eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
779 دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
9.6هزار ویدیو
335 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت‌هفتاد‌ششم ﷽ بــا ابراهیــم از ورزش صحبت می کردیم. می گفت: وقتــی برای ورز
﷽ همراه ابراهیم بودم. با موتور از مسیری تقریباً دور به سمت خانه بر می گشتیم پیرمردی به همراه خانواده اش کنار خیابان ایســتاده بود. جلوی ما دست تکان .داد و من ایستادم آدرس جائی را پرســید. بعد از شنیدن جواب، شــروع کرد از مشکاتش .گفت به قیافه اش نمی آمد که معتاد یا گدا باشد. ابراهیم هم پیاده شد و جیب های .شلوارش را گشت ولی چیزی نداشت به من گفت: امیر، چیزی همرات داری؟! من هم جیب هایم را گشــتم. ولی .به طور اتفاقی هیچ پولی همراهم نبود .ابراهیم گفت: تو رو خدا باز هم ببین. من هم گشتم ولی چیزی همراهم نبود از آن پیرمــرد عذرخواهی کردیم و به راهمــان ادامه دادیم. بین راه از آینه !موتور، ابراهیم را می دیدم. اشک می ریخت هوا ســرد نبود که به این خاطر آب از چشــمانش جاری شود، برای همین !آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم: ابرام جون، داری گریه می کنی؟ صورتــش را پاک کرد. گفت: ما نتوانســتیم به یک انســان که محتاج بود .کمک کنیم. گفتم: خُب پول نداشتیم، این که گناه نداره .گفت: می دانم، ولی دلم خیلی برایش سوخت. توفیق نداشتیم کمکش کنیم کمی مکث کردم و چیزی نگفتم. بعد به راه ادامه دادم. اما خیلی به صفای .درون و حال ابراهیم غبطه می خوردم فردای آن روز ابراهیم را دیدم. می گفت: دیگر هیچوقت بدون پول از خانه .بیرون نمی آیم. تا شبیه ماجرای دیروز تکرار نشود رســیدگی ابراهیــم به مشــکات مردم، مرا یــاد حدیث زیبــای حضرت سیدالشهداء انداخت که می فرمایند: »حاجات مردم به سوی شما از نعمت های خدا بر شماست، در ادای آن کوتاهی نکنید که این نعمت در معرض زوال و نابودی است :اواخر مجروحیت ابراهیم بود. زنگ زد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت ماشینت رو امروز استفاده می کنی!؟ گفتــم: نه، همینطــور جلوی خانه افتاده. بعد هم آمد و ماشــین را گرفت و .گفت: تا عصر بر می گردم ،عصر بود که ماشین را آورد. پرسیدم: کجا می خواستی بری!؟ گفت: هیچی مسافرکشی کردم! با خنده گفتم: شوخی می کنی!؟ .گفت: نه، حالا هم اگه کاری نداری پاشو بریم، چند جا کار داریم خواســتم بروم داخل خانه. گفــت: اگر چیزی در خانه دارید که اســتفاده .نمی کنی مثل برنج و روغن با خودت بیاور رفتم مقداری برنج و روغن آوردم. بعد هم رفتیم جلوی یک فروشــگاه. و ابراهیم مقداری گوشــت و مرغ و… خرید و آمد سوار شد. از پول خُردهائی .که فروشنده می داد فهمیدم همان پول های مسافرکشی است بعــد با هــم رفتیم جنوب شــهر، به خانه چند نفر ســر زدیم. مــن آن ها را نمی شناختم. ابراهیم در می زد، وسایل را تحویل می داد. ادامه دارد...                      
