eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
789 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
9.3هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃ما درباره حضرت امیر، جهات دست ما ازش کوتاه است. ما از آن جهات معنوی که در ایشان بوده است موافق با واقع نمی‌توانیم عرض کنیم؛ 🍃حضرت امیر- سلام الله علیه- حقیقتاً مظلوم است و بوده است، حتی در بین هم مظلوم است. وقتی‌ می‌خواهند تعریف کنند از حضرت امیر، تعریف می‌کنند به چیزهایی که بر واقع است و به حضرت است. مثلًا، می‌گویند که انگشترش را که می‌خواسته هدیه بدهد به فقیر، قیمتش خراج شامات بوده است! آن کسی که لباسش آن است انگشتر می‌پوشد که قیمتش خراج باشد؟! این یک است که اگر روایت هم داشته باشد، دروغ است در صورتی که ندارد. وقتی می‌خواهند معرفی کنند حضرت امیر را، به این جهات معرفی می‌کنند، به همین جهات [دروغ‌]. 🍃یا آنهایی که عارف هستند- عرفان حقیقی که کم است در دنیا- آنها هم وقتی که می‌خواهند از حضرت نقل کنند، یک حرفهای درویشی نقل می‌کنند. آنی که هست، واقعیتش را که نمی‌دانند و این جهات ظاهری هم که حضرت داشته است برای که بوده است، منحرف کردند از واقعیتش. خیال کردند تعریف حضرت امیر به این است که انگشترش چقدر قیمت داشته باشد و- مثلًا- چه باشد، یک زندگی عجیب و غریبی دارد حضرت امیر. 🍃ما اگر بخواهیم از ایشان تقلید کنیم ، حقیقتاً، نمی‌توانیم تقلید کنیم، قدرت این معنا را ما نداریم. اما خود ایشان هم فرموده است که «شما نمی‌توانید، اما تقوا می‌توانید داشته باشید» می‌توانیم که داشته باشیم، می‌توانیم که با خدا باشیم، توجه به خدای تبارک و تعالی داشته باشیم. 🔸 12 اسفند 1366؛ جلد ۲۰ صحیفه از صفحه ۴۹۴ تا صفحه ۴۹
🏴امام سجاد(ع) همواره در طول حیاتشان بوده اند. بعدازحادثه کربلا، رعب و شدیدی بر و خصوصاً حاکم شد!😰 لذا در آن روزگار، امام سجاد(ع) سخت تنها و بی یار مانده بود...😒 👈لذا ایشان فرمودند : مَا بِمَکَّةَ وَالْمَدِینَةَ عِشْرُونَ رَجُلَاً یُحِبُّنَا در تمام مکّه و مدینه بیست نفر نیستند که دوستی ما را اظهار بدارند. نقل است که در زمان حکومت عبدالملک بن مروان عبدالملک، امام(ع) را به اجبار از مدینه به شام می آورد آن هم در هیئت یک اسیر!! ابن جوزی می گوید : عبدالملک بن مروان دستور داد که امام سجاد(ع) را دستگیر کرده و دست و پای او را غُل و زنجیر کنند و به گردنش بیاویزند و از مدینه به سمت شام بیرون ببرند... آنان چنین کردند و به مدت چهار روز ایشان را به همین وضعیت نگه داشتند!😱 سپس ایشان را آزاد کرد و اجازه برگشت به مدینه را به ایشان داد... سفر (ع) به به شکل و هیات یک واقعا نشان از و کینه داشت! اواخر عمر امام سجاد(ع) که مصادف بود با حکومت ولید بن عبدالملک که از همه کس بیشتر کینه امام سجاد(ع) را در دل داشت...آن ملعون بارها گفت : من تا وقتی که علی بن حسین(ع) در دنیا باشد، راحت نیستم! 🔺️تا اینکه همین ملعون، امام سجاد(ع) را به رساند❗ 📚منابع : ۱)تذكرة الخواص ابن جوزی، ص۲۹۲ ۲)دلائل الإمامة طبری شیعی، ص۱۹۰ 🌴 @dadhbcx 🌴
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۹۵ و یک نفس نجوا میکرد.. _✨فَاللَّ
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۹۶ سرش به سمتم چرخید.. و دیدم قلب نگاهش برایم به تپش افتاده که خودم دست دلش را گرفتم _ نمیذارم کسی بفهمه من شیعه ام! و او حرف دیگری روی دلش سنگینی میکرد.. و همین حرف حالش را زیر و رو کرده بود.. که کلماتش به هم پیچید _شما رو میشناسید؟ نام او را چند بار از ابوالفضل شنیده و میدانستم برای آموزش نیروهای سوری به دمشق آمده... که تنها نگاهش کردم و او خبر تلخش را خلاصه کرد _میگن تو انفجار دمشق شهید شده! قلبم طوری به قفسه سینه کوبیده شد که دلم از حال رفت... میدانستم از 💛فرماندهان سپاه است و میترسیدم شهادتش کار نیروهای ایرانی را یکسره کند.. که به نفس نفس افتادم _بقیه ایرانیها چی؟ و خبر مصطفی فقط همین بود.. که با ناامیدی سری تکان داد و ساکت شد... با خبر شهادت سردار سلیمانی،فاتحه ابوالفضل و دمشق و داریا را یکجا خواندم.. که مصطفی با قامت بلندش قیام کرد. نگاهش خیره به موبایلش مانده بود،.. انگار خبر دیگری خانه خرابش کرده و این امانت دست و بالش را بسته بود که به اضطرار افتاد _بچه ها خبر دادن ممکنه بیان سمت حرم سیده سکینه! برای اولین بار طوری به صورتم خیره شد که خشکم زد و آنچه دلش میخواست بشنود، گفتم _ ، هیچ اتفاقی برا من نمیفته! و دل مادرش هم برای میلرزید که تلاش میکرد خیال پسرش را راحت کند.. و راحت نمیشد... که آخر قلبش پیش من ماند و جسمش از خانه بیرون رفت... سه روز، تمام درها را از داخل قفل کرده بودیم.. و فقط خدا را صدا میزدیم تا به فریاد مردم سوریه برسد. صدای تیراندازی... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد