eitaa logo
دایی رضا
2.2هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
90 فایل
🟡کانالی اخلاقی_اجتماعی 💠به دنبال زمینه سازی #ظهور 💠 🟢کانال صمیمی " #دایی_رضا "🟢 🔴 نیمه محرمانه 🔴 🌸مختصر، جذاب و جدید🌸 🆔لینک کانال: http://eitaa.com/joinchat/878706709C93902231a1 . 💠🌸💠🌸💠 .
مشاهده در ایتا
دانلود
نیم بها برای خانم‌های چادری👏 شهرداری ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برای‌دیدنِ‌مطالب‌ِمشابه 👈 اینجا 👉 کلیک‌کن🌹 @daeireza ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نشرمحتوا،باقیات‌الصالحات‌است
شهرداری و دعوت به حجاب ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برای‌دیدنِ‌مطالب‌ِمشابه 👈 اینجا 👉 کلیک‌کن🌹 @daeireza ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نشرمحتوا،باقیات‌الصالحات‌است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆اقدامات قابل تقدیر در مرکز تفریحی ناژوان با محوریت و عفاف، همزمان با فرارسیدن نوروز و ماه مبارک رمضان. ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برای‌دیدنِ‌مطالب‌ِمشابه 👈 اینجا 👉 کلیک‌کن🌹 @daeireza ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نشرمحتوا،باقیات‌الصالحات‌است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 پلیس همبازی کودک گمشده شد😍 🔆‌ دختر بچه‌ای که گمشده بود توسط پلیس پیدا شد و رئیس کلانتری هم برای اینکه دختر بچه احساس نگرانی نکند با او همبازی شد.😇 در نهایت بعد از نیم ساعت پرس و جو مادرِ دختر پیدا شد ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برای‌دیدنِ‌مطالب‌ِمشابه 👈 اینجا 👉 کلیک‌کن🌹 @daeireza ــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نشرمحتوا،باقیات‌الصالحات‌است
🌸 😳👏 وقتی آیت الله بیدآبادی(ره) قلب زن رقاص و اشرار را از شیطان تخلیه کرد💥 روزی جمعی از اشرار که مرتکب هرگونه خلافی شده بودند،تصمیم می گیرند کار جدیدی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند.پس از مشورت با یکدیگر،به این فکر می افتند که یک روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به اصطلاح خودشان(تفریحی) بکنند! ❌😜 به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به بالله آیت الله حاج (رضوان الله علیه) می افتد که در حال گذر بودند. 🍃گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان تقاضا می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و از تجرد درآورند. 😱ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد،به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله های اصفهان می روند. به محض ورود ایشان به منزل،زنی بی و با لباس نامناسب و... ،از اتاق بیرون آمده و خطاب به آیت الله بیدآبادی می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی،صفا آوردی!! ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند: ⚠️❌چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی! آن جماعت گمراه به ایشان میگویند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن بی بندوبار، در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته،وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد!💃 🕺👯‍♂💃 جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند.زن مزبور،در حال رقص گهگاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز می نماید،این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید: ❌🍃 گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را! 💥پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند،ناگهان سر بلند کردند و خطاب به آنان می فرماید: ⚠️❌ تغییر دادم......... ⭕️ به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم سالک خارج می شود،آن جماعت به طرف ایشان به سجده می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید. 🌸🌹 در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند: 💠در یک لحظه قلب آنان را از تصرف به سوی خداوند بازگرداندم..... 📚كتاب کرامات و حکایات عاشقان خدا ج ۱ ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برای‌دیدنِ‌مطالب‌ِمشابه کلیک‌کن🌹 @daeireza کلیک کن کلیک کن ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نشرمحتوا،باقیات‌الصالحات‌است
