ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﺩﺍﺭ، ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﺪ...!
ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ﭼﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺁﻣﺪ، ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﮑﻦ, ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞِ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﺍ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎﺑﯽ...!
ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ, ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻦ, ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺖ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ...!
ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ " ﺳﮑﻮﺕ" ﭘﺎﺳﺦِ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎﺳﺖ...!
http://eitaa.com/cognizable_wan
#معرفی_بخور_گیاهی
🔹بابونه:ایجادکننده خواب آرام
🔸لیمو:تحریک کننده ونشاط بخش
🔹یاس:ایجاداعتماد به نفس وشادابی
🔸چوب صندل:ضدافسردگی واسترس
🔹نعناع:برطرف کننده احساس خستگی
🅱 http://eitaa.com/cognizable_wan
چربی خون چه علایمی داره؟
👈سرگیجه، سنگینی دست و پا، وزوز گوش، درد بازو، داغ شدن کف پا، درد در پهلو
چطوری درمانش کنیم؟
🔸تخم شوید برگ شوید برگ کاسنی تخم شنبلیله سماق زرشک ابگیری همه مواد را پودر کرده به میزان یک قاشق چایخوری در یک نعلبکی ابغوره مخلوط کرده و هر روز قبل از نهار و قبل از شام میل نمایید.
🔹یک استکان ابغوره در یک لیوان اب مخلوط کرده جرعه جرعه عصرها میل شود.
🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
🔹شخصي به میرزا جواد آقا تهرانی(ره) فرموده بود: آقا مرا نصيحت كنيد!
🔹ايشان فرموده بودند:
🔻بنده به نيابت از همه مؤمنين روزي 70 مرتبه استغفار ميكنم.
🔻گويا نصيحت غير مستقيم بوده كه استغفار براي خويش و ديگران را فراموش نكنيد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
ربطی نداره متأهلی یا مجرد،
مکث را تمرین کن.
گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم!
گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم!
گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم!
گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم!
گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامش میدیم!
گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم!
گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم!
و گاهی...
گاهی...
گاهی...
تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یا نمیخوایم بدونیم!
کاش بیشتر مراقب خودمون، تصمیماتمون و گاهیهای زندگیمون باشیم.
کاش یادمون نره که فقط:
"یکبار زندهایم و زندگی میکنیم،
فقط یکبار"
🌺🍂🌺http://eitaa.com/cognizable_wan
ربطی نداره متأهلی یا مجرد،
مکث را تمرین کن.
گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم!
گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم!
گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم!
گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم!
گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامش میدیم!
گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم!
گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم!
و گاهی...
گاهی...
گاهی...
تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یا نمیخوایم بدونیم!
کاش بیشتر مراقب خودمون، تصمیماتمون و گاهیهای زندگیمون باشیم.
کاش یادمون نره که فقط:
"یکبار زندهایم و زندگی میکنیم،
فقط یکبار"
🌺🍂🌺http://eitaa.com/cognizable_wan
#فراری
#قسمت_487
باید هم هیچ وقت در ذهن آیسودا پاک نشود.
هرچند که آیسودا هم دختر بی نهایت لجبازی بود.
سرکشی می کرد.
مدام در فکر فرار بود.
اما او به خاله کتی قول داده بود مراقبش باشد.
اصلا خاله کتی به کنار...
به دلش قول داده بود.
قول داده بود از هر چیزی در این دنیا حفظش کند.
همین کار را هم کرد.
تا آخر عمرش هم حفظش می کرد.
-فراموش نکن.
آیسودا متعجب نگاهش کرد.
-ولی تورو ناراحت می کنه یادآوریش!
-همیشه.
-ناراحت بودی زندانیم کردی؟
-اصلا!
آیسودا متعجب نگاهش کرد.
-واقعا؟
-نگه ات داشتم.
-که خراب نشم؟
-که حفظت کنم.
اوضاع متفاوت شد.
با کنجکاوی پرسید: از کی؟
-از هر چیزی؟
-ولی فکر کنم می خوای از آدم خاصی اسم ببری.
پژمان چایش را مزمزه کرد.
خوب دم کشیده بود.
بوی خوبی هم می داد.
-نه اصلا.
به بدنه ی ماشین تکیه داده بودند.
موزیک همچنان در حال پخش بود.
آیسودا هم لیوان چایش را برداشت.
-تا تو هستی کسی به من آسیبی نمی زنه.
پژمان با جدیت گفت: نمی ذارم که بزنه.
آیسودا از گوشه ی چشم نگاهش کرد.
همین کارها را می کرد که دوست داشت برایش تب کند و بمیرد.
جان که می گفتند این مرد بود و تمام!
پژمان لیوان خالی چایش را روی زیرانداز گذاشت.
-می خوای شب اینجا بمونیم؟
-نه برگردیم هتل.
پژمان با لبخند نگاهش کرد.
-باشه خانم.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#فراری
#قسمت_488
آسمان پر از ستاره بود.
تازه شام خورده و به اتاقش آمده بودند.
درون تراس ایستاده و به شهر نگاه می کردند.
هیاهویی که ظاهرا تمامی نداشت.
جالب بود که مردم اهواز شب ها اصلا خواب نداشتند.
تا نزدیکی صبح هم خیابان ها پر از رفت و آمد بود.
بدون خستگی می تابیدند.
-اینجا خیلی خوبه!
پژمان دستش را دور شانه اش انداخت.
-جنوبی ها خونگرمن.
-و دوست داشتنی، آدم از بودن بینشون سیر نمیشه.
آیسودا سرش را بالا کرد و به آسمان پر از ستاره خیره شد.
-تو اصفهان هیچ وقت آسمون رو این همه پرستاره ندیده بودم.
-اینجا اگه ریزگرد نیاد عالیه.
-خدا کنه هیچ وقت نیاد.
-انشالله.
سرش را روی شانه ی پژمان گذاشت.
-اینجا خوش می گذره ولی دلم تنگ شده که برگردم.
-می خوای فردا برگردیم؟
-میشه؟
-چرا که نه!
-پس بریم.
-میریم، مطمئنی نمی خوای جای خاصی رو ببینی؟
آیسودا برای جواب دادن مکث کرد.
ولی خیلی زود گفت: نه، دیدیم دیگه!
-فردا میریم.
باد خنکی می آمد.
آیسودا دستانش را دور بازویش انداخت.
-بریم داخل!
برگشتند، در تراس را باز کردند و داخل شدند.
آیسودا شال را از روی موهایش برداشت و روی تخت دراز کشید.
-باید برم حمام حال ندارم.
-می خوای کمکت کنم؟
لحن پژمان جدی بود.
ولی آیسودا خنده اش گرفت.
-مثلا چه کمکی؟
پژمان هم عین خودش جواب داد: بیام کیسه بکشم ها؟
آیسودا بلند زیر خنده زد.
-نه ممنون، فردا قبل رفتن دوش می گیرم.
-یه کیسه کش مفت رو از دست دادی.
-فدای سرم.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
من فقط یبار دروغ گفتم
اونم نیمه شعبان تو جشن گفتم اسمم مهدی ئه که جایزه بدن بهم🙄
اونم بابام وسط مراسم داد زد فرشاد زودتر پاشو برو تا پشیمون نشدن😑
http://eitaa.com/cognizable_wan