eitaa logo
کانال سنگر عفاف وتربیت
800 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
8.9هزار ویدیو
332 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
به گمانم یک جای کار می لنگد! بانو سرعتت شده،حواست نیست! عکس و متن ندارد.. عکس با کامل و مدرن! اما متن با هشتک الحسین(ع)!😏 علی الحیا.. (ع) را میشناسی؟! 3ساله جان را میگویم،دختر حسین(ع) بود. الحق مانند مادر، زهرایی! علی الحیا.. کلثوم( ع) را چطور؟! همان که از درخواست کرد تا از دروازه ای آنها را وارد شهر کند که 👀👁👁تماشاچی باشد.. هرچند که حرف در گوش شمر خواندن مانند خواندن یاسین در گوش الاغ بود! حی علی الحیا... از (ع) بگویم برایت؟ همان دختری که از *سهل بن سعد* درخواست کرد تا به کسی که سر حسین(ع) در دست اوست، بگوید: سر را 👈جلوتر ببرد تا چشم👀 مردم به اهل بیت رسول الله(ص ) نیفتد..! حی علی الحیا.. از زینب(ع) که لابد شنیده ها داری اما.. بگذار او را یکبار دیگر با هم مرور کنیم؛ بانوی صبر/خواهر حسین/مظهر تقوا/گوهر زهرا/ حقا که خواهر حسین بود و ثمره عشق علی و زهرا..! قدوقامتش از دید👀 نامحرمان ، آری همان زینب،زینب بااقتدار..! که [بریزید ملعون نهیب زد]:آیا این است که زنان و کنیزان خود در پشت پرده و حجاب نگه داری و دختران رسول خدا( ص) در حالت اسیری،در حالی که به پوششهایشان هتک حرمت شده چهره هایشان آشکار،آنها را،دشمنان از شهری به شهر دیگر برانند؟!جلوی دید نامحرم بگردانی؟ حی علی الحیا.. ساله ای..بین در و دیوار..جلوی چشمان حسنین! افتاد بر زمین..اما 👈 حجاب و حیا..! آنقدرها این امر برایش مهم بود که سفارش کرد: هنگام حمل جنازه، بماند بدنش 👁👁 از دید نامحرمان..! و اما می خواهم برسیم به این روزها.. داغ هشتک چادرخاکی ها.. چادر خاکی که تبدیل شده به نسل چادر با 💄💍💅هفت قلم آرایش و میکاپ! حی علی الحیا.. کمی درنگ‼️همین حالای حالا..! چرا این همه بالاست؟یعنی تو داری؛ از رقیه،ام کلثوم،سکینه؛زینب یا که فاطمه 👈جلو میزنی..؟ با و لبخند.. با و خط چشم.. با طرحی روی و صورت.. با لپ و عشوه هایی عیان..! بانو سرعتت غیر مجاز شده، نیست. محض اطلاع! آیه ۳۱ سوره نور: به زنان باایمان بگو: دیدگان خودرا [ازهرنامحرمی] ؛ و ورزند؛ و خودراآشکارنگردانند؛ مگرآنچه طبعا ازآن پیداست؛ وباید خودرا برگردن خویش فرواندازند؛ و راجزبرای یاپدرانشان ...[ محرم ها] .... آیه۵۳و ۵۹ سوره احزاب.... 🔰ودرجلدبیستم کتاب وسائل الشیعه،فصل نکاح، بیش از💯روایت در حجاب ومحدوده آن نقل شده است و....
🔖 گزارش از مراسم روز در دانشگاه فرهنگیان 👤 قائم‌پناه در حضور رئیس جمهور حمیدرضا قائم پناه، دبیر شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی در مراسم روز ، که امروز با حضور در دانشگاه فرهنگیان برگزار شد به عنوان نماینده بسیج دانشجویی این دانشگاه سخنرانی کرد که متن سخنان وی به شرح زیر است:  بسم الله الرحمن الرحیم جناب آقای روحانی ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران و همراهان گرامی سلام علیکم به دانشگاه فرهنگیان، نقطه آموزش و پرورش خوش آمدید. ۶ سال گذشت؛ ۶ سال از عمر دولتی گذشت که ۱۰۰ روزه مشکلات کشور را کند. تقویم دستتان هست؟! بیش از ۲۲۰۰ روز گذشت و هنوز ملت ما ابتدایی شان هستند. قرار بود آنقدر بیاورید که ۴۵ هزار تومان به حساب هم نیاید، نه آنکه امروز خیل مردم باشند. البته خیالتان راحت! ۴۵ هزارتومان برای مردم هیچ شد، ! قرار بود را برگردانید، نه اینکه پاسپورت ایرانی را به ببرید. قرار بود سرلوحه کارتان و مردم محرمتان باشند، نه اینکه با سرکشی از قانون لیست اموال خود و وزرای میلیاردی تان را ارائه ، مگر چه دارید که از ملت می‌دارید؟ آقای روحانی! چه بگوییم از داستان تلخ که قرار بود یک شبه تمامی تحریم‌ها را بردارد و چرخ زندگی مردم را بچرخاند و آب خوردن مردم را حل کند. حل شد، اما این امید مردم بود که در ناامیدی جنابعالی حل شد. در و افسارگسیخته دولت شما حل شد. در صنعت و اقتصاد و سیاست دولتتان حل شد. در ارزش و عدم پذیرش پول ملی حتی درکشور‌های جنگ زده حل شد. در سه برابر شدن بنزین حل شد. در چند برابر شدن قیمت گوشت و برنج و میوه و سبزیجات حل شد. در سه برابر شدن قیمت مسکن و غیر قابل دسترس شدن آن برای مردم، در تدبیر جنابعالی حل شد. آقای رییس جمهور! درخت برجام گل کرد و داد! مردم امروز درحال تناول سیب و گلابی برجامتان هستند. دیگر، تاکی میخواهید خود را در برابر غرب وحشی کنید و التماس آنان را داشته باشید، بجای اتکا وانتظار از غرب به ایران اسلامی کنید. کنید، ، مشکلاتی که پیش روی ماست، قابل حل است. این مشکلات چیزی نیست در برابر اراده‌ی پولادین ملت با شرف ایران. اما چه کنیم از کلید شما؟ که یا ظاهراً است؟ یا اینکه آن را چرخانده اید؟ آقای رئیس جمهور! بدانید که عبرت دوران شدید و تاریخ فراموش نخواهد کرد و آیندگان خواهند دانست، فروش عزت ملت در ژنو و لوزان و کنار رود راین، جز و در برابر دشمن چیزی نداشت. ظاهراً دیگر دانشگاه‌ها، شما را مفتخر به حضور در دانشگاه فرهنگیان نمود. دانشگاهی که ۶ سال است به عنوان رییس هیئت امنایش، بودید در جلسات آن حاضر شوید و آن را به زبان بیاورید. حضورتان را به عنوان ریاست هیئت امنای دانشگاه فرهنگیان ، ولی اگر خداناکرده خواسته اید از فضای نجیبانه و متانت دانشجومعلمان برای خود، ایمنی در برابر مطالبات دانشجویی ایجاد کنید؛ . امروز در برابر نسل نوی نظام تربیت رسمی کشور قرار گرفته اید که برعکس شما به جای التماس بیگانه و اجرای سند برجام صفت ۲۰۳۰، راه برون رفت را در اتکای به اندیشه و فکر و همت خود مبتنی بر می‌دانند. امروز در برابر نسل معلمی هستید که را در هویت خود می‌یابند و نه با طرح ننگین خرید