هدایت شده از کانال کاظم کاردانی
✍🏻 شما عكس غذا مى ذاريد كه ما رو مسخره كنيد؛ ولى ما با ديدن اين صحنه ها شرمنده ايم كه افطار مى كنيم
ما مثل هم نيستيم...
کاظم کاردانی🔰
@kazemkardani
.
هدایت شده از دکتر محمد سجاد شیرودی🚩
📌 بروید تاریخ ایران را بخوانید
✍ ژنرال آیزنهاور رئیس جمهور آمریکا در نخستين مصاحبه عمومي اش گفت:
گمان نمي كنم منطقه اي مهمتر از ايران روي نقشه جغرافيايي جهان وجود داشته باشد؛ ایران دارای نفت است و هم در چهار راه جهان واقع شده است.
🔸 اگر روزگاري ايران و شوروي با هم كنار آيند، كره زمين جاي امني براي غرب نخواهد بود، نباید وضعیتی پیش آید که ایران به گذشته دور خود بازگردد و یک قدرت نظامی شود. وای به وقتی که میلیتاریسم ایرانی زنده شود؛ بروید تاریخ این کشوررا بخوانید تا متوجه حرف من بشوید.
🇮🇷دکتر محمد سجاد شیرودی...👇
🎙@drshiroody
🎙@drshiroody
🎙@drshiroody
نفت مال ماست. اما دلار مال دشمن ما. تا وقتی که نفت را با دلار میفروشیم در واقع نفت مال دشمن ماست. پس نفت داشتن در این صورت امتیاز نیست. نقطه ضعف است.
پوشیدگی مال خداست، چشمپوشی مال خداست. نماد یکی زن است تا نگهبان جمال باشد و نماد یکی مرد است تا پاسدار جلال باشد. این هر دو سرمایه کمال است.
اما با ما کاری کردهاند که برخی از ما شرم میکنند به خاطر این بودنها و شدنها و داشتنها...
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
نفت مال ماست. اما دلار مال دشمن ما. تا وقتی که نفت را با دلار میفروشیم در واقع نفت مال دشمن ماست. پ
نفت برای کسی که امکان فروش و مصرف عوایدش در اختیارش نباشد، مایه رشد و پیشرفت نیست. تنها ابزار مصرفی شدن است.
بلایی که با نفتی شدن اقتصاد بر سر دین و فرهنگ و اقتصاد و سیاست و امنیت و اجتماع ما با بزرگترین مصیبتهای تاریخ ایران برابری میکند.
این نعمت بینظیر سرمایه ما بود؛ با سوء مصرف آن، دچار اعتیاد شدیدی شدیم که تمام ساحت اندیشه و عمل ما را تحت تأثیر خود قرار داد.
قرار نیست کسی تعیین کند که زن در کدام قاب قرار بگیرد.
بلکه جامعه موظف است، سقف خود را آنقدر بالا ببرد که زن بتواند با آرامش خاطر مادر شود.
فشردن جامعه در طبقه کارگری برای زن و حتی مرد، آزادی نیست. مبارزه با انسان و آزادی است.
نه فحاش محترم است، نه فاحشه. نباید جامعه را به گوشهای راند که فحاش و فاحشه، به خود افتخار کنند و احساس جلال و جمال داشته باشند.
جامعه بیمار ضد خود را عزیز میشمارد و طبیبان خویش را ذلیل خواهد کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 مژده بسیار مهم امام خمینی در مورد ظهور
#امام_زمان
#رمضان_مهدوی
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا
تفاوت بشری که به او وحی نمیشود با بشری که به او وحی میشود، تفاوت جسد بیروح با جسدی است که روح دارد. بین مرگ و حیات فاصله دارد.
بزرگترین امتیاز دشمنان انقلاب اسلامی ایران و به تبع آن جمهوری اسلامی ایران، آن است که در برابر ایشان جریان ایمان قرار گرفته است. بدترین چالش برای انقلاب اسلامی ایران و به تبع آن جمهوری اسلامی ایران، آن است که با جریان نفاق مواجه است.
تداعی ذهنی رایج ما از نفاق شاید آن چیزی نباشد که بنده آن را در این مطلب قصد کردهام. یک نکته مهم این است که نفاق با پنهانماندنش نفاق است. نفاق شدیدترین صورت از کفر و ناپیداترین، اما شایعترین آن است. کفر غالبا به صورت عریان در طبیعت زندگی بشر یافت نمیشود، مگر به ندرت. التفات و یادآوری این قضیه به نظر بسیار مهم میرسد.
اساسا کفر هیچ گاه نمیخواهد با نام و نشان خود وارد صحنه شود. باطل اگر حق را گروگان نگیرد، هیچ خواهد بود. توان ظهور و بروز نخواهد داشت. باطل داشتن نیست. در واقع نداشتن است. کفر اساسا پوشاندن است. پوشاندن حق. کیفیت پوشاندن حق اما یکجور نیست.
ناجوانمردانهترین نوع پوشاندن حق، توسط نفاق صورت میپذیرد. صورت زشت باطل همه را به وحشت وامیدارد. چگونه خود را وارد زندگی انسان کند تا پذیرفته شود؟!
پاسخ: با پوشیدن لباس حق. حقهای تو خالی ابزارهای نفاق هستند. اسمهایی که مسمی ندارد. پوستههایی خالی از باطن حقیقت و لبریز از باطل. یعنی همان پوچی و هیچی.
نفاق تنها یک صورت ندارد. همانطور که حق تنها یک ظهور ندارد. به تعداد لایههای حق و به تعداد موقعیتهای ظهور حق، نفاق وجود دارد. من شیطان را یک منافق بزرگ میدانم. آری شیطان کافر است؛ اما کافر منافق. او همان کافری است که در حق پنهان میشود. همان کافری که در انسان پنهان میشود و وقتی سخن میگوید تو انگار میکنی خود سخن میگویی. این آغاز عملیات جریان نفاق است.
کافر اگر کار خودش را درست انجام ندهد، معلوم میشود که یک چیزی را پنهان کرده است. کافر کاردرست منافق است. چه بسا میبینم افرادی را که تردید دارند، آیا اساسا رژیم حکمرانی آمریکا حق است یا باطل؟! میبینم کسانی را که تردید دارند آیا رژیم متجاوز و جنایتکار صهیونیستی حق است یا باطل؟! میبینم افرادی را که جریان حکمرانی در غرب تمدنی را حق میدانند یا محقّ میدانند. پیچش بیشتر در اینجاست که در یک نگاه نسبی اساس سنجش حق و باطل از بین برود و میزان دیگر حق نباشد.
هدایت شده از گروه پژوهشی آرتا
⤵️ریشه حاجی فیروز از کجاست ؟
برای این مورد ۲ نظر مهم وجود دارد :
🔻اول : بازمانده ای از رسم برده داری ساسانیان
استاد هاشم رضی، زرتشتی پژوه معروف در این باره اعتقاد دارد که حاجی فیروز بازمانده ایی از رسمی از زمان ساسانی است که در آن غلامان سیاه ،لباس های رنگی به تن می کردند و با آرایش ویژه و لهجه شکسته خاصی که داشتند ترانه می خواندند.(کلیک )
🔻دوم : رسمی که ریشه آن از اساطیر بین النهرین(عراق )نشات گرفته است.
استاد مهرداد بهار نظر به این مورد داشتند(کلیک )
⏺تذکر :
حاجی فیروز هیج ربطی به فیروز ایرانی ندارد (کلیک )
گروه پژوهشی آرتا
https://eitaa.com/joinchat/2525560832C7caee8d264
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
بزرگترین امتیاز دشمنان انقلاب اسلامی ایران و به تبع آن جمهوری اسلامی ایران، آن است که در برابر ایشا
کافر حق را پنهان میکند و منافق، کفر را پنهان میکند. این پنهانکاری بسیط و مرکب، گاهی در سوی کافر و منافق است و گاهی در فضای بین کافر و منافق و مردم و گاهی نزد مردم.
گاهی خبر نزد کافر است. با دروغ گفتن، با پنهان کردن، با وارونه نشان دادن واقعیت، مخاطب را دچار اشتباه میکند. دروغ گفتن جهان را تاریک میکند. وقتی دروغ منتشر شد و مورد قبول قرار گرفت، محاسبات بر اساس آن آغاز میشود و مبنای غلط بر اساس خبر دروغ شکل میگیرد و بنای سست بر اساس آن ساخته میشود.
