✅ تیپ داشت لشکر می شد. جلسه گذاشت برای تغییر ساختار .
🔺 کادرش را که معلوم کرد جلسه با یک صلوات ختم شد. مثل بقیه بلند شدم بروم که گفت : صبر کن کارت دارم . وقتی همه رفتند خواست با هم زیارت عاشورا بخوانیم. با تعجب نگاهی کردم و گفتم توی این ساعت و این موقعیت؟ جمله اش را تکرار کرد.
🔻 این اولین دستور شهید زین الدین بود در مقام فرمانده لشکر . چادر دنجی پیدا کردیم. تا زیارت عاشورا با اسم مقدس امام حسین ع شروع شد ، آقا مهدی بغضش ترکید. رسیدیم به سجده زیارت، هنوز داشت گریه می کرد.
#شهید_مهدی_زین_الدین
🎙 راوی : #محمد_حسین_شکارچی
#خاطرات_شهدا
#کوله_راوی
منبع: خط عاشقی 1، خاطرات عشق شهدا به امام حسین و روضه های کربلا، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران.
🕊🌸 کوله پشتی راوی
🆔 @cole_ravi
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
کوله پشتی راوی 🇵🇸
موضوع کتابِ «تنها زیرِ باران» روایت زندگی و شهادت سَردار «مهدی زین الدین» فرمانده لشکر 17 امام علی بن ابی طالب (ع)،می باشد...
کتاب مَذکور در برگیرنده ی خاطراتی منتشر نشده مربوط به زندگی و رَزم و شهادت زین الدین از زبان خانواده، همسر و همرزمان وی است...
در قسمتی از کتاب آمده است:
گفت:«اعلام کن همه جمع بشن،میخوام
براشون صحبت کنم» نگران گفتم: «آقامهدی اگه حرف از موندن بِزنی، خودت رو سَبُک کردیا...!!
این بندههای خدا از بس سختی کشیدن و برای عملیات امروز و فردا شنیدن،خسته شدن...
خدانکرده حرفت رو زمین میزنن... شما فرماندهی لشکری،
خوب نیست اعتبارت رو از دست بدی...»
یک لبخند روی لبهایش کاشت...دست روی شانهام
زد و گفت: «من از خدا یه آبرو گرفتم، همون رو هم خَرجِ راهِ خودش میکنم...
تو نگران نباش...»
والسلام علیکم را گفته و نگفته،صدای صلوات
دَشت را پر کرد...در یک چشمبههمزدن،
دورش شلوغ شد؛شلوغ و شلوغتر...از دور،هرچه چشم چرخاندم
نتوانستم بِبینَمَش...داشتم نگران میشدم که دیدم روی شانه بلندش کردند،بُردَندَش توی دل جمعیت... همانهایی که یکصدا سازِ
رفتن میزدند،حالا یکصدا شعار میدادند:
فرماندهی آزاده،
آمادهایم آماده...فرماندهی
آزاده،آمادهایم آماده...
#معرفی_کتاب
#شهید_مهدی_زین_الدین
#تنها_زیر_باران
#کوله_راوی
🕊🌸 کوله پشتی راوی
🆔 @cole_ravi
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