eitaa logo
دفترچه
110 دنبال‌کننده
204 عکس
49 ویدیو
0 فایل
اینجا دفترچه ی منه @Matinpasandideh میتوانید به صورت ناشناس وارد لینک زیر شده و نظرات خودرا ارائه دهید https://harfeto.timefriend.net/17078587448502
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشكل اينجاست كه شب ها دقيقاً دلتنگ آن هایی ميشويم كه براى فراموش كردنشان جان كنديم ! @daftarcheyesheer
بسم الله... دیروز آخرین جلسه گوهرشاد بود، البته آخرین جلسه امسال ، جلسه ای که نفس کشیدن در هوایش حالم را خوب می کرد ، جلسه ای که در آن می‌گفتیم ، می‌خندیدیم ، شعر می‌خواندیم ، نقد می شدیم ، یاد می‌گرفتیم ، یاد می گرفتیم و یاد می گرفتیم. دوست داشتم با خیلی از دوستان گرم صحبت شوم، اما همیشه کلمات بیشتر از اینکه بر زبانم جاری شوند ، در مغزم رژه می روند، نگاهشان می کردم و با چشمهایم هم کلامشان می شدم. گاهی فکر میکنم خدا دستم را گرفت و مرا کنار اینها نشاند ، هیچ چیز اتفاقی نیست این را مطمئنم ! @daftarcheyesheer
سلام به زندگی 😍 @daftarcheyesheer
وقتی نهال کوچکی بودم آرامشت امن و امانم بود در آفتاب داغ ، در باران آغوش گرمت سایه بانم بود در بادهای سخت پاییزی تا می‌شکستم، می‌زدی لبخند! در لایه ای از آیت الکرسی بشکسته هایم را زدی پیوند ! با خنده هایم خنده می کردی با گریه ام قلبت ترک می‌خورد اندیشه ات غرق تلاطم بود وقتی که بر زخمم نمک می‌خورد از شیره ی جان هستی ام دادی محکم شدم حالا ، نگاهم کن با خنده هایت زنده ام مادر ! قدری بخند و رو به راهم کن @daftarcheyesheer
دل خوبان شهر مایل توست سنگ آهن‌ربا مگر دل توست؟ @daftarcheyesheer
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهایی ما را دیدی و از راه رسیدی آغوشت را باز کردی و پناهمان دادی داشتیم رها می شدیم، اما رهایمان نکردی ماه مهربان رمضان... @daftarcheyesheer
کمی نخند ، کمی دور شو ، کمی بد باش که هرچه می‌کشم از دست مهربانی توست @daftarcheyesheer
خدا نکند دنیای دیگری نباشد! آخرین امید من برای دیدار تو قیامت است قیامت ... @daftarcheyesheer
چقدر دغدغه داشتن خوب است ، یعنی هدف داشتن ، امید داشتن، تلاش کردن و هزار تا چیز خوب دیگر. داشتم به اهدافم فکر می کردم ، اینکه چقدر دغدغه هایم تغییر کرده اند، اینکه گاهی گم کردمشان، گاهی دویدم و نرسیدم بهشان، گاهی تا نزدیک شان رفتم و از شوق رسیدن ایستادم . اما حالا حس میکنم نشسته ام، هدف هایم را نگاه میکنم، توانی در پاهایم نیست که به سمتشان بروم و هرچه میگذرد، فاصله بینمان بیشتر می شود و راه تاریک تر ! هرچند دیگر از تاریکی نمیترسم، اما میترسم به تاریکی عادت کنم.‌.. @daftarcheyesheer