دروغ بیماری منافق است. منافق دچار دروغ است. دچار دروغهای پی در پی. دروغهایی که دائما مانند تاریکی یکی پس از دیگری تاریکی گذشته را پنهان میکند. منافق اجازه نمیدهد این دروغها رسوا شود.
کافر دروغ را تولید میکند و منافق دروغ را در میان مردم جاساز میکند. باورپذیر میکند. نفوذ میدهد و کاری میکند که آن دروغ عمل کند و مورد اعتماد قرار گیرد. منافق عملیات انتقال دروغ را و فعال شدن آن را انجام میدهد. کافر پایگاه نفاق است. اگر کفر نباشد، نفاق امکان پیدا نمیکند. کفر تکیهگاهی برای نصب نرمافزار نفاق است. نفاق را کفر تأمین میکند. این همزیستی کفر و نفاق به خاطر منافع مشترکی است که آنان دارند.
گاهی دروغ در فضا پنهان میشود. خبرهای راست و دروغ و درست و غلط در فضا دمیده میشود و باعث تولید فضایی بینابینی مختلط و ملتقط میشود که ناچار تمام افرادی که در آن قرار دارند از آن اختلاط و التقاط مسموم میشوند. این فضای فتنهگون حق و باطل را چنان میآمیزد که جدا کردن آن حتی برای کسانی که میدانند و میبینند نزدیک به محال است. بلکه ایشان در شرایط انتخاب بین بد و بدتر قرار میگیرند. در این فضا همه اتفاقات بد است. اما برخی بدتر است. این شرایط برای منافق بسیار مطلوب و مرغوب است. زیرا در هر صورت میتواند تمام انتخابها را متهم به بدی کند و برای آن دلیل کافی داشته باشد.
اما فریب اینجاست که در فضای فتنهگون اساسا انتخاب خوبی وجود ندارد. انتخاب بهتر است که معنی پیدا میکند. منافق قدم به قدم تمام رفتارهای مؤمن را متهم به بدی میکند. چه بسا درست هم باشد. اما منافق نمیگوید که این میتوانست بدتر باشد، اما بد است و این یعنی یک قدم به سمت نجات.
فرض بفرمایید شما در یک بیابان بیآب و علف گرفتار هستید. در این فضا تا ساعتها تمام قدمهای شما در بیابان بیآب و علف است. اما تفاوت قدمها میتواند در این باشد که شما تشخیص دهید از کدام طرف حرکت کنید تا زودتر و با قدمهای کمتر از این شرایط نامساعد خارج شوید.
اگر شما راه را تشخیص دهید نفاق وارد کار خواهد شد. نفاق تردید را به قلب شما میدمد و با نشان دادن بخشی از واقعیت، شما را از بخش دیگر آن غافل میکند.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
کافر حق را پنهان میکند و منافق، کفر را پنهان میکند. این پنهانکاری بسیط و مرکب، گاهی در سوی کافر و
وقتی شما واقعیتها را آنچنان که هستند نبینید، آنگاه ممکن است دچار اشتباه شوید. مثلا اگر در آن بیایان نگاه شما محدود باشد به دایره دید زمینی شما و هیچ اطلاعی فراتر از آن نداشته باشید. ندانید که چگونه و با چه شرایطی قدم بردارید که دوام و قوام بیشتری داشته باشید و امکان رسیدن به نقطه نجات نزدیکتر باشد. گاهی واقعیت زمانی که از اطراف خودش بریده میشود و لایههای زیرین و مبناییاش را ترک میکند، به ضد واقعیت بدل میشود. جریان نفاق تلاش میکند ما را در واقعیتهای مرده و ضد واقعیت دچار کند.
شما دلیل کافی نخواهید داشت که صراحتا آن واقعیت را انکار کنید. زیرا بالاخره سهمی از واقعیت در آن هست و حقیقت دارد. اما تمام آن نیست. شما وقتی نمیتوانید همه حقیقت و واقعیت را بیابید و پدیدهها را بریده از بسترها و پیوستهایش بفهمید آنگاه دچار انحراف در تحلیل و تصمیم خواهید شد. بدون اینکه بخواهید یا کسی بتواند شما را متهم به تعمد کند. لذا تفاوت راست و درست و دروغ و غلط اینجا معلوم میشود.
خبر هم باید راست باشد و هم درست. یعنی هم باید بر حقیقت منطبق باشد و هم در جای درست و زمان درست و شرایط درست فاش شود. اگر نه، آنگاه شما میتوانید با یک خبر درست به قهقرا بروید. این نکته بسیار مهمی است که منافق در اختلاط بین راست و غلط و دروغ و درست مهارت دارد. طوری با فضای ذهنی و اجتماعی بازی میکند که انسان قدرت تصمیمگیری درست را از دست میدهد و دچار شبهه و شایعه و توهم و خیال میشود. به آسانی میبینی که افراد بر ضد خود اقدام میکنند و هر چه با آنها سخن میگویی انگار سحر شدهاند و پاسخ درست نمیدهند.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
کافر حق را پنهان میکند و منافق، کفر را پنهان میکند. این پنهانکاری بسیط و مرکب، گاهی در سوی کافر و
معتقدم اگر مردم نفاق را بفهمند نجات خواهند یافت. چه سویههای نفاق درون خویش را و چه سویههای نفاق درون جامعه را و چه سویههای نفاق در جهان پیرامون را.
بزرگترین خطر برای هر فرد و جامعهای نشناختن جریان نفاق و زمینههای تأثیر منافق است. چرا منافق میتواند در ما نفوذ کند؟ چرا نفاق میتواند در ما نفوذ کند؟ چه نقطهضعفهایی در ما هست که این فرصت را به نفاق و منافق میدهد. ما چگونه منافق میشویم و چگونه فریب منافق را میخوریم؟!
تفاوت ولیّ خدا با تمام آدمهای خوب دیگر چیست؟ ولیّ خدا به سوی جامعه آمده تا جامعه را حرکت دهد. ولیّ خدا نمیتواند در گوشهای امن بایستد و جامعه را به سمتی بخواند یا براند. این مسئله مهمی است. یکی از محدودیتهای مهم ولیّ خدا زیستن در همان نقطهای است که مردم، عموم مردم، متوسط مردم زندگی میکنند. این نقطه تنها نقطه جغرافیایی نیست. نقطهای چند وجهی است از حیثیتهای زندگی.
تفاوت ولیّ خدا با برخی از مردم قوت شخصیت و شدت بصیرت و نور هدایتی است که دارای آن است. ولیّ خدا با مردم زندگی میکند، اما ابزار لازم برای کشف حقیقت و عدم باور منافق را داراست. ولیّ خدا فریب منافق و نفاق را نمیخورد. هر چند در متن مبارزه و مواجهه با نفاق و کفر است و هر چند آسیبهای این مبارزه به او وارد میشود؛ اما هیچ گاه فریب این جریان را نمیخورد.
چرا منافقین و کافرین همواره در طول تاریخ بر روی از پای درآوردن ولیّ خدا متمرکز هستند. این فعالیت گاهی بر سر میل مردم بر ولایتمداری است. گاهی بر سر تشخیص ولیّ خدا از غیر آن است. گاهی بر سر قطع رابطه ولیّ خدا با مردم به شکل فیزیکی و مادی و گاه معنوی و فرایندی است. گاهی بر روی شخص ولیّ خدا متمرکز میشود و گاهی بر روی شخصیت ولیّ خدا متمرکز میشود.
دشمن در تمام لایهها و دایرهها مسئله ولایت را مورد حمله و هجمه بیامان خود قرار میدهد. باید ارتباط بین مردم و ولایت و مردم و ولیّ دچار اختلاط و التقاط گردد. مردم باید در تشخیص ولایت دچار انحراف و اشتباه شوند. اگر چنین اتفاقی افتاد مردم آن دید فضایی را از دست میدهند و در آن برهوت عظیم راه را از بیراهه تشخیص نمیدهند. دائما دچار سرابها میشوند و تردیدها آنان را دائما به این سو و آن سو میراند و میکشاند تا اینکه در جایی وسط سرگردانی از فرط تشنگی و گرسنگی به حال اضطرار و مرگ میافتند و تمام امکانهای رشد و ادامه حیات را از دست میدهند. این در حالی بود که اگر پیروی ولیّ خدا را میپذیرفتند و فریب جریان نفاق را نمیخوردند، بالاخره به تمامی یا بخشی از نجات راه مییافتند. بسته به اینکه در کجای برهوت گرفتار بوده باشند و عملیات حفظ بقا چه حکم کند و بهترین انتخاب کدام باشد.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
معتقدم اگر مردم نفاق را بفهمند نجات خواهند یافت. چه سویههای نفاق درون خویش را و چه سویههای نفاق در
چطور میتوان در برابر نفوذ نفاق و حضور منافق به ایمنی نسبی دست یافت؟! راه مقابله با این پدیده مسموم و کشنده چیست؟!
میتوان گفت که بزرگترین ابزار پیشرفت نفاق، رسانه است. رسانه بیشترین سهم را از تولید و انتقال اخبار دارد. رسانه میتواند با تولید قابهای خبری و چینش مناسب اخبار، آگاهی و ضد آگاهی را چنان به صورت یکپارچه در جان و جهان ما بدمد که گویی این است و جز این نیست.
بزرگترین ترس منافق افتادن پرده نفاق است و آشکار شدن چهره واقعی کفرآلودش. هیچ کس چهره کافر را دوست ندارد. کسی که حقیقت را به ناروا پنهان میکند و دروغ را به جای آن مینشاند. این روزها به برکت ماه مبارک رمضان بیش از روزهای دیگر سالها قرآن میخوانیم و میشنویم و در آن تأمل و تفکر میکنیم. قرآن کریم قدم به قدم سعی میکند ما را نسبت به دایره ایمان و شخصیت مؤمن و دایره نفاق و شخصیت منافق، آگاه کند. خط مقدم آنجایی است که مؤمن و منافق به هم میرسند. البته شاید به نظر برسد خط مقدم نقطه ملاقات مؤمن و کافر است، اما واقعیت آن است که جبههها به ندرت اینقدر ساده و آشکار و متمایز هستند. همواره در دایرهای وسیع نفاق شکل میگیرد. این زمانی پیچیدهتر خواهد شد که شما در چند جبهه با کفر روبرو شوی و آنگاه دایرههای متداخل تشدید شونده چندلایه پیچیده از نفاق شکل میگیرد. گاه انسان گستردگی دایره نفاق و در هم تنیدگی آن را باور نمیکند. برای اینکه چشم اندازه بهتری داشته باشیم باید بدانیم که به صورت کلی در چند جبهه روبروی خصم ایستادهایم.
اولین لایه رویارویی با شیطان و سپاه نفاق درون نفس انسان است. ما به واسطه نقاط ضعفی که داریم دائما دچار نفوذ شیطان و یاران جنی و انسی او هستیم. ضعف ما سه شاخه دارد. اول ندانستن و دوم نتوانستن و سوم نخواستن. گاهی اطلاعات ما اندک است. ما به اندازه کافی آگاه نیستیم. نه به خویشتن فردی و نه به خویشتن اجتماعی و نه به خویشتن تاریخی و تمدنی و نه به خویشتن وجودی و عالمگیر خود. ضعف آگاهی باعث میشود، فضای ناآگاهی و ضد آگاهی تقویت شود و نفوذ صورت پذیرد. گاهی ما آگاهی داریم؛ اما تمرین کافی نداریم. یک تفاوت ظریفی بین ندانستن و نتوانستن وجود دارد که اگر از آن غافل باشیم در فهم مسائل دچار اشکال خواهیم شد.
آگاهی محض، همیشه نجاتبخش نیست. آگاهی زمانی که بر مصداقها مینشیند به هزار رنگ و لباس درمیآید. حقیقت زمانی که لباس واقعیت میپوشد تا در جهان پدیدهها رخ بنمایاند در تنگنای شرایط قرار میگیرد. هیچ گاه آگاهی به صورت عریان آشکار نخواهد شد. همواره در صورتی از صورتهای ممکن خود را نمایش میدهد.
اگر ما با سادهانگاری گمان کنیم که آگاهی و مهارت پیادهسازی آن یکیست، آنگاه در عمل دچار اشتباهات فاحش خواهیم شد.
علم با عمل توأمان پدیدهها را میسازند. علم، عمل قلب است و عمل، علم بدن. تا وقتی که ما دست به عمل نزنیم از محدودیتهای آگاهی و ظرافتها و دقتهای آن مطلع نخواهیم شد. تجربه به ما میآموزد که چه پیچیدگیهایی در دانایی وجود دارد.
مصداقها علوم تخصصی خود را میطلبند. همیشه پیاده کردن دانستهها ممکن نیست. واقعیتهایی هستند که محدودیتها را به وجود میآورند و روند رشد را مهار میکنند. البته آگاهی مسیر خود را مییابد و یا میسازد. اما اینگونه نیست که یک مسیر مستقیم آرمانی بدون مزاحم وجود داشته باشد. اولین مانع همان نخواستنهاست. نخواستنها ضعف شخصیتی ماست که با وجود دانستن و توانستن، اجازه نمیدهد ما راه راست و درست را یکباره بپیماییم و با آن مبارزه میکند.
تعبیر دینی آن نفس اماره و نفس لوامه است. نفسی که به نداشتهها متوجه است و نفسی که به داشتهها متوجه است. بخشی از وجود ما که نبودها را میبیند و به سمت نابودی میکشاند و بخشی از وجود ما که بودها را میبیند و به سمت ماندنها راهنمایی میکند.
هر دو بخش واقعیت وجودی ما هستند و ما در مبارزهای دائمی بین این دو قرار داریم. اگر هر کدام از این دو پیروز شوند جهان مخصوص به خود را خواهند ساخت. اینجا محل تمرکز انسان و ضدانسان است. شیطان در این نقطه بیشترین سرمایهگذاری را خواهد کرد. شیطان امکان ظهور بیرونی در جهان انسانها را ندارد. اما میتواند درون آنها فعالیت کرده و انسان را واسطه اراده خویش نماید. اولین جبهه کفر و نفاق در اینجا شکل میگیرد.
برخی این سطح از مبارزه را انکار میکنند. این تغییری در روند نابودی انسان ایجاد نمیکند. انکار مسئله کار را برای نفس اماره و شیطان آسانتر میکند. نفس اماره مفتون شیطان و شیطنت است. چنان شور و شوقی در جان نفس اماره برای تجربه شیطنت شعله میکشد که حرارت آن با هیچ چیز دیگر قابل قیاس نیست.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
چطور میتوان در برابر نفوذ نفاق و حضور منافق به ایمنی نسبی دست یافت؟! راه مقابله با این پدیده مسموم
اگر پیش از این مطالبی که در مورد لایهها و دایرههای شخصیتی عرض شد به نظر دوستان رسیده باشد، میتوان ادامه بحث را در همان فضا پیش برد. یعنی نشان داد که قاعده کار زمانی که شخصیت خود را یک فرد بگیریم همین تقسیمبندی نفس اماره و لوامه وجود دارد و اگر دایره شخصیت را عقب راندیم و به خانواده رسیدیم همین تقسیمبندی در صورتهای دیگر آشکار میشود و اگر باز شخصیت خود را تا مرزهای خود اجتماعی گسترش دادیم باز نفس اماره اجتماعی و نفس لوامه اجتماعی و نفس مطمئنه اجتماعی و شیطنت اجتماعی شناخته میشود و اگر دایرههای خود را در اندازه بینالمللی آن فهمیدیم، آنگاه هم جایگاه نفس اماره و لوامه و مطمئنه و شیطانصفت، خودنمایی میکند. اگر توانستیم باز هم دایرهها را تقویت کنیم و خود تاریخی و تمدنی را یافتیم مسئله جامعتر و کاملتر کشف میشود.
خودی که فراتر از آن خداست و بندگی خدا در آن اثبات میشود و آنگاه تقدیرات آن بر تمام لایهها و دوایر کوچکتر و محدودتر تنازل پیدا میکند و تعیین و تعین دارد.
فایده این نگاه جامع عدم گمگشتگی و تحیر و سرگردانی است. پدیدهها وقتی اصیل مورد مطالعه قرار گیرند، دیگر نمیتوانند ما را بفریبند.
