🌷🌷🌷
🌺🍃هرگز سه چیز را فدای هیچ چیز نکن : احساست
صداقتت
خانواده ات
🌺🍃هرگز با مشت گره کرده نمی توان به کسی دست داد.
🌺🍃هرگز با انگشت کثیف به عیب های دیگران اشاره نکن.
🌺🍃هرگز در یک زمان دنبال دو خرگوش ندو.
🌺🍃هرگز از رودخانه ای که خشک شده به خاطر گذشته اش سپاسگزاری نمی شود.
🌺🍃هرگز با آدمهای کوچک نمی توان کارهای بزرگ انجام داد.
🌺🍃هرگز برای کودکان اسباب بازی جنگی هدیه نبر.
🌺🍃هرگز دریای آرام از کسی ناخدای قهرمان نمی سازد، حادثه پذیر باش.
🌺🍃هرگز برای سنجش عمق یک رودخانه با دو پایت وارد آن نشو
🌺🍃هرگز از کسی که همیشه با تو موافق و همراه است چیزی یاد نمی گیری.
🌺🍃هرگز سه نفر را فراموش نکن : کسی که در سختی ها رهایت کرده
کسی که در سختی ها یاریت کرده
کسی که در سختی ها گرفتارترت کرده
🌺🍃هرگز نگذار آگاهی از عیب هایت تو را بترساند.
🌺🍃هرگز با انسان وقیح و بی حیا بحث و جدل نکن چون او چیزی برای از دست دادن ندارد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
مرد داشت روزنامه میخوند زنش با ماهی تابه زد تو سرش ...
مرد گفت : چرا اینجوری میکنی؟
زنش گفت : سامانتا کیه؟ اسمش رو این کاغذه نوشته شده تو شلوارت پیدا کردم.
مرد گفت: دو روز پیش تو مسابقه اسب سواری سر یه اسب شرط بندی کردم اسمش سامانتا بود.
نتیجه اخلاقی: زنها زود قضاوت میکنند...
روز بعد مرده خواب بوده که ایندفه زنش با قابلمه کوبید تو سرش..
مرد گفت :دوباره چی شده؟
زنش گفت: اسبت زنگ زده بود....!!!
نتیجه اخلاقی: زنها همیشه درست حدس میزنند😂
😍http://eitaa.com/cognizable_wan
♥️🌟♥️🌟♥️🌟♥️🌟
#نکته
#ایده_معنوی
⭕️ توی بعضی خونه ها اسم زن «ببین» است!😳
ببین بیا اینجا، ببین آب بده .. ببین غذا چی داریم؟ ...
⭕️ بعضی خونه ها از واژه ((ضعیفه)) استفاده میکنن.😐☹️
⭕️بعضی خونه ها، اوهوی... بعضی خونه ها بعد از چند سال زندگی، دیگه اصلا صدا نمیزنند.....😐
☘☘ یاد بگیریم اینگونه در خانه همسرمان را صدا کنیم:👇👇
حضرت علی (ع) وقتی میخواستند حضرت زهرا (س) را صدا کنند میفرمودند:
❤️ جان علی به فدایت, (بنفسی أنت)، حبیبتی زهرا, بنت رسول الله و زهراجان.❤️
و جوابی که از حضرت زهرا(س) می شنیدند:
❤️ روحم به فدایت (روحی لروحک الفدا), ابوتراب, اباالحسن و علی جان.❤️
☘☘ زیبا_صداکردن زن و مرد, هم بهترین شیوه برای ابراز محبت است و هم نوعی شخصیت دادن به طرف مقابل است و هم نشان دهنده شخصیت و تربیت و اصالت شماست ..🙏
♥️🌟♥️🌟♥️🌟♥️🌟
👫http://eitaa.com/cognizable_wan
قابل توجه دکتران
❇️ توصیهای از امام علی (ع) به پزشکان
🔻امام على عليه السلام:
مَن تَطَبَّبَ فَلْيَتَّقِ اللّه َ وَ لْيَنصَحْ وَليَجتَهِدْ
❗️هركه طبابت مىكند بايد از خدا بترسد و خيرخواه باشد و سعى خود را به كار برد.
📚 دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۴۴
#حدیث
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
✍ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺩﻭﺩﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ :
ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﺗﺮند
ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻣﺎﻝ
ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺭ ....
