مشكل اينجاست كه
شب ها دقيقاً
دلتنگ آن هایی ميشويم كه
براى فراموش كردنشان
جان كنديم !
#علی_قاضی_نظام
@daftarcheyesheer
بسم الله...
دیروز آخرین جلسه گوهرشاد بود، البته آخرین جلسه امسال ، جلسه ای که نفس کشیدن در هوایش حالم را خوب می کرد ، جلسه ای که در آن میگفتیم ، میخندیدیم ، شعر میخواندیم ، نقد می شدیم ، یاد میگرفتیم ، یاد می گرفتیم و یاد می گرفتیم.
دوست داشتم با خیلی از دوستان گرم صحبت شوم، اما همیشه کلمات بیشتر از اینکه بر زبانم جاری شوند ، در مغزم رژه می روند، نگاهشان می کردم و با چشمهایم هم کلامشان می شدم.
گاهی فکر میکنم خدا دستم را گرفت و مرا کنار اینها نشاند ، هیچ چیز اتفاقی نیست این را مطمئنم !
#متین_پسندیده
#شب_نوشت_ها_ی_من
@daftarcheyesheer
وقتی نهال کوچکی بودم
آرامشت امن و امانم بود
در آفتاب داغ ، در باران
آغوش گرمت سایه بانم بود
در بادهای سخت پاییزی
تا میشکستم، میزدی لبخند!
در لایه ای از آیت الکرسی
بشکسته هایم را زدی پیوند !
با خنده هایم خنده می کردی
با گریه ام قلبت ترک میخورد
اندیشه ات غرق تلاطم بود
وقتی که بر زخمم نمک میخورد
از شیره ی جان هستی ام دادی
محکم شدم حالا ، نگاهم کن
با خنده هایت زنده ام مادر !
قدری بخند و رو به راهم کن
#متین_پسندیده
#مادر
@daftarcheyesheer
تنهایی ما را دیدی و از راه رسیدی
آغوشت را باز کردی و پناهمان دادی
داشتیم رها می شدیم، اما رهایمان نکردی
ماه مهربان رمضان...
@daftarcheyesheer
کمی نخند ، کمی دور شو ، کمی بد باش
که هرچه میکشم از دست مهربانی توست
#یاسر_قنبرلو
@daftarcheyesheer
خدا نکند دنیای دیگری نباشد!
آخرین امید من
برای دیدار تو
قیامت است
قیامت ...
#اقدس_خیرالله_پور
@daftarcheyesheer
چقدر دغدغه داشتن خوب است ، یعنی هدف داشتن ، امید داشتن، تلاش کردن و هزار تا چیز خوب دیگر.
داشتم به اهدافم فکر می کردم ، اینکه چقدر دغدغه هایم تغییر کرده اند، اینکه گاهی گم کردمشان، گاهی دویدم و نرسیدم بهشان، گاهی تا نزدیک شان رفتم و از شوق رسیدن ایستادم .
اما حالا حس میکنم نشسته ام، هدف هایم را نگاه میکنم، توانی در پاهایم نیست که به سمتشان بروم و هرچه میگذرد، فاصله بینمان بیشتر می شود و راه تاریک تر !
هرچند دیگر از تاریکی نمیترسم، اما میترسم به تاریکی عادت کنم...
#متین_پسندیده
#شب_نوشت_ها_ی_من
@daftarcheyesheer