مأموریت دین همین است. اگر ما دین را در جایگاه خودش نفهمیم، همین باعث انحراف ما خواهد شد.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
اگر پیش از این مطالبی که در مورد لایهها و دایرههای شخصیتی عرض شد به نظر دوستان رسیده باشد، میتوان
دین ماده مخدر سنتی نیست. دین ماده محرک صنعتی نیست. دین مایه رشد است. دین آن چشمانداز کلان عالمگیر است که در طبقات هستی نازل میشود و در تمام جزئیات و مصادیق تفسیر میگردد. تأویل دین در جزئیات، متن آن در اصیلترین لایه و دایره وجود است.
ما دیندار نیستیم که راحت شویم. ما دیندار هستیم که مأموریت درست خود را بیابیم. مسئولیت دقیق خود را بفهمیم. ما دیندار نیستیم که به خودمان روحیه دهیم که صبر کن دنیا تمام میشود و تو میروی بهشت و دیگرانی که تو را قبول نداشتند بروند به جهنم.
بلکه ما دیندار هستیم تا تغییر دهیم. آباد کنیم. فساد را از بین ببریم. میدانم که مطالب بیش از حد پراکنده میشود، اما لازم است اینجا یک مفهومی از فساد را که پیش از این بارها به آن پرداختهام بازگو کنم. فساد چیست؟ هر عاملی که ضد حیات عملیات انجام دهد. کدام حیات؟ حیات آن من غایی و عالی. حال وقتی پایین میآییم و به صورت میکروسکوپی آثار آن فساد را در کف هستی و در اسفل السافلین آن جستجو میکنیم، بهتر میتوانیم قضاوت کنیم که کدام حرکت فساد است و کدام حرکت صلاح.
مقصد رعایت سلامت و سعادت آن «من» اعلی و آن «خود» برتر است که همه دایرهها و لایههای شخصیت خود در آن قرار دارند. اولویت با آن است. حال در عالم تجربه و زیست ما در پدیدههای جزئی هر چیزی باید نسبت خود را با آن «خود» عالی روشن کند. اگر سازگار بود که صلاح است و اگر ناسازگار بود فساد است.
جریان نفاق بر ضد این شخصت تام و تمام وارد عملیات در بخشها و سطوح مختلف میشود. از فرد گرفته تا حکومت. از گروه و دسته گرفته تا جریان و جبهه.
در نگاه کلان نظام آمریکا یک نظام منافق است. نظام اسرائیل یک نظام منافق است. نظامهای مرتجع عربی، نظامهای منافقانه هستند و ااساسا هر نظامی که مبتنی بر دروغ و فریب و تضعیف و تحقیر انسان بنا شده باشد، نظام نفاق است. پس کفر کجاست؟
جریان نفاق هیچ گاه دوست ندارد رسوا شود. جریان نفاق وقتی آشکار میشود کار به جنگ فیزیکی میرسد. همان که نامش جهاد اصغر است. همین مبارزه وقتی بین نفس اماره و نفس لوامه درمیگیرد، جهاد اکبر نامیده میشود. ما لایه سوم جهاد را نیز داریم که جهاد کبیر نام دارد. این کبیر بودن بر اساس برخی تفاسیر حالت اطلاق را نشان میدهد. یعنی جهادی که بزرگتر از آن جهادی نیست.
هر جامعهای باید این سه جهاد را بیاموزد و اجرا کند. اگر چنین نماید، در عمل همواره و از هر سو در جهاد سپری میکند. جهاد امری عادی و روزمره برای جامعه مصلح است. منافق از این ادبیات به شدت میهراسد. زیرا مأموریت جهاد زدودن نفاق و رسوا کردن منافق است.
جهاد کبیر آن بستر عام جهاد است که جهاد اصغر و اکبر تنها شاخههایی از آن به شمار میآیند. جهاد ضد فساد نفاق. اگر مقام معظم رهبری دائما ادبیات جهاد را در جامعه زنده نگه میدارند و منافقین دائما علیه این ادبیات عملیاتهای روانی رسانهای گسترده انجام میدهند تا افکار عمومی را علیه جهاد حساس کنند، بیهوده نیست.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
دین ماده مخدر سنتی نیست. دین ماده محرک صنعتی نیست. دین مایه رشد است. دین آن چشمانداز کلان عالمگیر
ولیّ خدا در افقی قرار میگیرد که آن «خود» عالیمرتبه را بیابد و بر اساس رشد و اصلاح آن قدم بردارد. در ضمن پای در کف حادثه دارد و قدمهای او متناسب با شرایط موجود است.
یک مثال ناقص اما تصویری شده میتواند بخشی از معما را توضیح دهد. جامعه ولایتمدار روح بلندی ندارد. مانند داستان گالیور در سرزمین کوتولهها سعی دارد که شهر را نجات دهد. اما او ناچار است، قدمهایش را متناسب با ظرفیت شهر کوتولهها بردارد. او ناگزیر از رعایت حد تحمل و کشش شهروندان آن شهر است.
جامعه ولایتمدار در متن جامعه جهانی حرکتی اینچنینی دارد. جامعهای زنده، رشد کننده، بلندقد، بینا و بصیر، با ظرفیتهای فراوان که دچار محدودیتهای زمینی است.
وقتی میخواهیم در مورد فساد صحبت کنیم باید سه چیز را در نظر قرار دهیم. آن شأن و شخصیت عالی، این زمینه و امکانات دانی و مسیرهای ممکن برای حرکت از این به سوی آن.
روشن است که این یک فرایند بسیار پیچیده و زمانبر است. البته این پیچیدگیها ذاتی این حرکت نیست. بلکه به واسطه فعالیت جریان نفاق در آلودن فضا و گمراه کردن اذهان و به اشتباه انداختن اشخاص است. جریان نفاق تمام مسیرهای فساد را میآزماید تا انسان را به بنبست بکشاند. روشن است که این مبارزه در بالاترین سطح توسط شیاطین بزرگ دنبال میشود و طبقات پایینتر بازیگران زمینی هستند که آنان تدارک دیدهاند.
راه خروج از دالان هزار توی نفاق توکل به خداوند و توسل به فرستادگان او و توجه به تعالیم ایشان و تعهد در برابر جانشینانشان است.
مسئله ولایت شاهکلید مبارزه با نفاق است. ولایت حقیقتی است که از بالاترین سطح جاری میشود و در هر بخش از زندگی مصداق و تعین خاص خودش را مییابد و بستر یکپارچه مبارزه با نفاق را تدارک میبیند. در مقابل جریان نفاق تمام تمرکز خود را برای از بین بردن فضای ولایی به کار میگیرد.
مردم نباید ولایت را بفهمند. زیرا اگر ولایت فهمیده شود، تصدیق خواهد شد و اگر تصدیق شود جریان پیدا خواهد کرد و اگر جریان پیدا کند منافق رسوا خواهد گشت و فساد درمان شده، اصلاح و آبادانی عمومی خواهد گردید.
مبارزه با دین، مبارزه با خانواده، مبارزه با طبیعت، مبارزه با اصالت و سنت، مبارزه با هر نوع خودسازی و خودشناسی، مبارزه با علم، مبارزه با هر عملیات ضد فساد، ضد عصیان، ضد گناه، ضد شیطان، ضد غرب، دقیقا با همین هدف دنبال میشود.
مردم باید تجربه زیستهای بر اساس ولایت نداشته باشند. لذا نباید مناسبات ولایی داشته باشند. نباید روابط و ضوابط ولایی بین آنان برقرار باشد. لذا با اربعین به صورت منسجم دشمنی میکنند. با نیمه شعبان، با جشن غدیر، با بزرگداشت محرم و صفر، با فاطمیه، با حج، با نماز، با جمعه و جماعت، با حکومت و جامعه، با خانه و خانواده و خلاصه با هر شکل از تجربه که بخواهد بویی از ولایتمداری را به ذائقه مردم بچشاند و شیرینی آن را ماندگار کند، دشمنی میکنند. مردم نباید در روز قدس با مظلومین عالم همدل شوند، نباید در دهه فجر و 13 آبان و سایر ایام الله سیاسی و فرهنگ و اجتماعی یکپارچه شوند. مردم نباید در جنگ و سیل و زلزله و سایر مصیبتهای طبیعی و غیر طبیعی دلسوز و همراه هم باشند. هر گونه زمینه یکدلی باید از بین برود. مردم باید از هم جدا شوند و تبدیل به آدمهای ضعیف تنهای عصبانی شوند.