ﯾﺎ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ
ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﮔﺪﺍﮔﺸﻨﻪ
ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ :
ﺧﺮﺣﻤﺎﻝ ....
ﯾﺎ ﮐﻤﺘﺮﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ
ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺗﻨﺒﻞ .
ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺳﺮﺳﺨﺖ ﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ :
ﮐﻠﻪ ﺧﺮ ....
ﯾﺎ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ
ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻣﺸﻨﮓ .
ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ :
ﭘﺮﺍﻓﺎﺩﻩ .....
ﯾﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮﻥ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ
ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻫﺎﻟﻮ .
ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ
ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻭﻟﺨﺮﺝ ....
ﯾﺎﺍﻫﻞ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﮐﺘﺎﺑﻦ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺧﺴﯿﺲ .
ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻥ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﮔﻨﺪﻩ
ﺑﮏ .....
ﯾﺎ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ :ﻓﺴﻘﻠﯽ .
ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡﺩﺍﺭﺗﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ :
ﺑﻮﻗﻠﻤﻮﻥ ﺻﻔﺖ ......
ﯾﺎ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺗﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺍﺣﻤﻖ !!!
ﮐﻼ ﻣﻌﯿﺎﺭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ
ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻴﻢ ؛
ﻧﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ!!!!!!
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
حیف نون كولرش ميسوزه، هر هشت تا بچه شو ميگيره ميزنه، میگن چرا بچه ها رو ميزنی؟
میگه: صدبار گفتم هشت نفری زير كولر نخوابيد به موتورش فشار مياد!!😂😂😂
🍃🍂 http://eitaa.com/cognizable_wan
⏳ عمر خود را اینگونه زیاد کنیم
🔻امام صادق عليه السلام:
مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأهلِ بَيتِهِ مُدَّ لَهُ في عُمرِهِ؛
🌸 هركس به خانوادهاش نيكى كند، عمرش زياد شود.
📚 الكافى: ج ۲، ص ۱۰۵
#حدیث
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
همسرداری👇👇
💑اگر همسرتان با شما بد حرف زده، چرا باید همه حرفهای ناخوشایندی که مادرش قبلا به شما زده بود را به رخش بکشید و در آخر هم بگویید:
«تو هم بچه همان مادری!»
🔹مگر در همه روزهایی که شریک زندگیتان خوشایندترین جملات را در مقابلتان به زبان میآورد به او یادآوری میکنید که خوب حرف زدن و مهربانی کردن را از چه کسی یاد گرفته است؟؟
👌پس بهخاطر عصبانیت، حرفی را نزنید که حرمتها را از بین ببرد و شکافی را میان شما ایجاد کند که بعدا از پس ترمیم کردنش برنیایید.
👫http://eitaa.com/cognizable_wan
📚 #داستان
👈 ﮔﺮﻳﻪ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﺧﻮﻳﺶ!
ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺯﺍﻫﺪﻯ ﺩﺭ ﺑﺼﺮﻩ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﮒ ﺭﺳﻴﺪ، ﺧﻮﻳﺸﺎﻧﺶ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﮔﺮﺩ ﻭﻯ ﺩﺭ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﺴﺘﻨﺪ. ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺎﻧﻴﺪ. ﻭﻯ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺎﻧﻴﺪﻧﺪ.
ﺭﻭ ﺳﻮﻯ ﭘﺪﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﭘﺪﺭ! ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﮕﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﻯ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﻤﻴﺮﺩ ﻭ پشتم ﺑﺸﻜﻨﺪ.
ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻣﻴﺪ ﻣﻰ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﻴﺮﻯ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻦ ﻛﻨﻰ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﺎﻟﻴﻦ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻰ.
ﺭﻭﻯ ﺳﻮﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻴﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﻳﺘﻴﻢ ﺷﺪﻳﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺫﻟﻴﻞ ﮔﺸﺘﻴﻢ.
ﺭﻭ ﺳﻮﻯ ﻋﻴﺎﻝ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ نگه ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻳﻦ ﻳﺘﻴﻤﺎﻥ ﺭﺍ؟
ﮔﻔﺖ: ﺁﻩ! ﺁﻩ! ﺷﻤﺎ ﻫﻤﻪ، ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻴﺪ، ﻫﻴﭽﻜﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﻧﻤﻰ ﮔﺮﻳﻴﺪ ﻛﻪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﭼِﺸَﻢ ﺗﻠﺨﻰ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﻭ ﭼﻪ ﮔﻮﻳﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻭ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ؟ ﺍﻳﻦ ﺑﮕﻔﺖ ﻭ ﺑﺨﺮﻭﺷﻴﺪ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻛﺮﺩ.