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت‌هفتادهفتم ﷽ همراه ابراهیم بودم. با موتور از مسیری تقریباً دور به سمت خانه
﷽ آمده ایم، این ها سهمیه شماست! ابراهیم طوری حرف می زد که طرف مقابل .اصلاً احساس شرمندگی نکند. اصلاً هم خودش را مطرح نمی کرد بعد ها فهمیدم خانه هایی که رفتیم، منزل چند نفراز بچه های رزمنده بود. مرد خانواده آن ها در جبهه حضور داشــت. برای همین ابراهیم به آن ها رسیدگی :می کرد. کارهای او مرا به یاد ســخن امام صادق انداخت که می فرماید ســعی کردن در برآوردن حاجت مسلمان بهتر از هفتاد بار طواف دور خانه« »۱ خداست و باعث در امان بودن در قیامت می شود ایــن حدیث نورانی چراغ راه زندگی ابراهیم بود. او تمام تلاش خود را در جهت حل مشکات مردم به کار می بست ٭٭٭ دوران دبیرســتان بود. ابراهیم عصرها در بازار مشــغول به کار می شد و برای .خودش درآمد داشت. متوجه شد یکی از همسایه ها مشکل مالی شدیدی دارد .آن ها علیرغم از دست دادن مرد خانواده، کسی را برای تأمین هزینه ها نداشتند ابراهیم به کســی چیزی نگفت. هر ماه وقتی حقوق می گرفت، بیشترِ هزینه ًآن خانــواده را تأمین می کرد! هر وقت در خانه زیاد غذا پخته می شــد، حتما برای آن خانواده می فرستاد. این ماجرا تا سال ها و تا زمان شهادت ابراهیم ادامه .داشت و تقریباً کسی به جز مادرش از آن اطاعی نداشت ٭٭٭ شــخصی به ســراغ ابراهیم آمده بود. قبلاً آبدارچی بوده و حالا بیکار شده .بود. تقاضای کمک مالی داشت ابراهیم به جای کمک مالی، با مراجعه به چند نفر از دوستان، شغل مناسبی را برای او مهیا کرد. او برای حل مشکل مردم هر کاری که می توانست انجام می داد. اگر هم خودش نمی توانست به سراغ دوستانش می رفت. از آن ها کمک می گرفت. اما در این کار یک موضوع را رعایت می کرد؛ با کمک کردن به افراد، گداپروری نکند. ابراهیم همیشه به دوستانش می گفت: قبل از اینکه آدم .محتاج به شما رو بیاندازد و دستش را دراز کند. شما مشکلش را بر طرف کنید او هر یک از رفقا که گرفتاری داشت، یا هر کسی را حدس می زد مشکل مالی .داشته باشد کمک می کرد. آن هم مخفیانه، قبل از اینکه طرف مقابل حرفی بزند بعد می گفت: من فعاً احتیاجی ندارم. این را هم به شما قرض می دهم. هر .وقت داشتی برگردان. این پول قرض الحسنه است ابراهیم هیچ حسابی روی این پول ها نمی کرد. او در این کمک ها به آبروی افراد خیلی توجه می کرد. همیشــه طوری برخــورد می کرد که طرف مقابل .شرمنده نشود ٭٭٭ بــزرگان دین توصیه می کنند برای رفع مشــکلات خودتــان، تا می توانید .مشکل مردم را حل کنید همچنین توصیه می کنند تا می توانید به مردم اطعام کنید و اینگونه، بسیاری .از گرفتاری هایتان را بر طرف سازید غروب ماه رمضان بود. ابراهیم آمد در خانه ما و بعد از ســام و احوالپرسی :یــک قابلمه از من گرفت! بعد داخل کله پزی رفت. به دنبالش آمدم و گفتم !ابرام جون کله پاچه برای افطاری! عجب حالی می ده؟ گفت: راســت می گی، ولی برای من نیست. یک دست کامل کله پاچه و چند تا نان ســنگک گرفت. وقتی بیرون آمد ایرج با موتور رسید. ابراهیم هم .سوار شد و خداحافظی کرد با خودم گفتم: لابد چند تا رفیق جمع شــدند و با هم افطاری می خورند. از اینکه به من تعارف هم نکرد ناراحت شــدم. فــردای آن روز ایرج را دیدم و پرسیدم: دیروز کجا رفتید!؟ گفت: پشت پارک چهل تن، انتهای کوچه، منزل کوچکی بود که در زدیم .وکله پاچه را به آن ها دادیم چند تا بچه و پیرمردی که دم در آمدند خیلی تشکر کردند. ابراهیم را کامل .می شناختند. آن ها خانواده ای بسیار مستحق بودند. بعد هم ابراهیم را رساندم خانه شان ٭٭٭ .بیست وشش سال از شهادت ابراهیم گذشت. در عالم رویا ابراهیم را دیدم !سوار بر یک خودرو نظامی به تهران آمده بود از شــوق نمی دانستم چه کنم. چهره ابراهیم بســیار نورانی بود. جلو رفتم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. از خوشحالی فریاد می زدم و می گفتم: بچه ها !بیائید، آقا ابراهیم برگشته ابراهیم گفت: بیا ســوار شــو، خیلی کار داریم. به همــراه هم به کنار یک .ساختمان مرتفع رفتیم .مهندسین وصاحب ساختمان همگی با آقا ابراهیم سلام واحوالپرسی کردند :همه او را خوب می شناختند. ابراهیم رو به صاحب ساختمان کرد وگفت من آمده ام ســفارش این آقا ســید را بکنم. یکی از این واحدها را به نامش .کن. بعد شخصی که دورتر از ما ایستاده بود را نشان داد .صاحب ساختمان گفت: آقا ابرام، این بابا نه پول داره نه می تونه وام بگیره !من چه جوری یک واحد به او بدم؟ مــن هم حرفش را تأیید کردم وگفتم: ابرام جــون، دوران این کارها تموم !شد، الان همه اسکناس رو می شناسند ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد وگفت: من اگر برگشــتم به خاطر این !بود که مشکل چند نفر مثل ایشان را حل کنم، وگرنه من اینجا کاری ندارم بعد به سمت ماشــین حرکت کرد. من هم به دنبالش راه افتادم که یکدفعه !تلفن همراه من به صدا درآمد و از خواب پریدم ادامه دارد....
007.mp3
2.16M
اقتدار 🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده 🔺 وضعیت و نگاه به زن در دنیای غرب 💥 دکتر حمید حبشی 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وقتی کانگورو حامله بشه دیگ نیاز به سونوگرافی نداره 😍 به این جنین دقت کنید! خیلی کوچیکه، اما زنده است! در حال حیاته! کوچیک بودنش، مجوزی برای کشتنش نیست! 😭 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از مسئولین سازمان تبلیغات اسلامی . برشی ازدیدار امروز 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
نق زدن والدين، کودکان را از داشتن تفکر خلاق و ارتباط سالم دور مي‌کند و باعث مي‌شود کودکان محدود فکر کنند و زاويه شناختي خود را بسته نگه دارند و باعث مي‌شود کودکان به نوعي وابسته و درمانده شوند زيرا فکر مي‌کنند که چون مادرشان نق مي‌زند و به نتيجه مي‌رسد پس من هم از طريق نق زدن به اهدافم مي‌رسم در حالي که هميشه اين‌طور نيست. اين کودکان از تکامل و پيشرفت باز مي‌مانند. پس در رفتار خودتان تجدید نظر نمایید تا الگوی خوبی برای کودکان خود باشید. 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️گویند ✨برای کلبه کوچک ❄️همسایه‌ات ✨چراغی آرزو کن ❄️قطعأ حوالی خانه تونیز ✨روشن خواهد شد ❄️من خورشید را ✨برای خانه دلتان آرزو میکنم ❄️تاهم گرم باشد ✨وهم سرشار از روشنایی خونه دلتون بی غم شبتون آروم❄️
ساعتم تنظیم مى‌گردد، به وقت کربلا هم‌قدیماًهم‌جدیداًدوستت‌دارم‌ حسین..❤️ رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا