کوله پشتی راوی 🇵🇸
کتاب: سلیمانی عزیز #قسمت_هشتم 🔶تازانو توی برف❄️ بودیم. سوز سرمای اتفاعات حلبچه به استخوان می زد
کتاب: سلیمانی عزیز
#قسمت_نهم
در جوانی به آرزوم رسیدم.
من هم یکی از کسانی بودم که توفیق زیارت خانه خدا🕋 نصیبم شده بود.
بعثه رهبری بودیم. توی آسانسور حاجی را دیدم بعد از سلام و احوالپرسی، به حالم پرسید.
خیلی خوشحالم که لباس احرام پوشیدم که می خوام برم طواف🕋.
با نگاهش مهربانی به صورتم پاشید و گفت:« نه!چه حالی داری؟»
دوباره گفتم:«خدا رو شکر مُحرم شدن کنار خونه خدا🕋حس خیلی خوبیه.»
انگار که قانع نشده باشد، دوباره حالم پرسید.جواب من همانی بود که گفته بودم.
پرده اشک جلوی چشم هایش را
گرفت وگفت:« من که این لباس رو پوشیدم،احساس می کنم الان توی شلمچه هستم،شب عملیات کربلای ۵، بچه ها هم دورم هستند.»
روزی نبود، جایی نبود، لحظه نبود، که یاد یاران شهیدش برایش کم رنگ شود.
تابود، برای وصال اشک میریخت و تمنای شهادت داشت.
#قسمت_بعدی_رو_هم_دنبال_کن
#سلیمانی_عزیز
#معرفی_کتاب
#کوله_راوی
🕊🌸 کوله پشتی راوی
🆔 @cole_ravi
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