📗👇
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
#فراری #قسمت_700
-آقای مهندس رفت سرکار؟
-امروز بند کردی به آقای مهندس ها...
معصومه خندید.
-خب حالا تو چته بهت برمی خوره؟
چپ چپ نگاهش کرد.
-آخه من چیکار دارم به بقیه هی از من می پرسی.
معصومه لبخندش را تکرار کرد.
-خیلی خب خانم.
خودش هم خنده اش گرفت.
ولی واقعا دلش نمی خواست در مورد پولاد حرف بزند.
تازه که فکر می کرد دلیل رفتارهای راضیه را می فهمید.
یک روز نزدیکش می شد و مدام از پولاد می پرسید.
یک روز هم با نفرت از او کناره گیری ی کرد.
دقیقا عین الان.
دیده بود که آمده.
اما حتی نیامد یک سلام هم بکند.
معلوم نبود چه هیزم تری به او فروخته.
از زور حسادت نمی دانست چه کند.
-چایتو بخور سرد شد.
چایش را نیمه خورده روی میز گذاشت.
-عصر بیکاری بریم یکم بچرخیم.
-آره هستم، می خوای بریم تا شهر اونوری، کلا ده کیلومتر فاصله داره.
-آره بریم، یکم هم خرید دارم.
-خوبه عالیه، ماشینتو میاری یا با تاکسی بریم؟
-نه با ماشین خودم میام.
معصومه سر تکان داد.
-پس ساعت 4 آماده باش که بریم.
پوپک بلند شد.
-کجا؟
-برم ناهار درست کنم ناهار.
-مگه خاله باجی درست نمی کنه؟
-نمیشه که همش انداخت گردن اون پیرزن؟ بعدم سرگرم گاواشه.
معصومه پوفی کشید.
-حالا حوصله ام می پوکه.
-یه چندتا جدول بخر و حل کن، هم برای حافظه ماهیت خوبه هم سرگرم میشی.
معصومه چشم غره ای به او رفت.
-برو گمشو نکبت.
پوپک خندید.
برایش دست تکان داد.
-عصر می بینمت.
معصومه حرفی نزد.
فقط به رفتنش نگاه کرد.
الحق که دختر خوبی بود.
بدون اینکه کلاس پایتخت نشینیش را بگذارد.
یا منم منم کرد.
شاید هیچ وقت در زندگیش دختری به خونگرمی پوپک ندیده بود.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
یه روز دانشجویی برای خوردن غذا می ره سلف دانشگاه.
مستقیم میره سر میز اساتید.
جلو استادش شروع می کنه به غذا خوردن😌
استادش عصبانی میشه و به شاگردش میگه: تا حالا دیدی گاو و پرنده یه جا غذا بخورن.؟؟؟!!!
شاگرد با خونسردی کامل میگه : ببخشید پس من پرواز می کنم میرم یه جای دیگه.😂
استاد بیشتر عصبانی میشه
و تصمیم می گیره بعد جلسه امتحان حالشو بگیره، موقع تمام شدن جلسه استاد می بینه راهی نداره واسه رد کردنش.
میگه ازت یه سوال می پرسم اگه منطقی جواب بدی بهت نمره میدم، شاگرد قبول می کنه.
بهش می گه دوتا کیسه هستن که داخل یکی پر پوله و دیگری عقل و شعور شما کدومو انتخاب میکنی؟؟
شاگرد: کیسه پر پول
استاد می گه : ولی من کیسه عقل و شعور رو انتخاب می کردم
شاگرد: بله دقیقأ هر کی هر چی رو که نداره انتخاب می کنه
استاد که دیگه خونش به جوش اومده بود ، زیر برگه فقط مینویسه گاو
شاگرد هم بهش نگاه نمی کنه ...
ولی بعد چند لحظه بر می گرده میگه
ببخشید استاد شما اسمتو نوشتی
ولی امضا نکردی 😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غم عشق تو مرا مجنون کرد
حاج امیر عباسی مداح اهل بیت که موقع حرف زدن لکنت داره اما وقتی برای امام حسین میخونه بدون لکنته
#محرم
🍃🍃