لذا لایههایی از شیطنت فشارهای بیرونی را دهها سال از هر منفذ و مجرایی بر این ملت تشدید میکنند و لایههایی از شیطنت آن را در داخل تشدید میکنند و لایههایی از شیطنت مردم را دچار سوء ظن، سوء تفاهم، سوء رفتار میکنند و لایههایی از شیطنت توهم بدیل جایگزین را تشویق و تعریف و توصیف میکنند و خلاصه تمام لایههای شیطنت و نفاق و دروغ و فریب و تخریب و تحقیر و تهدید و تطمیع و تحریف دست به دست هم میدهند تا ملت ولایتمدار ایران از مسیر اصلاح و آبادانی و افشای فساد و نفاق عقبنشینی کند.
بیهوده نیست که پس ار هر سخنرانی مقام معظم رهبری جبهه نفاق در تمام لایهها و طبقات آن فعال میشود و سعی میکند آثار پیام را خنثی کند و ضد آن را به گوش مردم برساند. باید رابطه ولایی بین مردم و امام جامعه مختل شود و مسیرها سد گردند و گوش و دل مخاطب دچار تردید گردد و هیچ گاه مسیر خروج از این برهوت را پیدا نکند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند:
اگر می توانید هر روز را نوروز کنید؛ یعنی در راه خدا به یکدیگر هدیه بدهید و با یکدیگر پیوند داشته باشید.
دعائم الاسلام،ج۲،ص۳۲۶
(اللهم عجل لولیک الفرج)
آدم یکی یکی حرامها را انجام میدهد. به آنها عادت میکند. به آنها اعتیاد پیدا میکند و سپس حرامی میشود. آنگاه دیگر نه محرم است و نه در حرم راه دارد.
همه اما حرامخواری را از دهان آغاز نمیکنند. همانطور که آدمها از جهات مختلف به جغرافیای ایمان نزدیک میشوند، از جهات مختلف از آن دور نیز میشوند.
چه بسا آدمها که نه از راه لقمهها که از گوشهایشان آغاز کردهاند. آدمهایی که از چشمهایشان آغاز کردهاند. آدمهایی که ابتدا از ذهنهایشان آغاز کردهاند. به گمان اینکه مرتکب حرامی نمیشوند. اما وقتی به کانون حرام نزدیک شدند، آنگاه حرام در اشکال مختلف برای آنان مباح شد.
شیطان همه ما را به یک شکل شکار نمیکند. زمینه لقمه حرام البته برای سالها فراهم شد و عده زیادی به سوی آن هجوم بردند. به خصوص که فشارهای اقتصادی آزمون لقمه حلال را سختتر و سختتر کرد. اما در همین زمان عدهای فریب چشمهایشان را خوردند. عدهای فریب گوشهایشان را خوردند. عده زیادی فریب زبانشان را خوردند. هر کس با حس و حالی به سوی سحر حرام جذب شد و خود را باخت.
مبادا غرور ما را فرابگیرد که از فلان زمینه در امانیم یا از بهمان زمینه دوریم. این روزها متأسفانه برخی از زنان و مردان تصمیم گرفتهاند تو صوت و صورت شیطان باشند و قلبها را از خدا بربایند و به سرزمین فساد و فحشا ببرند. آلودگیهای اخلاقی توسعه یافته و دامنه شعلههای آن به خانههای فراوانی رسیده است.
برخی از مردم بدون عاقبتاندیشی آشکارا امر خدا را زیر پا میگذارند و خواهش خود را به جای آن مینشانند. روزی که خداوند طناب را رها کند، خواهند دید که زمین چقدر اهالی خویش را بیرحمانه میبلعد.
به زودی آثار فراگیر این نافرمانی علنی پاگیر همه ما خواهد شد. نوع امر به معروف و نهی از منکر نیز آنگونه که باید فهمیده و شنیده نمیشود. این یک عملیات اجتماعی عمومی است. هنوز نیاموختهایم. هنوز آمادگی لازم را نشان ندادهایم.
سیل لهو و لعب در شهرها جاری است و با سرپنجههای جهنمیاش خشک و تر را میسوزاند. برخی گمان میکنند که دعوا بر سر دین است. اما شواهد محکمی وجود دارد که پیش و بیش از دین دچاریم.
امیدوارم در این روزها و شبهای نورانی رمضانی دعاهای خاص امام زمان به دادمان برسد و از تمرین حرام دست برداریم و از حرم حمایت و حفاظت کنیم.
حقیقت ما بسیار شبیه دوستداشتنهای ماست.
گاهی دوستداشتنهای ما بسیار پراکندهاند. این پراکندگی، شخصیت ما را از هم میپاشد. چنین شخصیتی بینام و سرگشته و دربهدر است. انگار گم شده و قابل شناسایی نیست. دچار نوعی بیشخصیتی است.
آدمی که تعلقات متکثر دارد، دائما سویههای متعارض و متناقض و متضاد و متنافر را در خود احساس میکند. این چند سویه بودن میلها آدم را تقسیم میکند و پاره پاره میکند. مانند کسی که توسط خودش به زمین حوادث کشیده میشود و ساییده شده تمام میشود.
احساس تردید و اضطراب و ترس و حسرت و بلانسبتی و بلاتکلیفی و کلافگی و افسردگی بر او چیره میشود.
چنین آدمی در جمع هم تنهاست. چون خودش جمع نیست. این تنهایی غیر از یک نفر بودن جدا از دیگران است. این تنهایی، تنهایی از خویشتن است و با هیچ همراهی جبران نمیشود، به جز وجود مقدس و لطیفی که او را در خویش غرق سازد و جبران کاستیهای او را بنماید و از وجود خودش به او ببخشد و مقام جمعیت را به او بچشاند. روشن است که چنین شرایطی وابسته به زیارت آن ذات مقدس است.
هستند کسانی که تلاش میکنند افراد و جوامع را به تکثر دچار کنند و چنان روایت کنند تکثر را که جویا این یک امتیاز به شمار میآید.
کثرت اگر به ریشه توحیدی خویش وفادار نباشد، قطعا باعث پراکندگی و ضعف است و نشانه رشد نیست.
توصیف فریبگرانه تفرقه و زیبا جلوه دادن آن، رفتاری شیطانی است که دوستنمایان و دوستان نادان دچار آن هستند.
جهل و جهالت عامل اصلی این رفتار ضد انسانی است.
در ایران عزیزمان تلاشهای فراوانی وجود دارد که جان و تن یکپارچه وطن به هزار ترفند و حیله شرحه شرحه شود. شعار آزادی، شعار زندگی، شعار خوشگذرانی و سایر شعارهایی که زینت داده شدهاند به صورتهای به گروگان گرفته شده از مفاهیم عالی، به صورت مجسمههای تو خالی تبدیل میشوند به بتهایی که توسط هوی نفس پرستیده میشوند.
شعارهایی که جان ندارند و حرکت به آنان از بیرون دمیده میشود. رشد ندارند، مردهاند و اگر تحریک و تخدیر صنعتی و سنتی کنار گذاشته شود، فروخواهند ریخت و ادامه پیدا نخواهند کرد.
لایهها و دوایر هویتی انسان ایرانی توسط بازیچههای شیطان و بازیگران شیطنت، از هم جدا میشوند و با قدرت خیال چنان انتزاع میشود که انگار صورتی جدا و مستقل است.
این مسئله در کنار ایجاد و تبلیغ و تزیین امیال پراکنده و بیارتباط با هم که با میل از هم پاشیدگی موجودات غیر واحد همافزا میگردند، باعث میشود، جامعه به سمت تکثر حرکت کند.
این از هم پاشیدگی اما به دروغ، ظهور استعدادها و تقویت آزادیها و توسعه جامعه معنی میشود.
تقویت این شرایط باعث ضعف و بیماری و مرگ جامعه است. بلای عظیمی که برای فرسودن و پوسیدن و از بین بردن جامعه توسط دشمنان، طراحی میشود.
جامعه در این صورت از منطق رشد فاصله میگیرد و به مصرف خود معتاد میگردد.
واقعیت آن است که توحید و شرک در فرایند اجتماعی شدن خویش، ساختارهای مربوط به خود را میسازند.
انسان و ضدانسان، با همین دوگانه از هم جدا میشوند و سپس در برابر هم قرار میگیرند. یکپارچگی، زندگی، اصالت، رشد و یکتنی انسان در یک فضای مفهومی، شناسایی میشوند. توحید تأمین کننده و تضمین کننده و تقویت کننده این فضاست. بدون اعتقاد به توحید و جریان یافتن آن در وجود فرد یا جامعه امکان رهایی از تفرقه و ضعف حاصل از آن ممکن نیست.
نگاه مادی ظرفیت رهبری جامعه را ندارد. زیرا ذاتا دچار تشتت و تفرقه و کثرت است.
تکثر زمانی مرغوب و مطلوب است که در اندیشه توحیدی فهمیده شود. آغاز توحیدی و پایان توحیدی و ارتباط طبیعی و فطری میانه راه با ابتدا و انتهای توحیدیاش.
إنا للّه و إنا إلیه راجعون...
کثرتگرایی طرح توسعه یافته شرک توسط شیطان و شیطنت است. نظامهای طاغوتی مادی طرح شرک را با نهادینه کردن تکثر و تکاثر و تفرقه و تنهایی توسعه میدهند. شرک باعث ضعف انسان و جامعه انسانی میشود و امکان قدرت گرفتن و تولید اقتدار را از آنان میرباید و فرد و جامعه را به بردگی میکشاند.
توسعه تفرقه با ابزارهای بسیار و متلون و متعدد و متکثر و تصویرسازیهای بیشمار باعث میشود که انسان فطرت و وجدان و نقطه کانونی فهم و تصمیم را گم و فراموش کند و نتواند از آن استفاده کند.
شوق توسعه و تکاثر و تجمل و تفاخر چنان آدمی را سحر میکند که نور ذات توحیدیاش را در هزار توی تاریکی رها میکند و زرق و برق جعلی شرک را دنبال مینماید. غافل از اینکه ذات تاریک آن هیچ گاه با انعکاس ساختگی جبران نخواهد شد.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
حقیقت ما بسیار شبیه دوستداشتنهای ماست. گاهی دوستداشتنهای ما بسیار پراکندهاند. این پراکندگی، شخص
در سالهای اخیر شعار زن، زندگی، آزادی توسط جریان نفاق و تفرقه انعکاسی جهانی یافت تا جامعه ایران را بدرد و ببلعد.
این جریان دقیقا در خلاف جهت شعار خود حرکت میکند. اساسا زن و زندگی و آزادی مقصد این جریان نیست. ابزار این جریان است. کمتر کسی است که نداند غرب و جریانات غربی اساسا از زن و زنانگی عبور کردهاند و آن را در بستر سود و فایده نقد نمودهاند.
زندگی نیز در تشدید ادبیات روزمرگی و کنده شدن از بسترهای تمدنی و تاریخی و غرق شدن در خودخواهیهای افراطی تبدیل به زنده بودن شده است و مسیر مردگی را پیموده است. انسانی که از درون متولد نمیشود، رشد نمیکند و با ذات خویش بیگانه است و تنها مصرف میکند و مصرف میشود و زباله میآفریند و زباله میشوند و اگر خوش اقبال باشد در چرخه بازیافت قرار میگیرد و باز در جریان مصرف مجدد احساس مفید بودن ساختگی موقتی پیدا میکند.
آزادی اما نایابترین موهبت است. در دنیای کالا شده مادی آزادی، تنها یک معنی دارد، از هم پاشیدگی و بینسبتی و بیشخصیتی و حیرت و حسرت و گم شدن.
یعنی به جای اینکه در ساختار زیست مادی مسئله آزادی حل شود، صورت مسئله آزادی، یعنی شخصیت انسانی پاک میشود.
حالا که انسان دوار بیتعلقی مضاعف و فزاینده شد، آن را آزادی تعبیر میکند.
این یعنی سقوط فرد و جامعه همراهش.
بزرگترین تهدید غرب در آینده نزدیک بیجامعگی است. نظامات مادی با تشدید مراقبتهای بیرونی و تقویت قید و بندهای مادی غیر انسانی، صورت پوچ جامعه را حفظ میکنند. تصویرهای ساختگی و مجازی توسط رسانهها، مردم را در یک توهم حاد فرومیبرد و چرخه تولید وهم و اشتباه را تکمیل میکند.
شدت مظاهر تنانگی در رفتارهای ضد انقلاب و فعالیتهای ضد سر، اتفاقی نیست. نتیجه فرایندی شرک است که با هجوم به سر، تن را به وعده پوچ ذهن جمعی و رهبری خودبسنده میفریبد و به جای تقویت بدنواره و به فعلیت رساندن سر و قلب در بدنه متکثر، سر را میبرد و بدن را در فرایند فساد و پوسیدگی و از هم پاشیدگی و مصرفشدگی در ارگانهای غیر انسانی و ضد انسانی رها میکند.
اگر مردمان ایرانزمین به سرعت هشیار نشوند و فریب منافقان را نیابند، با بزرگترین فساد تاریخ ایران مواجه خواهند شد. فسادی که پیش از این تجربه نشده است.
آزمونی بزرگ در راه است...
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
در سالهای اخیر شعار زن، زندگی، آزادی توسط جریان نفاق و تفرقه انعکاسی جهانی یافت تا جامعه ایران را ب
سر سخن از آنجا باز شد که انسان دچار دوستداشتنهای متکثر است. گاه این دوستداشتنها چنان متفرق است که از میان اضداد برگزیده میشود.
صاحب امیال متضاد گاه خود را با بازی میلها راضی میکند. اما در عمل حاصلی جز دور شدن از منطق زندگی و رشد نمییابد. چنین انسانی دچار فقدان کارایی میگردد. هیچ چیز طبیعی عمل نمیکند و به شدت شیب ساختگی بودن زندگی تقویت میشود. همه اجزاء زندگی ناسازگار میشوند و آشفتگی دائما دوقطبیهای بحرانی تولید میکند. انگار همه آن چیزی که پیش از یکپارچه و یکتن فهمیده میشود، از هم شکافته میشود و وجدان جز یک بافته سست و نامتناسب جلوه نمیکند.
فرد و جامعه گرفتار در تشتت محبت و رحمت، دیگر تشخص پیدا نمیکند. دائم بخشهایی از خود را میکند تا جندیدگی را درمان کند. غافل از اینکه مبدأ فساد جای دیگر است. این روند تشدید شونده است.
تو نمیتوانی خدا و ضد خدا را با هم دوست داشته باشی. نمیتوانی محبت اولیاء خدا و اولیاء شیطان را با هم در دل بپرورانی. نمیتوانی مشهور فسق و فساد و طغیان و عصیان را دوست بداری و همزمان دم از اسوههای تقوا و پرهیزگاری بزنی. این بازی کردن در نقش منافق است.
شخصیت مؤمن و منافق در بزنگاههای آشکار شدن حق و باطل آشکار میشوند.
منافق دائم حق و باطل را به هم میبافد تا از رسوایی در امان بماند و به حیاتش ادامه دهد.
مؤمن دائم تلاش میکند زمینههای نفاق را از بین ببرد. با جهاد تبیین و معرفی خطرگاههای انحراف و اختلاط و التفاط، منافق را رسوا میکند.
جریان نفاق از مؤمن عصبانی است. این همان بغض و کینه بیحدی است که عدهای از مقام معظم رهبری دارند.
اساسا نقش رهبری رسواسازی نفاق و تولید قوت و قدرت و اقتدار از مسیر خنثی کردن جریان نفاق و فساد تفرقه و تشتت است.
روشن است که به مذاق شیطانیان خوش نیاید و با هر حربه و بهانهای علیه امام جامعه بتازند تا شخص و شخصیت و موقعیت و جایگاه او را از بین ببرند.
جامعه بدون معیار خاص و خالص، بدون اسوه و الگوی برگزیده، بدون مصداق روشن و صافی و صادق در دام تلبیس شیطان گرفتار خواهد شد.
کارکرد رهبری همین مصونیتبخشی است. اگر الگو شناخته و پیروی نشود، نتیجه تأسفبار خواهد بود.
