eitaa logo
دایی رضا
2.2هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
90 فایل
🟡کانالی اخلاقی_اجتماعی 💠به دنبال زمینه سازی #ظهور 💠 🟢کانال صمیمی " #دایی_رضا "🟢 🔴 نیمه محرمانه 🔴 🌸مختصر، جذاب و جدید🌸 🆔لینک کانال: http://eitaa.com/joinchat/878706709C93902231a1 . 💠🌸💠🌸💠 .
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 : 🌹 از طرف خداوند مامور بودند دین را به مردم ابلاغ کنند و با تعالیم دین مردم را طوری تربیت کنند که به برسند و از امکانات دنیا از جمله که خود مردم به دنبالش میروند استفاده بهینه و درست کنند تا دنیا و آخرتشان معمور و آباد گردد.اگر مردم به تعالیم الهی درست عمل میکردند و اسیر وسایل مادی نمیشدند، 😳 بدونِ هواپیما میتوانستند به هر جا که بخواهند سفر کنند!🤩✨✨ [طی الارض] 🌸 یکی از محبان ایشان می گوید: چون دو نفری با هم صحبت می کردیم به آیت الله کوهستانی عرض کردم: اگر شما در این باره کاری انجام میدادید، برای توجه بیشتر جوانان به دین خوب بود ☺️ ایشان تبسمی کرد و فرمود: در گذشته فکر میکردم با استفاده از آیات چراغی بسازم که همیشه روشن باشد و نیازی به سوخت نداشته باشد. ❤️ همچنین میخواستم ماشینِ سواری درست کنم که بدون سوخت حرکت کند ولی استخاره کردم و مصلحت ندیدم. عرض کردم: چنین چیزی شدنی بود؟😳 فرمود:بلی 😍 همچنین از معظم له نقل شده که فرمود: در فکر بودم با استفاده از آیه چیزی درست کنم که وقتی بیرون میروم به چراغ احتیاج نداشته باشم. ❌⚠️ علم به تنهایی ملاک نیست،اگر علم ملاک باشد از همه عالم‌تر است، ✅ عمل{صالح} مهم است. 📚 منبع: روح مهربان/خاطرات آیت الله کوهستانی/ص125 @daeireza
🔻حالات آقای (همسر ) پس از اینکه متوجه شد همسرش به درجه رسیده 🌸 کتاب که تازه به دستش رسیده بود را برداشت و زودتر از همیشه حجره را ترک و به سمت خانه رفت. باورش سخت بود. همسری که تمام لباس‌های شوهرش را خودش دوخته و در کارهای خانه سنگ تمام گذاشته بود. همسری که هر روز تا جلوی درب بدرقه اش می‌کرد و هنگام ورود با تواضع و محبت به استقبالش می آمد 🌹 همسری که مهمان‌های زیاد او را با خوش رویی پذیرایی می‌کرد. همسری که هیچ وقت گله و شکایتی از حجم کارهای خانه نکرده بود. باورش نمی‌شد که این اجازه نامه ها مربوط به او باشد. صفحه آخر کتاب نشان میداد همسر دانشمندش، اجازه اجتهاد و استنباط احکام شرعی را از بالاترین مراجع زمان گرفته بود 🌷 گام‌هایش را تندتر کرد تا زودتر به منزل برسد. احساس تعجب و خوشحالی و افتخار وجودش را فراگرفته بود و عجیب‌تر از همه اینکه همسرش در این‌باره هیچ‌گاه چیزی به او نگفته بود. البته شاید خیلی هم نباید تعجب می‌کرد. با آن پشتکار و صبوری و اخلاصی که از بانو دیده بود حقش بود که چنین بشود. خود بانو گفته بود که 🌼 را می آموزد نه برای خود علم بلکه به عنوان مقدمه ای برای قرب خدا و و معرفت النفس 🌻 از دست دادن هفت فرزند و در عین حال شاکر بودن کار هر زنی نیست. می دانست که بانو حتی کارهای خانه را هم با نگاهی متفاوت می‌نگرد و به کارهای خانه هم رنگ و بوی الهی و داده است. 🌺 شنیده بود که بانو وقتی خانم‌های دیگر را موعظه می‌کند می‌گوید: اگر بناست انسان به وسیله از تعلق و حب دنیا خلاص شود پس چه ریاضتی بهتر از خوب کردن و خوب کردن! 💐 شنیده بود که می‌گفت: هیچ ریاضت نفسی مانند خانه‌داری نیست. لذا بهترین خانه‌داری‌ ها را می‌کرد. دائما می‌گفت از خانه به می‌رود، از خانه شوهر هم به می‌رود. خود معین التجار پیش قدم شده بود تا بانو بتواند علاوه بر کارهای خانه به تحصیل علم هم بپردازد ولی نمی‌دانست بانویش آنقدر دانشمند شده که چنین کتابی چاپ کرده و در انتهای کتاب اجازه مراجع وجود دارد مبنی بر اجتهاد بانو! 💥 اتفاقی امروز یکی از دوستانش به حجره آمده بود و کتاب "اربعین هاشمیه" که همسرش نوشته بود و با عنوان بانوی ایرانی امضا شده بود را نشانش داده بود. یاد خاطره ای از بانو در ذهنش جولان می‌کند. 🌟 بانو گفته بود روزی دایه، دختر چهارساله و طفل شیرخوارم را نزدم آورد. از دور که می‌آمد قلبم از محبت مادری برای دخترکم از جا کنده شده بود. آن گاه که جگر گوشه ام را شیر میدادم محو جمال او شده بودم، او را بوسیدم و احساس عجیبی سراپای وجودم را فرا گرفت. انگار تمام قلبم به سوی او میرفت 🥀 هنوز از این حالت روحی ساعتی نگذشته بود که نوزاد شد و در کمتر از یک روز از دنیا رفت. دختر چهار ساله هم به فاصله یک هفته درگذشت و مادر را تنها گذاشت. گویا خدا می‌خواست بانو هر چه بیشتر و بیشتر از دنیا و تعلقات دنیایی رها شود و قلبش هر چه بیشتر متوجه آن گمشده اش باشد. 🌞 خود بانو گفته بود از کودکی احساس میکردم گمشده ای دارم و دنبال آن می‌گردم ولی نمی‌دانم آن را کجا و چگونه جستجو کنم تا اینکه خداوند با به قلبش راه را نشان داده بود ولی عطشش را صد چندان کرده بود. همین و اشتیاق بود که از چهارسالگی او را پای درس نشانده بود و به جای بازی‌های کودکانه، عاشق مطالعه و شنیدن از و کرده بود. ❌حالا بانو درگذشت هفت فرزندش را بخشی از می‌دید و همانند ابراهیم علیه السلام باید در امتحانات الهی می‌کرد و . 🌸 استادش گفته بود : روزی که شنیدم فرزند ایشان فوت کرده فکر کردم خانم دیگر درس را تعطیل خواهد کرد ولی دو روز بعد خدمتکار ایشان سراغ من آمد تا برای تدریس به منزل ایشان بروم و من از علاقه او به تحصیل سخت تعجب کردم.⚠️😳 🌷 خیلی وقت‌ها بانو این ابیات را زمزمه می‌کرد. آن کس که تو را شناخت جان را چه کند // فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی // دیوانه تو هر دو جهان را چه کند ✅ معین التجار بالاخره به خانه رسید. به به عجب بوی غذایی در خانه پیچیده است. چقدر امروز احساس خوشبختی می‌کند. مگر چند مرد در این دنیا وجود دارند که دستپخت یک بانوی و و را خورده باشند 📜 اساطیر نامه @daeireza