داشتم در برنامه یادداشت گوشی عنوان کارهایم را مینوشتم تا چندتا از مهم ترین هایش را فراموش نکنم، اما ناخودآگاه مکث کردم... من آدم کاغذ و خودکارم، حالم بهم میخورد از این دنیای مجازی ، دنیایی که حتی خودکار را از دستانمان گرفت و کاغذ را از یادمان برد.
دنیایی که حتی خط خطی های اشتباهمان را با پاک کردن جایگزین کرد، فقط کافی ست ctrl+A را بگیری و.......... delete !
شاید برای همین است که نسل جدید ، دیگر از اشتباه کردن نمیترسد !
بیخیال...
دلم هوای سررسیدهای قدیمی را کرده، از همانهایی که همیشه قبل از شروع سال نو دنبالش بودیم، تعطیلاتش را نگاه میکردیم و دور تاریخ تولدمان دایره میکشیدیم، اگر نکته ای کارمهمی یا هرچیز دیگری بود در آن یادداشت میکردیم.
گاهی یک بیت شعر یا یک حدیث هم بالا و پایین صفحات توجهمان را جلب می کرد.
یادش بخیر...
چقدر دنیای حقیقی شیرینتر است، تازگی ها حتی احوالپرسی های مجازی هم حالم را خوب نمیکند، باید برای احوالپرسی چشم در چشم طرف شوی ، دستانش را بفشاری و خیلی نرم بپرسی : انگار بهتری؟!
#متین_پسندیده
#شب_نوشت_ها_ی_من
@daftarcheyesheer
بر من ببخش، گاه چنان دوست دارمت
کز یاد میبرم که مرا بردهای ز یاد
#فاضل_نظری
@daftarcheyesheer
طوری که پرنده از قفس بو نبَرد
آنگونه که سینه از نفس بو نبرد
بستم همه ی پنجره و درها را
از عِطر تنِ تو هیچ کَس بو نبرد
#جلیل_صفر_بیگی
@daftarcheyesheer
انگار که در خانه پر از هیچکس است
زجرآور و ممتد و کُشنده نفَس است
انگار تمام کوچه ها بن بستند
بی تو همه ی شهر برایم قفس است
#متین_پسندیده
@daftarcheyesheer
مشكل اينجاست كه
شب ها دقيقاً
دلتنگ آن هایی ميشويم كه
براى فراموش كردنشان
جان كنديم !
#علی_قاضی_نظام
@daftarcheyesheer
بسم الله...
دیروز آخرین جلسه گوهرشاد بود، البته آخرین جلسه امسال ، جلسه ای که نفس کشیدن در هوایش حالم را خوب می کرد ، جلسه ای که در آن میگفتیم ، میخندیدیم ، شعر میخواندیم ، نقد می شدیم ، یاد میگرفتیم ، یاد می گرفتیم و یاد می گرفتیم.
دوست داشتم با خیلی از دوستان گرم صحبت شوم، اما همیشه کلمات بیشتر از اینکه بر زبانم جاری شوند ، در مغزم رژه می روند، نگاهشان می کردم و با چشمهایم هم کلامشان می شدم.
گاهی فکر میکنم خدا دستم را گرفت و مرا کنار اینها نشاند ، هیچ چیز اتفاقی نیست این را مطمئنم !
#متین_پسندیده
#شب_نوشت_ها_ی_من
@daftarcheyesheer
وقتی نهال کوچکی بودم
آرامشت امن و امانم بود
در آفتاب داغ ، در باران
آغوش گرمت سایه بانم بود
در بادهای سخت پاییزی
تا میشکستم، میزدی لبخند!
در لایه ای از آیت الکرسی
بشکسته هایم را زدی پیوند !
با خنده هایم خنده می کردی
با گریه ام قلبت ترک میخورد
اندیشه ات غرق تلاطم بود
وقتی که بر زخمم نمک میخورد
از شیره ی جان هستی ام دادی
محکم شدم حالا ، نگاهم کن
با خنده هایت زنده ام مادر !
قدری بخند و رو به راهم کن
#متین_پسندیده
#مادر
@daftarcheyesheer