خدمات آموزشی، معلم را، چون کالایی قابل فروش ببیند و تربیت را در بازار به ثمن بخس به آموزش بفروشند. امروز در برابر معلمینی هستید که دستگاه تربیت رسمی را ، بلکه آن را سرمایه گذاری برای شکوفایی آینده ایران زمین می‌دانند. امروز در دانشگاهی هستید که به دلیل جنابعالی و دولت محترمتان، بجای آنکه انرژی خود را صرف تربیت دانشجومعلمانی در تراز انقلاب بکند، صرف تلاش برای حیات خود و عبور از آشنایتان برای این دانشگاه و عبور مشکلات ابتدایی زیرساختی آن می‌کند. امروز در برابر نو معلمانی هستید که صدای گویای تمام معلمین ایران هستند که نه از فقر که از . آقای روحانی بدانید! ما معلمین از حقوق اندک گله داریم. از اختلاس گله داریم صندوق ذخیره فرهنگیان گله داریم از عدم اجرای صحیح رتبه بندی گله داریم، از برون سپاری تربیت معلم گله داریم از نگاه هزینه‌ای به آموزش و پرورش گله داریم، از معافیت مالیاتی سلبریتی‌ها و دیگران گله داریم. از بی صداقتی‌ها گله داریم. از سیاست زدگی گله داریم. از کاهش بودجه اندک آموزش و پرورش برای سال بعد گله دار یم. از مد
👌 برخی کارها بشدت از شما در نزد شوهر می‌کاهد. 🧕مثل مخفی‌کاری و کردن برخی امور در زندگی از شوهر... 🧕 وقتی شوهر از امور پنهان، مطلع شود او را می‌کند چرا که او فکر می‌کند او را حساب نکرده‌اید و نظرش برایتان مهم نبوده است. 🧕با این‌کار، شوهرتان نسبت به کارهای آینده شما می‌شود. به شما در برخی کارها شک می‌کند و عامل بسیاری از بگومگوها و می‌گردد. 🌴 @dadhbcx 🌴
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۹ فقط تماشایم میکرد... با دستی که از درد و ضعف میلرزید به گردنم کوبیدم.. و میترسیدم کسی صدایم را بشنود که در گلو جیغ زدم _خنجرش همینجا بود، میخواست منو بکشه! این ولید🔥 کیه که ما رو به این آدمکُش معرفی کرده؟ لبهایش از سفید شده و به سختی تکان میخورد _ولید از ترکیه با من تماس میگرفت.گفت این خونه امنه... و نذاشتم حرفش تمام شود و با همه دردی که نفسم را برده بود، ناله زدم _امن؟!...؟؟؟ امشب اگه تو اون خونه خوابیده بودیم سرم رو گوش تا گوش بریده بود! پیشانی اش را با هر دو دستش گرفت و نمیدانست با اینهمه چه کند که صدایش درهم شکست _ولید به من گفت نیروها تو درعا جمع شدن، باید بیایم اینجا! گفت یه تعداد وهابی هم از اردن و عراق برای کمک وارد درعا شدن، اما فکر نمیکردم انقدر احمق باشن که دوست و دشمن رو از هم تشخیص ندن! خیره به چشمانی که عاشقش بودم، مانده و باورم نمیشد اینهمه را از من کرده باشد که دلم بیشتر به درد آمد و اشکم طعم شکایت گرفت _این قرارمون نبود سعد! ما میخواستیم تو مبارزه مردم سوریه باشیم، اما تو الان میخوای با این آدمکش ها کار کنی!!! پنجه دستانش را از روی پیشانی تا میان موهای مشکی اش فرو برد و انگار فراموشش شده بود این دختر مجروحی که مقابلش مثل جنازه افتاده، روزی عشقش بوده که توبیخم کرد _تو واقعاً نمیفهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟ اون بچه بازیهایی که تو بهش میگی مبارزه، به هیچ جا نمیرسه! اگه میخوای این دیکتاتورها بشی باید ! از همین وحشی های وهابی استفاده کنیم تا بشار اسد سرنگون بشه! و نمیدید در همین اولین قدم... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۵۲ گوشه ماشین در خودم فرو رفتم.. و زیر آواری از درد و وحشت بیصدا گریه میکردم... مرد جوانی پشت فرمان بود،.. در سکوت خیابان های تاریک داریا را طی میکردیم و این سکوت مثل خواب سحر به تنم میچسبید.. که لحن مصطفی به دلم نشست _برای زیارت اومده بودید حرم؟ صدایش به اقتدار آن شب نبود،.. انگار درماندگی ام آرامشش را به هم زده بود و لحنش برایم میلرزید _میخواید بریم بیمارستان؟ ماه ها بود کسی با اینهمه محبت نگران حالم نشده و کرده بودم دردهایم را کنم که صدایم در گلو گم شد _نه... به سمتم .. و از همان نیمرخ صورتش خجالت میکشیدم که ناله اش در گوشم مانده و او به رخم همسرم به قصد کشتنش به قلبش خنجر زد.. و باز برایم بیقراری میکرد _خواهرم! الان کجا میخواید برسونیمتون؟ خبر نداشت.. شش ماه در این شهر و امشب دیگر زندانی هم برای زندگی ندارم.. و شاید میدانست هر بلایی سرم آمده از دیوانگی سعد آمده که زیرلب پرسید _همسرتون خبر داره اینجایید؟ در سکوتی سنگین به خیره مانده و نفسی هم نمیکشید تا پاسخم را بشنود.. و من دلواپس بودم که به جای جواب، پرسیدم _تو حرم کسی کشته شد؟ سری به نشانه منفی تکان داد.. و به شوهرم شک کرده بود که دوباره پی سعد را گرفت _الان همسرتون کجاست؟ میخواید باهاش تماس بگیرید؟ شش ماه پیش.. سعد موبایلم را گرفته بود و خجالت میکشیدم.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۳۸ که هر چه بیشتر شانه ام را میکشید، بیشتر درآغوش ابوالفضل فرو میرفتم... جسد ابوجعده و بقیه دور اتاق افتاده.. و چند نفر از رزمندگان.. مقابل در صف کشیده بودند تا زودتر از خانه خارجمان کنند... مصطفی، سر ابوالفضل را روی زمین گذاشت،.. با هر دو دست بازویم را گرفته و با گریه تمنا میکرد تا آخر از دل کندم... و به خدا قلبم روی سینه اش جا ماند که دیگر در سینه ام تپشی حس نمیکردم... در نیروهای مقاومت مردمی از خانه خارج شدیم.. و تازه دیدم... کنار کوچه جسم بی جان مادرمصطفی را میان پتویی پیچیده اند... نمیدانم مصطفی با چه دلی این همه غم را تحمل میکرد.. که خودش سر پتو را گرفت، رزمنده دیگری پایین پتو را بلند کرد.. و غریبانه به راه افتادیم... دو نفر از رزمندگان.. بدن ابوالفضل🕊👣 را روی برانکاردی قرار داده.. و دنبال ما برادرم رامیکشیدند... جسد چند تکفیری... در کوچه افتاده و هنوز صدای تیراندازی از خیابان های اطراف شنیده میشد... یک دست مصطفی به پتوی خونی مادرش چسبیده.. و با دست دیگرش دست لرزانم را گرفته بود.. که به قدمهایم رمقی نمانده..و او مرا دنبال خودش میکشید. سرخی غروب همه جا را گرفته.. و شاید از مظلومیت خون شهدای زینبیه در و دیوار کوچه ها رنگ خون شده بود.. که در انتهای کوچه.. مهتاب پیدا شد و چلچراغ اشکمان را در هم شکست... تا رسیدن به آغوش حضرت زینب (س) هزار بار جان کندیم.. و با آخرین نفسمان تقریباً میدویدیم تا پیش از رسیدن تکفیری ها در حرم شویم... گوشه و کنار صحن عده ای پناه آورده و اینجا دیگر مردم زینبیه از هجوم تکفیری ها بود... گوشه صحن... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد