🍃🌺🍃
🏴🏴🏴
#استقبال_از_ماه_محرم
عاشقانت میفروشند عیش را، غم میخرند
دل به پاى روضه میریزند ماتم میخرند
باز هم شیر حلال مادران تاثیر کرد
بچهها دارند از بازار پرچم میخرند
مثل خار و خس در این سیل به راه افتادهایم*
باز درهم آمدیم و باز درهم میخرند
ماهها در یک طرف ماه محرم یک طرف
بیشتر از ماهها ماه محرم میخرند
اشک ما اینجا فقط این قدر قیمت یافته
ورنه جاى دیگرى عرضه کنى کم میخرند
تا تو را داریم ما، داراترین عالمیم
بچههاى ما در این خانه حاتم میخرند
این طرف گریان شدیم و آن طرف آباد شد
اشک کالایىست که در هر دو عالم میخرند
گریه بر مظلوم تکوینا تقربآور است
در حسینیه مرا، حتى نخواهم، میخرند
مطمئنا روضهاى یا گریهاى در کار هست
هر کجا عصیانى از فرزند آدم میخرند
عدهاى دم میدهند و عدهاى دم میزنند
پنج تن هم این وسط دارند از دم میخرند
گریهکن زهراست، ما تنها سیاهى لشگریم
باز با این حال شکل گریه را هم میخرند
اولین گریهکن مسلم رسول الله بود
گریه بر دندان مسلم را مسلم میخرند
*مثل خار و خس در این سیل به راه افتادهایم (علامه طباطبایى.ره.)
أحَبَّ اللَّهُ مَن أحَبَّ حُسَيناً
أحَبَّ اللَّهُ مَن أحَبَّ حُسَيناً
http://eitaa.com/cognizable_wan
#فراری #قسمت_698
-همین؟
-قراره چی بشه؟
معصومه از پشت میزش بلند شد.
در اتاق را بست.
روبروی پوپک نشست.
-راضیه عاشق و شیداش شده.
اخم های پوپک درهم گره خورد.
-یعنی چی؟
راضیه از همکارهای معصومه بود.
او هم پرستار بود.
ولی سابقه ی کمتری داشت.
-یعنی همین دیگه، از آقا مهندستون خوشش اومده.
-بیخود.
معصومه یک تای ابرویش را بالا فرستاد.
-تو چرا بهت برمی خوره؟
-من گفتم بهم برخورده؟
-ولی خوشت نیومد.
پوپک شانه بالا انداخت.
-به من چه؟!
ولی انگار به او بود.
اصلا از این راضیه خوشش نمی آمد.
مغرور و افاده ای بود.
و حالا درصد بدش آمدن بالاتر هم رفت.
به چه حقی نسبت به پولاد حس داشت.
لب گزید.
جوری افکارش در هم تنیده شده بود که خودش را محق می دانست.
در صورتی که پولاد ربطی به او نداشت.
-هوی پوپک کجایی؟
-همین جا.
معصومه با شیطنت گفت:داشتی به آقا مهندس فکر می کردی؟
-چرت نگو.
-جان معصوم.
چشم غره ای به او رفت.
-البته خب آقا مهندس واقعا هم خوبه، ولی خیلی جذابه.
برو بر به معصومه نگاه کرد.
-فازت چیه دختر؟
معصومه با خنده گفت:عاشقی.
پوپک هم خنده اش گرفت.
-آقا مهندس رو ول کن به ما ربطی نداره، راضیه هم همینطور.
-تو ناراحت نشدی یعنی؟
پوفی کشید.
-دیوونه ام میکنی معصوم.
-خیلی خب جوش نیار، یه چای می خوری؟
-اگه بدی که خوبه.
معصومه بلند شد و گفت:الان میارم.
با رفتن معصومه اخم های پوپک به شدت درهم رفت.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#فراری #قسمت_699
نمی دانست چرا بدش آمده.
دلیل خاصی نداشت.
خودش می دانست که بیخود و بی جهت ابرو بهم چسبانده.
ولی ته دلی حس خوبی نداشت.
انگار دست گذاشته بودند بیخ گلویش...
نمی دانست چه دردی است.
فقط می دانست از این خوشش آمدن های مرضیه بدش آمده.
اصلا چه لزومی دارد خوشش بیاید؟
نه پسر همسایه بود نه فامیل!
نه همکلاسی دانشگاه بود نه همکار...
حالا درون روستا رفت و آمد می کند باید خوشش بیاید؟
به حق چیزهای ندیده و نشنیده!
مردم به چه چیزیهایی دل می ببندند.
مگر می شود بدون شناخت کسی را دوست داشت.
تازه با شناخت هم نمی شد.
مگر خیرسرش شاهین را نمی شناخت؟
آخر با زن پدرش روی هم ریخت.
فقط نمی دانست این بچه از پدرش است یا شاهین.
حتی فکر کردن به رابطه ی آن هم هم مورمورش می کرد.
نفرت انگیز بود.
با آمدن معصومه افکارش راکد ماند.
همان بهتر هم که راکد بماند.
-ببین چه چایی برات ریختم.
معصومه لهجه داشت.
هرچقدر هم زور می زد که بتواند فارسی را سلیس تلفظ کند نمی شد.
البته خب بیچاره حق هم داشت.
همیشه در حال حرف زدن با زبان خودش بود.
فقط با پوپک فارسی حرف می زد.
چون اگر با زبان خودش حرف بزند پوپک نمی فهمد.
-دستت درد نکنه.
-نوش جان.
معصومه کمی از چایش مزمزه کرد.
-هوا داره کم میشه.
-وای آره، شب ها خاله باجی بخاری می زنه.
-همه می زنن، اینجا از شهریور شب ها باید بخاری بزنی، از مهرماه دیگه باید روزها هم بزنی.
-پس زمستوناش فاجعه اس.
معصومه لبخند زد.
-حالا نترس، اینقدام بد نیست.
-کجاش دقیقا بد نیست.
-قسمت آدم برفی و اسکی کردن و تیوپ سواریش.
-خدا بکشدت دختر.
لبخند زد.
چایش را برداشت و مزمزه کرد.
بوی هل می داد.
مطمئن بود آقای دکتر انداخته.
معصومه می گفت چای را یا پر از دارچین می کند یا هل!
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
🔶 #حجاب در درجهی اول به نفع زنان است
✅امام خامنه ای:
با حجاب زنِ مسلمان، هم خود زنِ مسلمان #امنیت پیدا میکند و هم مرد مسلمان. آن جایی که زن را به #عریانی و #برهنگی نزدیک میکنند، در درجهی اول، #امنیت از خود زن و در درجهی بعد، از مردان گرفته خواهد شد. برای اینکه محیط #سالم و دارای #امنیت باشد؛ زن بتواند کار خود را در جامعه انجام دهد، مرد هم بتواند مسؤولیتهای خود را انجام دهد، اسلام #حجاب را معیّن کرده.
🗓۱۳۷۵/۱۲/۲۰
#عفاف_و_حجاب
✅به جمع ما بپیوندید👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷🌷🌷
🌺🍃هرگز سه چیز را فدای هیچ چیز نکن : احساست
صداقتت
خانواده ات
🌺🍃هرگز با مشت گره کرده نمی توان به کسی دست داد.
🌺🍃هرگز با انگشت کثیف به عیب های دیگران اشاره نکن.
🌺🍃هرگز در یک زمان دنبال دو خرگوش ندو.
🌺🍃هرگز از رودخانه ای که خشک شده به خاطر گذشته اش سپاسگزاری نمی شود.
🌺🍃هرگز با آدمهای کوچک نمی توان کارهای بزرگ انجام داد.
🌺🍃هرگز برای کودکان اسباب بازی جنگی هدیه نبر.
🌺🍃هرگز دریای آرام از کسی ناخدای قهرمان نمی سازد، حادثه پذیر باش.
🌺🍃هرگز برای سنجش عمق یک رودخانه با دو پایت وارد آن نشو
🌺🍃هرگز از کسی که همیشه با تو موافق و همراه است چیزی یاد نمی گیری.
🌺🍃هرگز سه نفر را فراموش نکن : کسی که در سختی ها رهایت کرده
کسی که در سختی ها یاریت کرده
کسی که در سختی ها گرفتارترت کرده
🌺🍃هرگز نگذار آگاهی از عیب هایت تو را بترساند.
🌺🍃هرگز با انسان وقیح و بی حیا بحث و جدل نکن چون او چیزی برای از دست دادن ندارد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
مرد داشت روزنامه میخوند زنش با ماهی تابه زد تو سرش ...
مرد گفت : چرا اینجوری میکنی؟
زنش گفت : سامانتا کیه؟ اسمش رو این کاغذه نوشته شده تو شلوارت پیدا کردم.
مرد گفت: دو روز پیش تو مسابقه اسب سواری سر یه اسب شرط بندی کردم اسمش سامانتا بود.
نتیجه اخلاقی: زنها زود قضاوت میکنند...
روز بعد مرده خواب بوده که ایندفه زنش با قابلمه کوبید تو سرش..
مرد گفت :دوباره چی شده؟
زنش گفت: اسبت زنگ زده بود....!!!
نتیجه اخلاقی: زنها همیشه درست حدس میزنند😂
😍http://eitaa.com/cognizable_wan
♥️🌟♥️🌟♥️🌟♥️🌟
#نکته
#ایده_معنوی
⭕️ توی بعضی خونه ها اسم زن «ببین» است!😳
ببین بیا اینجا، ببین آب بده .. ببین غذا چی داریم؟ ...
⭕️ بعضی خونه ها از واژه ((ضعیفه)) استفاده میکنن.😐☹️
⭕️بعضی خونه ها، اوهوی... بعضی خونه ها بعد از چند سال زندگی، دیگه اصلا صدا نمیزنند.....😐
☘☘ یاد بگیریم اینگونه در خانه همسرمان را صدا کنیم:👇👇
حضرت علی (ع) وقتی میخواستند حضرت زهرا (س) را صدا کنند میفرمودند:
❤️ جان علی به فدایت, (بنفسی أنت)، حبیبتی زهرا, بنت رسول الله و زهراجان.❤️
و جوابی که از حضرت زهرا(س) می شنیدند:
❤️ روحم به فدایت (روحی لروحک الفدا), ابوتراب, اباالحسن و علی جان.❤️
☘☘ زیبا_صداکردن زن و مرد, هم بهترین شیوه برای ابراز محبت است و هم نوعی شخصیت دادن به طرف مقابل است و هم نشان دهنده شخصیت و تربیت و اصالت شماست ..🙏
♥️🌟♥️🌟♥️🌟♥️🌟
👫http://eitaa.com/cognizable_wan
قابل توجه دکتران
❇️ توصیهای از امام علی (ع) به پزشکان
🔻امام على عليه السلام:
مَن تَطَبَّبَ فَلْيَتَّقِ اللّه َ وَ لْيَنصَحْ وَليَجتَهِدْ
❗️هركه طبابت مىكند بايد از خدا بترسد و خيرخواه باشد و سعى خود را به كار برد.
📚 دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۴۴
#حدیث
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
✍ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺩﻭﺩﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ :
ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﺗﺮند
ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻣﺎﻝ
ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺭ ....
ﯾﺎ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ
ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﮔﺪﺍﮔﺸﻨﻪ
ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ :
ﺧﺮﺣﻤﺎﻝ ....
ﯾﺎ ﮐﻤﺘﺮﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ
ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺗﻨﺒﻞ .
ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺳﺮﺳﺨﺖ ﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ :
ﮐﻠﻪ ﺧﺮ ....
ﯾﺎ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ
ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻣﺸﻨﮓ .
ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ :
ﭘﺮﺍﻓﺎﺩﻩ .....
ﯾﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮﻥ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ
ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻫﺎﻟﻮ .
ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ
ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻭﻟﺨﺮﺝ ....
ﯾﺎﺍﻫﻞ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﮐﺘﺎﺑﻦ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺧﺴﯿﺲ .
ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻥ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﮔﻨﺪﻩ
ﺑﮏ .....
ﯾﺎ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ :ﻓﺴﻘﻠﯽ .
ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡﺩﺍﺭﺗﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ :
ﺑﻮﻗﻠﻤﻮﻥ ﺻﻔﺖ ......
ﯾﺎ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺗﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺍﺣﻤﻖ !!!
ﮐﻼ ﻣﻌﯿﺎﺭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ
ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻴﻢ ؛
ﻧﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ!!!!!!
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
حیف نون كولرش ميسوزه، هر هشت تا بچه شو ميگيره ميزنه، میگن چرا بچه ها رو ميزنی؟
میگه: صدبار گفتم هشت نفری زير كولر نخوابيد به موتورش فشار مياد!!😂😂😂
🍃🍂 http://eitaa.com/cognizable_wan
⏳ عمر خود را اینگونه زیاد کنیم
🔻امام صادق عليه السلام:
مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأهلِ بَيتِهِ مُدَّ لَهُ في عُمرِهِ؛
🌸 هركس به خانوادهاش نيكى كند، عمرش زياد شود.
📚 الكافى: ج ۲، ص ۱۰۵
#حدیث
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
همسرداری👇👇
💑اگر همسرتان با شما بد حرف زده، چرا باید همه حرفهای ناخوشایندی که مادرش قبلا به شما زده بود را به رخش بکشید و در آخر هم بگویید:
«تو هم بچه همان مادری!»
🔹مگر در همه روزهایی که شریک زندگیتان خوشایندترین جملات را در مقابلتان به زبان میآورد به او یادآوری میکنید که خوب حرف زدن و مهربانی کردن را از چه کسی یاد گرفته است؟؟
👌پس بهخاطر عصبانیت، حرفی را نزنید که حرمتها را از بین ببرد و شکافی را میان شما ایجاد کند که بعدا از پس ترمیم کردنش برنیایید.
👫http://eitaa.com/cognizable_wan
📚 #داستان
👈 ﮔﺮﻳﻪ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﺧﻮﻳﺶ!
ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺯﺍﻫﺪﻯ ﺩﺭ ﺑﺼﺮﻩ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﮒ ﺭﺳﻴﺪ، ﺧﻮﻳﺸﺎﻧﺶ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﮔﺮﺩ ﻭﻯ ﺩﺭ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﺴﺘﻨﺪ. ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺎﻧﻴﺪ. ﻭﻯ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺎﻧﻴﺪﻧﺪ.
ﺭﻭ ﺳﻮﻯ ﭘﺪﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﭘﺪﺭ! ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﮕﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﻯ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﻤﻴﺮﺩ ﻭ پشتم ﺑﺸﻜﻨﺪ.
ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻣﻴﺪ ﻣﻰ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﻴﺮﻯ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻦ ﻛﻨﻰ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﺎﻟﻴﻦ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻰ.
ﺭﻭﻯ ﺳﻮﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻴﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﻳﺘﻴﻢ ﺷﺪﻳﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺫﻟﻴﻞ ﮔﺸﺘﻴﻢ.
ﺭﻭ ﺳﻮﻯ ﻋﻴﺎﻝ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ نگه ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻳﻦ ﻳﺘﻴﻤﺎﻥ ﺭﺍ؟
ﮔﻔﺖ: ﺁﻩ! ﺁﻩ! ﺷﻤﺎ ﻫﻤﻪ، ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻴﺪ، ﻫﻴﭽﻜﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﻧﻤﻰ ﮔﺮﻳﻴﺪ ﻛﻪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﭼِﺸَﻢ ﺗﻠﺨﻰ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﻭ ﭼﻪ ﮔﻮﻳﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻭ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ؟ ﺍﻳﻦ ﺑﮕﻔﺖ ﻭ ﺑﺨﺮﻭﺷﻴﺪ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻛﺮﺩ.
📗👇
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan