eitaa logo
دفتر شعر گهر
234 دنبال‌کننده
447 عکس
43 ویدیو
1 فایل
ای آنکه رباعی مرا می‌خوانی تا روضه‌ی بعد منتظر می‌مانی در وقت صله گرفتن از آل الله در اجرت روضه با #گهر یکسانی #گهر https://eitaa.com/daftaresher110 آثار ط. اسدیان مدیریت کانال @fatemiioon
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از شما عمو جان رفتیم ما اسارت ما هم فرار کردیم شد خیمه‌ها که غارت خیمه به خیمه گشتم اما نبود بابا بابا چرا عموجان تنها گذاشت ما را من نوه‌ی علی‌ام زهراست مادر من عمه همیشه گفته زیباست معجر من @daftaresher110
بعد از شما عمو جان رفتیم ما اسارت ما هم فرار کردیم شد خیمه‌ها که غارت خیمه به خیمه گشتم اما نبود بابا بابا چرا عموجان تنها گذاشت ما را من نوه‌ی علی‌ام زهراست مادر من عمه همیشه گفته زیباست معجر من معجر کشید دشمن وقتی که از سر من سیلی که زد، لگد زد بر جسم پرپر من آغوش عمه جان شد همواره سنگر من چون خواهر سه ساله‌ام پاهای کوچکی داشت گاهی عقب می‌افتاد خولی عجب چکی داشت تا عمه ها بیایند خواهر دگر نمانده یک جای سالم از او پا تا به سر نمانده از زیر پای دشمن وقتی کشید بیرون بی‌هوش بچه بود و دستان عمه پُر خون در کوفه کوچه گردی با خطبه‌های عمه زندان کوفه را کرد دشمن سزای عمه بردند تا به شام و هر شهر کوچه گردی چشمان هرز ناپاک می‌دیدمان چه دردی کوچکترین ما بود رقیه خواهر من بی‌تاب و بی‌قرار است خواهر لاغر من مویش سفید و رویش انقدر که کبود است می‌سوزد این دل من، خواهر چنین نبوده است حتی نشد بگیرم او را بغل از این درد حالا چرا عزیزم دستان تو شده سرد امشب اگر گرسنه‌ است، خواهر غذا نخورده شاید پدر رسیده خواهر گرسنه مرده با آن صدای زخمی انقدر یا ابه گفت بابا رسید اما بر دست عمه او خفت دشمن اگر چه ما را با خطبه‌های عمه آزاد کرد اما دیگر نبود رقیه تا اربعین رسیدیم کرببلا چه حالی ما آمدیم اما جای رقیه خالی بابا تو کربلایی اما رقیه جا ماند در شام بین غربت مظلوم و خسته جان داد جمع همه شهیدان در کربلاست با هم تنهاست خواهر من در شام مردم از غم ای زائران بابا کرببلا که رفتید در اربعین بابا یاد همه بیفتید طفلی اگر جلوی چشم شما قدم زد یاد رقیه باشید کرببلا نیامد نائب زیاره باشید در اربعین برایش جبران گریه بر او بر دوش عمه‌هایش @daftaresher110
چادر مادر من بود به خاک افتاده آی مردم شب ما روز ندارد دیگر @daftaresher110
سبک "شبها که نان و خرما به دوش خود کشیدم" بعد از شما عمو جان رفتیم ما اسارت ما هم فرار کردیم شد خیمه‌ها که غارت خیمه به خیمه گشتم اما نبود بابا بابا چرا عموجان تنها گذاشت ما را من نوه‌ی علی‌ام زهراست مادر من عمه همیشه گفته زیباست معجر من معجر کشید دشمن وقتی که از سر من سیلی که زد، لگد زد بر جسم پرپر من آغوش عمه جان شد همواره سنگر من چون خواهر سه ساله‌ام پاهای کوچکی داشت گاهی عقب می‌افتاد خولی عجب چکی داشت تا عمه ها بیایند خواهر دگر نمانده یک جای سالم از او پا تا به سر نمانده از زیر پای دشمن وقتی کشید بیرون بی‌هوش بچه بود و دستان عمه پُر خون در کوفه کوچه گردی با خطبه‌های عمه زندان کوفه را کرد دشمن سزای عمه بردند تا به شام و هر شهر کوچه گردی چشمان هرز ناپاک می‌دیدمان چه دردی کوچکترین ما بود رقیه خواهر من بی‌تاب و بی‌قرار است خواهر لاغر من مویش سفید و رویش انقدر که کبود است می‌سوزد این دل من، خواهر چنین نبوده است حتی نشد بگیرم او را بغل از این درد حالا چرا عزیزم دستان تو شده سرد امشب اگر گرسنه‌ است، خواهر غذا نخورده شاید پدر رسیده خواهر گرسنه مرده با آن صدای زخمی انقدر یا ابه گفت بابا رسید اما بر دست عمه او خفت دشمن اگر چه ما را با خطبه‌های عمه آزاد کرد اما دیگر نبود رقیه تا اربعین رسیدیم کرببلا چه حالی ما آمدیم اما جای رقیه خالی بابا تو کربلایی اما رقیه جا ماند در شام بین غربت مظلوم و خسته جان داد جمع همه شهیدان در کربلاست با هم تنهاست خواهر من در شام مردم از غم ای زائران بابا کرببلا که رفتید در اربعین بابا یاد همه بیفتید طفلی اگر جلوی چشم شما قدم زد یاد رقیه باشید کرببلا نیامد نائب زیاره باشید در اربعین برایش جبران گریه بر او بر دوش عمه‌هایش @daftaresher110
چــــادرم با چاشنی عفت و رمز ولا می توانـــد کوچـــه را سازد زمین کربــــلا چـــادرم در کوچه ها تنها سپـــر بر مادر شاهی شده آمـــده تا کربــــلا تا انتخاب دختــــرشاهی شده بعد از آن راهـــی شده ســــارے شده تا میـــان قم هم آغوش عزیـــز خواهر شاهی شده @daftresher110
با همیــن چـــادر میـــان شهر غوغــا مےکنم با شجـــاعت شهر را مدهـــوش زهـــرا میکنم @daftaresher110
علــــم رو دوشــــم، چـــــادر می‌پوشــــم می‌بنــــدم عهــــدے باهــــات یــــامهدی شبیــــه زینــــب، سر پیمـــــونم تا پــــاے جــــونم، به پــــات می‌مونم @daftaresher110
میِ خونین ما از چادر توست شهیدان چادرت را سرخ دیدند . . . @daftaresher110
سبک "شبها که نان و خرما به دوش خود کشیدم" بعد از شما عمو جان رفتیم ما اسارت ما هم فرار کردیم شد خیمه‌ها که غارت خیمه به خیمه گشتم اما نبود بابا بابا چرا عموجان تنها گذاشت ما را من نوه‌ی علی‌ام زهراست مادر من عمه همیشه گفته زیباست معجر من معجر کشید دشمن وقتی که از سر من سیلی که زد، لگد زد بر جسم پرپر من آغوش عمه جان شد همواره سنگر من چون خواهر سه ساله‌ام پاهای کوچکی داشت گاهی عقب می‌افتاد خولی عجب چکی داشت تا عمه ها بیایند خواهر دگر نمانده یک جای سالم از او پا تا به سر نمانده از زیر پای دشمن وقتی کشید بیرون بی‌هوش بچه بود و دستان عمه پُر خون در کوفه کوچه گردی با خطبه‌های عمه زندان کوفه را کرد دشمن سزای عمه بردند تا به شام و هر شهر کوچه گردی چشمان هرز ناپاک می‌دیدمان چه دردی کوچکترین ما بود رقیه خواهر من بی‌تاب و بی‌قرار است خواهر لاغر من مویش سفید و رویش انقدر که کبود است می‌سوزد این دل من، خواهر چنین نبوده است حتی نشد بگیرم او را بغل از این درد حالا چرا عزیزم دستان تو شده سرد امشب اگر گرسنه‌ است، خواهر غذا نخورده شاید پدر رسیده خواهر گرسنه مرده با آن صدای زخمی انقدر یا ابه گفت بابا رسید اما بر دست عمه او خفت دشمن اگر چه ما را با خطبه‌های عمه آزاد کرد اما دیگر نبود رقیه تا اربعین رسیدیم کرببلا چه حالی ما آمدیم اما جای رقیه خالی بابا تو کربلایی اما رقیه جا ماند در شام بین غربت مظلوم و خسته جان داد جمع همه شهیدان در کربلاست با هم تنهاست خواهر من در شام مردم از غم ای زائران بابا کرببلا که رفتید در اربعین بابا یاد همه بیفتید طفلی اگر جلوی چشم شما قدم زد یاد رقیه باشید کرببلا نیامد نائب زیاره باشید در اربعین برایش جبران گریه بر او بر دوش عمه‌هایش @daftaresher110
سبک "شبها که نان و خرما به دوش خود کشیدم" بعد از شما عمو جان رفتیم ما اسارت ما هم فرار کردیم شد خیمه‌ها که غارت خیمه به خیمه گشتم اما نبود بابا بابا چرا عموجان تنها گذاشت ما را من نوه‌ی علی‌ام زهراست مادر من عمه همیشه گفته زیباست معجر من معجر کشید دشمن وقتی که از سر من سیلی که زد، لگد زد بر جسم پرپر من آغوش عمه جان شد همواره سنگر من چون خواهر سه ساله‌ام پاهای کوچکی داشت گاهی عقب می‌افتاد خولی عجب چکی داشت تا عمه ها بیایند خواهر دگر نمانده یک جای سالم از او پا تا به سر نمانده از زیر پای دشمن وقتی کشید بیرون بی‌هوش بچه بود و دستان عمه پُر خون در کوفه کوچه گردی با خطبه‌های عمه زندان کوفه را کرد دشمن سزای عمه بردند تا به شام و هر شهر کوچه گردی چشمان هرز ناپاک می‌دیدمان چه دردی کوچکترین ما بود رقیه خواهر من بی‌تاب و بی‌قرار است خواهر لاغر من مویش سفید و رویش انقدر که کبود است می‌سوزد این دل من، خواهر چنین نبوده است حتی نشد بگیرم او را بغل از این درد حالا چرا عزیزم دستان تو شده سرد امشب اگر گرسنه‌ است، خواهر غذا نخورده شاید پدر رسیده خواهر گرسنه مرده با آن صدای زخمی انقدر یا ابه گفت بابا رسید اما بر دست عمه او خفت دشمن اگر چه ما را با خطبه‌های عمه آزاد کرد اما دیگر نبود رقیه تا اربعین رسیدیم کرببلا چه حالی ما آمدیم اما جای رقیه خالی بابا تو کربلایی اما رقیه جا ماند در شام بین غربت مظلوم و خسته جان داد جمع همه شهیدان در کربلاست با هم تنهاست خواهر من در شام مردم از غم ای زائران بابا کرببلا که رفتید در اربعین بابا یاد همه بیفتید طفلی اگر جلوی چشم شما قدم زد یاد رقیه باشید کرببلا نیامد نائب زیاره باشید در اربعین برایش جبران گریه بر او بر دوش عمه‌هایش https://eitaa.com/daftaresher110