😍 جذاب 🌹 : 🌸 : نعلبندی در زندگی می‌‌کرد. بیست و پنج مرتبه در آن زمان رفت به ؛ سفر بیست و پنجم در راه با شخصی از راه شد. رفیق بین راه شد؛ نعلبند متحیر ماند چه کند؟! بگذارمش؟ چگونه جواب را بدهم؟ ببرمش؟ چگونه با این حال برسانمش. کرد من و همه‌ی اموالی که با من است مال تو، جنازه‌ی مرا به کربلا برسان. یزدی جان داد، نعلبند او را به مرکب بست، افتاد بر ، دوباره به مرکب بست، افتاد به زمین، مرتبه سوم افتاد به زمین، جاری شد. رو به قبر سیدالشهدا کرد، گفت: با زائرت چه کنم؟ اگر را بگذارم جواب تو را چه بدهم؟ اگر بخواهم بیاورم قدرت ندارم. در این گیر و دار یک مرتبه دید چهار نفر پیدا شدند سواره؛ یکی از اینها از مرکب پیاده شد، نیزه را به گودال خشک زد، یک مرتبه زلال جوشید، خود اینها جنازه‌ی این یزدی را دادند، کردند، بعد بزرگ آن چهار نفر، جلو ایستاد، بر جنازه خواند، بعد هم که نماز تمام شد، رو کرد به این نعلبند فرمود: جنازه را ببر، در کربلا کن. جنازه را اینبار بست، تا چشم باز کرد، دید رسیده به کربلا، بعد از بیست روز رسید. بعد این قضیه را برای مردم نقل کرد؛ مردم به او خرده گرفتند که این حر‌ف‌ها را چرا می‌‌زنی؟ لب فرو بست. شبی با اهل و عیالش در نشسته بود، صدای در بلند شد؛ آمد در را باز کرد، دید مردی ایستاده، گفت: تو را می‌خواهد. همراه او رفت؛ دید قبله‌ی عالم امکان در عرشه منبری است، جمعی که پای نشستند قابل احصاء نیست. صدا زد از بالای منبر: جعفر، بیا! وقتی رفت، فرمود: چرا بستی؟ به مردم بگو و منتشر کن تا بدانند به زائر قبر جدّمان، علیهماالسلام، چه نظری داریم. ┅═✼✿‍✵🇮🇷✵✿‍✼═┅✨﷽✨ 🏴🚩 حسینیه سیار : ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @daeireza ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ انتشاراین پست‌،باقیات‌الصالحات‌است🌸
در قبرستان 🔻در زمان گذشته، بین دو نفر از بزرگان اصفهان اختلافی پیدا شده بود. 🌸آخوند که از علمای نامی تهران بود برای اصلاح این اختلاف به آمدند و در منزل حاجی کلباسی وارد شدند. بعد از رفع اختلاف ، در روز سه شنبه برای زیارت اهل قبور به تخت فولاد رفتند. 🌀 ملا قاسمعلی به تخت فولاد و در وارد شد. در زاویه تکیه یک نفر به ظاهر جهانگرد ها و سیاحان نشسته بود. ملا قاسمعلی به آن شخص اعتنایی نکرد و کنار قبر میر آمد و فاتحه خواند. با خود می اندیشید:🗯 معلوم می شود او از مرتاضین و دارای علومی است 🤩 بنابراین وقتی برگشت عرض کرد: «آقا! یک زاد المسافرینی به ما بدهید» منظور او از «زاد المسافرین» و طلاسازی بود. آن شخص فرمود: «زاد المسافرین برای چه می خواهی؟! دنیا ارزش این چیزها را ندارد. من چیزی به تو تعلیم می کنم که از زاد المسافرین بهتر باشد.» ملا قاسمعلی عرض کرد: بفرمایید! 💎 آن شخص فرمود: بر این مداومت کن: «یا مُحَمَّد یا عَلی یا فاطِمَه یا صاحِبَ الزَّمان اَدرِکنی و لا تُهلِکنی»  ملا قاسمعلی عرض کرد: ای کاش قلم و کاغذ داشتم واین ذکر را می نوشتم تا فراموش نکنم.فرمود: در خورجین قلم و کاغذ هست برو بیاور. ملا قاسمعلی آمد و دید فقط یک صفحه کاغذ و یک قلم و یک دوات است، آنها را برداشت و آورد. آن شخص املا فرمود و ملا قاسم علی می نوشت: «یا مُحَمَّد یا عَلی یا فاطِمَه یا صاحِبَ الزَّمان اَدرِکنی وقتی به «ادرکنی» رسید ملا قاسمعلی دست نگهداشت و ننوشت! آن شخص فرمود: چرا نمی نویسی؟! عرض کرد: مخاطبین چهار نفر هستند. محمّد، علی، فاطمه و صاحب الزمان (صلوات الله علیهم) پس «ادرکنی» در اینجا غلط است و باید به صیغه جمع مذکر «ادرکونی» گفته شود. 💡آن شخص گفت: «نه، غلط نیست، بنویس. امر و تصرّف با امام زمان است، آنها هم که بخواهند کاری انجام دهند باز امر و تصرّف با امام زمان است. بنویس «ادرکنی و لا تهلکنی». ملا قاسمعلی نوشت. 🚶‍♂وقتی ملا قاسمعلی به منزل حاجی کلباسی آمد و قضیه را تعریف کرد، مرحوم کلباسی برخاست و به کتابخانه اش رفت ونوشته ای را که همین ذکر بر آن نوشته بود و به خاطر همان شبهه که در ذهنش آمده بود «ادرکنی و لا تهلکنی» را به «ادرکونی و لا تهلکونی» تبدیل کرده بود، آورد و کلمه «ادرکونی و لا تهلکونی» را پاک کرد و آن نوشته را اصلاح کرد.😊 ✅ بالاخره ملا قاسمعلی از اصفهان خارج شد وبه طرف تهران حرکت کرد و یک شب در ماند و در منزل یکی از علمای کاشان میهمان شد. آن عالم کاشانی پس از صرف شام دو رختخواب برای خود و میهمانش در اتاق انداخت و چراغ را خاموش کرد و هر دو به رختخوابهایشان رفتند. 😳در این هنگام آن عالم کاشانی صدا زد: ❗️آخوند ملا قاسمعلی! اگر آن روز اصرار کرده بودی آقا زاد المسافرین هم به تو می دادند! ⁉️ملا قاسمعلی گفت: کدام روز؟ آن عالم گفت: آن روزی که در تخت فولاد در تکیه میر بودی! ❓ملا قاسمعلی پرسید: مگر آن شخص که بود؟ 🔅آن عالم گفت: آقا امام زمان (سلام الله علیه) بودند. ❔پرسید: شما از کجا می دانید که او امام زمان (سلام الله علیه) بود؟! ⭕️ آن عالم گفت: هفته ای یک شب اینجا تشریف می آوردند. 📚شیفتگان حضرت مهدی (سلام الله علیه)، ج ٢، ص ١٢۶ @daeireza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 : آسمان شنیده‌شدن صدای انفجار در شهر قهجاورستان اصفهان 🔹برخی منابع محلی از شنیده‌ شدن صدای انفجار در شهر قهجاورستان در اصفهان خبر می‌دهند. 🔹هنوز علت این صداها مشخص نیست و پیگیری‌ها تا مشخص‌ شدن دقیق این حادثه ادامه دارد. 🔸شهر قهجاورستان در نزدیکی فرودگاه اصفهان و پایگاه هشتم شکاری نیروی هوایی ارتش واقع است. @daeireza
🔺گزارش زنده CNN از حمله به @daeireza
بخش هشتم 🌸 🌸 در کتب (۳) 🌹 که در زمان حاج بوده است در باب دهم ص۱۴۵ می‌نویسد: 🌸 حاج سیّد علی شوشتری: عامل و کامل و فاضل بوَد، به زهد و ریاضات شرعیّه و مخالفت مشهور است، در جرگۀ رؤساء مذهب از کسانی معدود(محسوب) می‌گردد که حدیث علوّ مقامش(آوازه‌ی بلندش) تا همه جا رسیده، شیخ‌الطّائفه استاد الکلّ مرتضی انصاری او را بر جمیع اصحاب خویش عِلماً و عملاً ترجیح می‌داد، 🌷 بلکه حضرت استاد مذکور ( ) را می‌گویند با وی (جناب شوشتری ) در مقام ارادت بود، بعثهما الله المقام المحمود. 🌹 و صاحب می‌گوید: 🌼 کان عالماً فقیهاً عابداً زاهداً... و کان یصاحب الشّیخ مرتضی الأنصاری و بینهما محبّة شدیدة، و ... . 🌸 «عالمی فقیه و عابدی زاهد بوده است، با شیخ مرتضی انصاری مصاحبت(همراهی) داشته و بین آن دو محبّتی شدید برقرار بوده، ❤️ 🔺 وی بعد از شیخ، مدّت قلیلی(کمی) زنده بود و تدریس برخی از شاگردان شیخ را برعهده داشت، و در مسائل متفرّقه‌ای از علم تحقیقاتی را عرضه نمود، 💐 نسبت به ضعفاء، جود و بخشش و توجّه و عطوفت بسیار داشت تا آنجا که مال خود را برای آنان بذل نمود و آنان را بر خویش مقدّم داشت؛ و این بدان جهت بود که از ماترک(ارثیه) پدرش سیّد محمّد که از بزرگان شوشتر بود مالی، قریب(حدود) سی‌هزار تومان به او رسید که او آنرا تصرّف نکرده و به برادر خود سیّد احمد سپرد، و فقراء و مستحقّین را به وی حواله می‌داد تا جائی‌که چیزی از آن مال باقی نماند و سیّد احمد به او خبر داد، او جز به قدر ضرورت برای خود صرف ننمود. 🌷 و عمر خود را در زهد و قناعت و ترک لذّات دنیویّه گذراند، برای او بر زبان اهل خوزستان حکایاتی عجیب هست 🌺 و از اعلام در کتاب خود که نام دارد به برخی از آنها که بر بزرگی شأن و علوّ رتبۀ او دلالت دارد اشاره کرده است؛ ☘ و صاحب حکایت مهاجرت او را از به نقل نموده و سبب ترک معاشرت و عزلت وی از مردم را بیان کرده است.» 📒 منبع: فصلنامه تخصصی مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام ، ربیع الثانی- رمضان 1433، شماره 4 و 5 🔺پانوشت: معنای جرگه . [ ج َ گ َ / گِ ] مطلق صف و حلقه است / حوزه . _-_-_-_-_-_-_-🌹-_-_-_-_-_-_- 📜 معرفی عارفان راستین به مرور از کانال به صورت کاملا منتشر خواهد شد ان شالله. @daeireza