eitaa logo
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
6.5هزار ویدیو
65 فایل
-‌دعوٺ شده‌ ے "داداش ابراهــــــیم"خوش اومدۍ- شُهَـــــدا بہ آسمـــٰاݩ ڪہ رسیدند گفتند: زمیــن چقــدر حقیـــر است!🌱" ‹چنل زیــــر سایہ‌ۍ خــٰانواده‌ۍ شهید سجاد فراهــٰانی› -عرض ارادٺ ما از ¹⁰ آبـٰاݩ ماھِ ساݪ ¹⁴⁰¹ شرو؏ شد- {راه ارتبـٰاطی. @A_bahrami67 }
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_سی_و_سوم🌱 #تیر_اندازی_به‌جنازه _بیا دیگه دارعلی! +به خدا تو تیررس دشمنیم! _باید هرطوریه ج
🌱 سلیم حس کرد آرنج راستش محکم خورد به قنداق کلاش. اسلحه از دستش زمین افتاد. مثل برق گرفته‌ها شده بود. ضعف تنش را گرفت. خواست آرنجش را مالش بدهد که جا خورد! دستش از بازو، آویزان می‌رفت و می‌آمد! از ترس عرق نشست. دست مخالف را به کتف مالید. دستش گرم شده بود. منورهای لوستری که پایین می‌آمدند، دستش را جلو چشم گرفت. سرخی خون را که دید، مطمئن شد ترکش دستش را از ریشه قطع کرده و تنها به آستین آویزان است. زانو زد. برادرش دارعلی از راه رسید، پرسید: _سلیم زانو زدی؟! +ترکش خوردم! _کجات؟ +دستم ... این ... . _بلند شو ببینم! بلند که شد. دارعلی خیره شد به دستی. _ چیزی نیس! قطع شده. خودت رو بکش عقب! دارعلی راه را گرفت و رفت طرف خط دشمن. سلیم چفیه دور گردنش را باز کرد و محکم بست روی زخم کتف. فشار داد تا خون‌ریزی کم شد. برای آنی سبک و بی حس شد. _زخمیا بیان بالا! توی آتش و انفجار، آمبولانس گِل مالی شده‌ای را دید. سوار شد. دو زخمی کف آمبولانس دراز کشیده بودند. با تکان‌های آمبولانس می‌رفت و می‌آمد. چند کیلومتری پشت جبهه؛ آمبولانس ایستاد. در عقب که باز شد، پرستاری طرف راننده رفت و صدایش کرد: _کسی هم داری دست و پاش قطع شاه باشه؟ راننده آبخور سبیلش را جوید و گفت: +فکر کنم یکی باشه! پرستار جلو آمد و مقابل در آمبولانس سایه انداخت. _دست کی قطع شده؟بیاد پایین! سلیم جلو که آمد، پرستار گفت: +دستت رو بده من! وقتی سلیم دست سالمش را روی شانه پرستار گذاشت و پیاده شد؛ پرستار داد زد: بقیه رو برسون بیمارستان شهر! سلیم پیاده که می‌شد، ته آمبولانس دارعلی را دید! 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---