امام علی برای چه گذاشت حضرت زهرا سیلی بخورد؟
🌺امیرمؤمنان (علیه السلام) در مرحله اول و زمانی که آنها قصد تعرض به همسرش را داشتند، از خود واکنش نشان داد و با عمر برخورد کرد، او را بر زمین زد، با مشت به صورت و گردن او کوبید؛ اما از آن جایی که مأمور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف شد. در حقیقت با این کار میخواست به آنها بفهماند که اگر مأمور به شکیبائی نبودم کسی جرأت نمیکرد که این فکر را حتی از مخیلهاش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل همیشه تابع فرمانهای الهی بوده است.
🌺سلیم بن قیس هلالی که از یاران مخلص امیرمؤمنان (ع) است، در این باره مینویسد:
🌺عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعلهور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد! حضرت زهرا (س) به طرف عمر آمد و فریاد زد: یا ابتاه، یا رسول اللَّه!
🌺عمر شمشیر را در حالی که در غلافش بود بلند کرد و بر پهلوی فاطمه زد. آن حضرت ناله کرد: یا ابتاه! عمر تازیانه را بلند کرد و بر بازوی حضرت زد. آن حضرت صدا زد: یا رسول اللَّه، ابوبکر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار میکنند!
🌺علی (ع) ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید و خواست او را بکشد؛ ولی به یاد سخن پیامبر (ص) و وصیتی که به او کرده بود افتاد، فرمود: ای عمر! قسم به آنکه محمّد را به پیامبری مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهی و عهدی که پیامبر با من بسته است، نبود، میدانستی که تو نمیتوانی به خانه من داخل شوی»
🌺سلیم بن قیس هلالی ص 568
آلوسی، روح المعانی ج 3 ص 124
🌺طبق این گزارش حضرت علی با خلیفه دوم برخورد تندی کرد اما بنابر مصالحی از جمله توصیه پیامبر مبنی بر صبر، ادامه نداد.
🍀
#فالوده_سیب_سرخ
🍜طرز تهیه:
🍎یک عدد سیب سرخ رنده شده
🍶دو قاشق غذاخوری عرق بیدمشک
🌸دو قاشق غذاخوری گلاب
🍯یک قاشق عسل
این مواد را با هم ترکیب کنید؛ ترکیب این مواد را فالوده سیب سرخ گویند.
💊صبح ناشتا یا شب قبل از خواب میل شود.
✅کاربرد فالوده سیب:
🔹رفع کم خونی
🔹رفع ضعف عمومی
🔹رفع کسالت و
__________________________
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
🔲کانال پویش حجاب فاطمی
⁉️هر از چندگاهی بعضی از عزیزان سوال می کنند که چطوری میشه عضو کانال #پویش_حجاب_فاطمے شد؟
☝️عزیزان کانال پویش حجاب فاطمی، یک کانال خصوصیه که فقط ۴ تا عضو داره
⏹مطالبی که شما هر شب مشاهده می کنید از کانال #پویش_حجاب_فاطمے در این کانال فوروارد میشه و بازدید زیادی هم میخوره، بخاطر اینه که همزمان در تعداد زیادی از کانال ها که عضو پویش اند، فوروارد میشه
🔻کانال هایی که دوست دارند به پویش حجاب فاطمی بپیوندند به آی دی زیر مراجعه کنند:
@sepah_farhangi_najah
#مهربونی🌸🍃
♻️مهربونی راههای مختلفی داره ...
👈 میدونستی رعایت_حجاب هم یه نوع مهربونیه ...؟😊
• مهربونی به مردایی که موقعیت ازدواج ندارن ...
• و مهربونی به خانومایی که به اندازه تو زیبا نیستن ... ! و اگه شوهرشون زیباییهای تو رو ببینه ممکنه با همسرش مقایسهات کنه و از زندگیش دلسرد بشه⚡️😔
✅پس با رعایت حجاب مهربونتر شو ...😉👌
#پویش_حجاب_فاطمے
♻️⇦•دوربین خدا روشنه!
✴️⇦•دیدین گاهی میریم عروسی یا جشن تولد،
دوربین داره فیلمبرداری میکنه و تا نوبت به ما میرسه؛ خودمون رو جمع و جور میکنیم
چرا؟ چون دوربین روی ما زوم میکنه؛
نکنه زشت و بد قیافه بیفتیم!
✳️⇦•اگه فقط به این فکر کنیم که دوربین خدا همیشه روشنه و روی ما هم زوم شده، شاید یه جور دیگه زندگی می کردیم!
💠⇦•شاید اخلاقمون یه جور دیگه بود!
شاید لحن صحبتمون یه جور دیگه میشد!
💟⇦•مطمئن باشیم که دوربین خدا همیشه روشنه و روی تک تک ما زوم شده؛ چون خودش فرمود:
✨«ألَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری» (علق/14)
آیا نمی دانند خدا می بیند..
❤️ #رمان #بدون_تو_هرگز 4
"خواستگاری"
🔹 به خدا توسل کردم و چهل روز روزه نذر کردم ...
التماس می کردم
خدایا! تو رو به عزیزترین هات قسم ... من رو از این شرایط و بدبختی نجات بده ...
😭🙏
علی الخصوص که پدرم قصد داشت هر چه زودتر از دست دختر لجباز و سرسختش خلاص بشه!
🔺تا اینکه مادر علی زنگ زد و قرار خواستگاری رو گذاشت.
شب که مادرم به پدرم گفت، رنگ صورتش عوض شد! 👺
طلبه هست؟!
آخه چرا باهاشون قرار گذاشتی؟!😤
ترجیح میدم آتیشش بزنم اما به این جماعت ندم!😠
مثل همیشه داد می زد و اینها رو می گفت.
مادرم هم بهانه های مختلف می آورد
🔹آخر سر قرار شد بیان که آبرومون نره ... اما همون جلسه اول، جواب نه بشنون!
ولی به همین راحتی ها نبود.
من یه ایده فوق العاده داشتم.
🔺 نقشه ای که تا شب خواستگاری روش کار کردم...😏
به خودم گفتم ،خودشه هانیه 👌
این همون فرصتیه که از خدا خواسته بودی👌
از دستش نده ...
🔹علی، جوان گندم گون، لاغر و بلندقامتی بود.
🔹نجابت چهره اش همون روز اول چشمم رو گرفت...
کمی دلم براش می سوخت اما قرار بود قربانی نقشه من بشه!😏
یک ساعت و نیم با هم صحبت کردیم ...
وقتی از اتاق اومدیم بیرون ...
مادرش با اشتیاق خاصی گفت ...
به به ... چه عجب ... 😃
هر چند انتظار شیرینی بود اما دهن مون رو هم می تونیم شیرین کنیم یا ...؟؟؟؟
‼️مادرم پرید وسط حرفش ...
حاج خانوم، حالا چه عجله ایه!🤗
اینا جلسه اوله همدیگه رو دیدن!
شما اجازه بدید ما با هم یه صحبت کنیم بعد ...
💢 ولی من تصمیمم رو توی همین یه جلسه گرفتم!👌
گفتم، اگر نظر علی آقا هم مثبت باشه، جواب من مثبته!😍
این رو که گفتم برق همه رو گرفت!!!
😳😱
💢 برق شادی خانواه داماد رو!
💢 برق تعجب پدر و مادر من رو!
پدرم با چشم های گرد، متعجب و عصبانی زل زده بود توی چشم های من ... 😡
و من در حالی که خنده ی پیروزمندانه ای روی لب هام بود بهش نگاه می کردم!😏
✔️می دونستم حاضره هر کاری بکنه ولی دخترش رو به یه طلبه نده ..