اتفاق استثناءی دشمنان در باره هجمه به ولیّ فقیه و ولایت فقیه بیهوده نیست و منطقی متقن را دنبال میکند. هر کس با آنان دانسته یا نادانسته همراه و همداستان باشد در جنایت عظیمی شریک است که هر روز لعن و نفرین اهل و اهلی زیارت عاشورا بر آن فرستاده میشود.
چقدر میشود در این باره سخن گفت؛ اما بیش از آن باید تدبر کرد و خوب اندیشید تا مسیر روشنتر شود.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
سر سخن از آنجا باز شد که انسان دچار دوستداشتنهای متکثر است. گاه این دوستداشتنها چنان متفرق است ک
باید مراقب فرایندهای مشرکانه بود. ولایت طاغوت را در برابر ولایت الله همین فرایندهای طراحی و تعبیه و اجرایی میکنند.
همین فرایندها نظامات حکمرانی و حکومتی را شکل میدهند و جریانهای کلان اجتماعی را راهبری میکنند.
فهم درست مسئله و روایت صحیح صحنه باعث خواهد شد تا حدود زیادی فریب نفاق آشکار شود.
هیچ چیز بیش از آگاهی حقیقت را پیش نخواهد برد و پس از آن مهارت تشخیص مصداقها یاریگر ما خواهد بود که به تمرین عملی بسیار وابسته است.
آن روح موعود بر تن موجود نازل نخواهد شد و بر آن تعلق نخواهد بست، مگر اینکه جسد به کمال اجمالی خویش برسد. آنگاه انتظار داریم رشد مسیر جدید خود را برای لحظه تولد طلعت ظهور آغاز کند.
شبهای قدر زمین سنجیده میشود. آیا به نقطه موعود رسیدهایم؟!
توحید اگر در ذهن ذخیره شود، هیچ گاه جهان نمیسازد. اما زمانی که توحید در قلب بنشیند؛ یعنی همان جایی که متعلق به آن است، آنگاه شروع میکند سبز شدن را. قلبهای زنده دانه توحید را چنان در آغوش میگیرند که ریشههایش تمام گستره جان را درنوردد و حقایق خویش را آشکار سازد. شاخههای توحید در این صورت جهان میسازد. انقلاب اسلامی ایران محصول آفرینش توحیدی است. حضرت امام خمینی قدس الله نفسه الزکیة حامل این امانت بزرگ بود. آنچه آن بزرگمرد برای ما به ارمغان آورد امتداد زمینی آسمان توحید است. این اتفاق بیش از هر چیز در انسان میافتد. انسان در اینجا مرکز و مبدأ و مقصد است. در نظام توحیدی انسان ابزار نیست، موضوع است. انسان هزینه نمیشود، سرمایه است.
نظام جمهوری اسلامی ایران بنا نیست مانند سایر نظامات مادی توسعه پیدا کند. اساسا شخصیت نظام اسلامی بر اساس قواعد حیات رشد و پیشرفت میکند و مواد آن را دارد.
بسیاری از آنچه که در نظامات مادی طبیعی جلوه میکند، در نظام توحیدی بیماری به شمار میآید.
توحید همان طور که در قلب امام مستقر شد و او را به مقام نفس مطمئنه رساند، باید در قلب جامعه بنشیند و بر نفس اماره جامعه غلبه پیدا کند و به نفس مطمئنه نائل گردد. روشن است که این راهی بلند و طاقتفرساست؛ اما گریزی از آن نیست. جامعه تا زمانی که به این جایگاه نرسیده دچار ضعف و سستی و پراکندگی و شکست است. مبارزه با توحید و شاخههای آن و ترویج شرک و صورتهای اساسیترین سطح مقابله دشمن با نظام اسلامی ایران است.
امتداد توحید کدام است؟ شاخههای توحید کدام؟.
امتداد توحید، نبوت و امامت است. ولایت فقیه در نظام اسلامی صیانت از همین امتداد است.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
توحید اگر در ذهن ذخیره شود، هیچ گاه جهان نمیسازد. اما زمانی که توحید در قلب بنشیند؛ یعنی همان جایی
توحید به عنوان مبنا و عدل به عنوان بدنه و معاد به عنوان مقصد حیات دینی به شمار میآید. هر چند بخشی از مدعیان دینداری اعتقادی به اصل عدالت ندارند. همه اصول برآمده از توحیدند. اما اینکه در کدام مرحله کدام سطح از توحید آشکار شود، به مسئله شکل عینیتر میدهد.
عدل چگونه تأمین خواهد شد؟ فروع دین میتواند بخشی از پاسخ ما باشد. فروع دین در اصل چند چیز نیستند. یک امر واحدند در چندین صورت. چنانکه در هر موقعیتی عمل مؤمنانه آبستن سویههای دهگانه فروع دین است. بناست فروع دین انسان را به مقام جمع برسانند و جمعیت انسانی شکل دهند. اگر خود دچار تفرقه ذاتی باشند، این امکان را نخواهند داشت. نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زکات و تولی و تبری و امر به معروف و نهی از منکر، همه وجوه مختلف تکلیف مؤمنانه هستند. اگر این وظایف درست انجام داده شده باشد، مؤمن نباید دچار پراکندگی گردد. اگر جامعه مؤمن فروع دین را درست اجرا کرده باشد، نباید دچار تفرقه و تشتت گردد. این ده امر، از یکدیگر حمایت و پشتیبانی میکنند. اینها مانند ده صفتند از عمل توحیدی. به ظاهر ده هستند و در باطن یک. نماز در عین اینکه نماز است، روزه و حج و جهاد نیز هست. روزه در عین اینکه روزه است، خمس و زکات و تولی و تبری نیز هست. امر به معروف و نهی از منکر نیز عین نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زکات و تولی و تبری هستند. جامعهای که نتواند این ده نماد و نمونه را در فضای خود نهادینه کند، قطعا نخواهد توانست نفس لوامه را به نفس مطمئنه ارتقاء بخشد و از پاشیدگی و پوسیدگی رها گردد.
همه اینها بناست جامعهسازی کنند. اصول و فروع در مجموع مقام جمع و جمعیت را تأمین میکنند. مقامی که موجود را آماده میکند تا توحید را بیابد و بفهمد و زندگی کند. مقامی که اجازه میدهد روح القدس بر تن جامعه نازل شود و به آن حیات طیبه ببخشد.
دلیل مبارزه نظامات شیطانی با فروع دین آشکار است. آنها نباید اجازه دهند جامعه مؤمنانه به قوت و قدرت و اقتدار لازم برسد. در روزهای گذشته به ارتباط بین سه سهگانه اثبات و تثبیت و ثبات؛ و قوت و قدرت و اقتدار؛ و تعادل و اعتدال و عدالت اشاره رشد. عملیات دشمن ضد این سهگانههای سهگانه انجام میشود و در مقابل عملیات مؤمنانه رویکرد ایجابی برای تأمین و تقویت این سهگانهها برای تحقق کامل و جامع و فراگیر آنهاست.
تلاش مؤمن همواره در این مسیر قرار میگیرد که عوامل تفرقه و انشقاق را از بین ببرد و به یکدستی و یکدلی و یکتنی برسد. یکتنی یعنی همه عناصر و عوامل جزئی به یک رابطه عضوواره برسند و یک روح واحد بیابند و نسبت خود را با آن روح واحد بسنجند.
اما جهان کافران بر اساس تفرقه و تفاوت است. آنها دائما با وسوسه در جزئیات، از حضور جمعی کلی فاصله میگیرند و با اصرار بر مهار مادی و بیرونی حداکثر تکثر و تکاثر رقم میزنند.
لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ ۚ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ ۚ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ
آنها با عوامل جمع کننده بیرونی خود را جمع نشان میدهند و از عوامل ذاتی اتحادبخش محرومند. بلکه دچار عوامل تفرقهافکن هستند. قلب محل اتحاد است. آنها توحید را تجربه نمیکنند و امتدادهای آن را نیز نمییابند. آنها متحد نمیشوند، متفق میشوند. آنها به تفاهم نمیرسند، به توافق میرسند. آنها جمع نمیشوند، اجتماع تشکیل میدهند. زندگی آنها درونزا نیست.
فروع دین برای کسانی قابل اجراست که مبانی آن را فهمیده و پذیرفته باشند. کسانی که مبانی توحید و نبوت و امامت را انکار یا تحریف میکنند، نمیتوانند لوازم فرعی آن را پیاده کنند.
اختلال وصف العیش...
بسیاری از ما تا کنون شنیدهایم که وصف العیش، نصف العیش. اما آیا تا کنون به تأثیرات اجتماعی این پدیده اندیشیدهایم؟!
افراد زیادی وجود دارند که به واسطه فقر یا ضعف شخصی و شخصیتی به سمت فربه کردن نهاد وصف العیش میروند. در اینجا بنا نیست افراد را قضاوت کنیم. اساسا میخواهیم بگوییم که این امکان که میتواند مفید نیز باشد، چگونه با رویکرد غلط تبدیل به یک معضل بزرگ اجتماعی میشود. اساسا هر پدیدهای اگر در جایگاه خود به خدمت گرفته نشود، میتواند ابزار نابسامانی در زندگی فردی و اجتماعی مادی و معنوی گردد.
شما میتوانی با وصف العیش مقدار قابل ملاحظهای از لذت و نئشگی را تجربه کنی. مثلا لازم نیست من صاحب جنگل باشم. تماشای جنگل برای ما لذتبخش است. لازم نیست هر چیزی را داشته باشیم. اگر نمیخواهیم یا نمیتوانیم، میتوانیم با دریافت تصاویری از آن پدیده، بخشی از لذت را داشته باشیم. زیرا ذهن ما نقش اساسی را در تولید لذت دارد. حتی کسانی که صاحب یک چیزی هستند، در بسیاری از مواقع نه با خود شیء که با وصف ذهنی آن احساس لذت میکنند.
در روایات ما نیز مطلبی نزدیک به این معنی هست که وصف دنیا همواره بهتر از اصل آن است. بر خلاف آخرت که اصل آن همواره از وصفش دلانگیزتر است.
فرض بفرمایید یک جامعه به دلایل مختلف دچار فقر شخصی یا شخصیتی باشد. یعنی نتواند داراییهای واقعی را به دست آورد. اندک اندک برای جبران این نقیصه حرکت خواهد کرد و جایگزینهایی برای آن خواهد یافت. تصمیم به تولید تصویر و تمرکز در محسوسات از جمله این تدبیرهاست.
اگر ما امکان این را داشته باشیم که صورتهای لذتبخش را در قاب تصویر تکثیر کنیم و آن را هر چه بیشتر به واقعیت نزدیک کنیم و در دسترس قرار دهیم افراد بیشتری میتوانند فرصت وصف العیش را داشته باشند. اگر بتوانیم بو و مزه را تکثیر کنیم و توسعه دهیم نیز چنین است. اگر شنیدن را و لمس کردن را در این مسیر به میدان بیاوریم قطعا فضای بیشتری به وصف العیش خواهیم داد.
اگر بتوانیم این دنیای پوستهای و قشری را به صورت مجازی تولید کنیم و آن را به صورت بازی در اختیار عموم قرار دهیم، موقعیت آن را بیشتر تثبیت خواهیم کرد.
ضعیف شدن انسان و فقیر شدن او به واسطه رفتارهای ظالمانه باعث خواهد شد میل اجتماعی برای جنس ارزان بیشتر و بیشتر شود. جهان به واسطه سلطه حکومتهای طاغوتی به سمت فقیرتر شدن و ضعیفتر شدن انسان پیش رفته است. راهبرد جایگزین انسان ضعیف شده چه بوده است؟ زیست نمایشی...
انسان برای اینکه بتواند ارزانتر و راحتتر زندگی کند، به سمت وصف العیش حاد حرکت کرد.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
اختلال وصف العیش... بسیاری از ما تا کنون شنیدهایم که وصف العیش، نصف العیش. اما آیا تا کنون به تأثیر
دنیای ما لبریز از راه حلهای انسان ضعیف و فقیر است برای جبران کاستیها و نادرستیها. تقریبا تمام گستره صنعت تولید تصویرهای حسی در صورتهای پنجگانه آن در خدمت اختلال وصف العیش است. رویکرد افراطی بشر به وصف العیش برای پاسخ به تمنای راحتطلبان است. آنان که نمیخواهند هزینه کنند. حال ندارند تولید موقعیت کنند. سست و کسل و بیانگیزه و بیهمت هستند. مستضعفین در این جریان خود به خود بخش دیگری از مشتریهای جهان نمایشی هستند.
منفعلها به جای اینکه زندگی را بسازند، زندگی را تماشا میکنند. این یعنی یک بازار بزرگ چند میلیارد نفری برای دنیای نمایشی. خوب بخش دوم دنیای نمایش تقویت ذهنی و توهمی آن است. پس به موازات تقویت جهان نمایشی باید بدن نیز آماده باشد تا این تصویرها را تصور و تخیل کند. انواع ابزارهای تحریک و تخدیر به کمک دنیای نمایشی میآیند.
اگر بخواهم جهان نمایش را توصیف کنم بایستی بسیاری از پدیدههای مدرن را بشمارم. البته که محدود به پدیدههای مدرن نخواهد بود. ما در دنیای گذشته نیز راهها و روشهای تقویت کننده این مبنا داشتهایم.
هجوم مردم به سوی جهان ساختگی و صنعتزدگی و مصرفگرایی و اعتیاد به ماده در همین فضا نیز فهمیده میشود.
جامعه ضعیف تن میدهد به راهکارهای ضعیف. جامعه کوتاهقد تن میدهد به راهکارهای کوتاهقد.
حاکمان ظالم، مستکبرین، مستبدین، اشخاص و ساختارهای دیکتاتورمآب، مردم را به سمت ضعف بیشتر سوق میدهند. آنها در واقع جمعیت را در نمایش رسوب میدهند تا بتوانند با تغییر متن فیلمنامه یک کلان فضا تولید کنند و تمام اجزاء جامعه را طوری مهار و مدیریت کنند که آسیبی به کارگردانی آنان وارد نگردد. یک سو، تماشاچیان، سیاهیلشگرها، بازیگرها، کارگردانان، فیلمنامهنویسان، تهیه کنندگان و....
سوی دیگر هم تماشاگر، هوادار، بازیکن، کاپیتان، مربی و صاحبان باشگاه و ورزشگاه و ....
اینکه ورزش ابزار سلامت است، اگر فریب نباشد، لااقل بخشی از واقعیت است.
جامعهای که دچار بازی با رنگها و شکلهاست به کودکی میماند که نقاشی میکشد و تشویق میشود و جایزه میگیرد. جایزه... تشویق...
انتظار دارم مخاطب محترم جهان پیرامونش را جستجو کند و ببیند که چه میزان از دنیایش را تصاویر غیر ضروری شکل دادهاند تا از موهبت وصف العیش نهایت بهرهبرداری را بکند. بلکه دچار سوء استفاده از وصف العیش شود.
وقتی عادت کردم بدون زحمت لذت ببرم آنگاه اعتبار راهبردهای قیمتی را نیز زیر سؤال خواهم برد. این یعنی کنار زدن فاصلهها و انکار ممیزیها و زیر پا گذاشتن قانون و نادیده گرفتن قاعده و تبدیل شدن به یک بینظم و نظام.
فرد و جامعهای بدون شخصیت.
نصف دیگر عیش کدام است، اگر وصف العیش نصف العیش است؟
اگر مردم به سمت وصف العیش حرکت کنند، چه کسانی باید نصف واقعی عیش را تأمین کنند؟!
آنگاه حداقلی باقی میمانند که به دنبال تأمین واقعیتی هستند که بتوان وصفش کرد.
آنها حاکمان زمین هستند. آنها کسانی هستند که فریب وصف العیش را نمیخورند. یا فریب دهندگان هستند و یا افشا کنندگان.
به نظر شما مردم کدام یک را بیشتر دوست دارند؟!
به نظر من و البته طبق تجربهای که دارم اولی از نظر آماری محبوبتر است. این به خاطر غلبه ضعف و فقر در جامعه انسانی است.
اگر جهاد با نفس را در دوایر مختلف خویشتن تحلیل کنیم، آنگاه مسیر اصلاح و صلح را خواهیم یافت.
جهاد با نفس در بستر حب نفس شکل میگیرد. در فضای خیرخواهی و نه رقابت و خودخواهی...