جامعه مثل یک ظرف بزرگ میماند که سنگهای خام قیمتی در آن ریخته شده است. شاید سنگهای خام را دیده باشید.
سنگها در این ظرف آنقدر به هم سابیده میشوند و اصطکاک پیدا میکنند که تراشیده و یا خراشیده شوند.
آنها که جوهر سختتری دارند دیرتر اثر میپذیرند و آنان که سستتر هستند زودتر. البته اینها که زودتر تراشیده میشوند، زودتر هم خراشیده میشوند.
آدمهای هشیار از امکان اختیار استفاده میکنند و گوهر وجودشان را به سختی برخوردها نمیسپارند. بلکه قسمتهای ناخالص را در خط اول قرار میدهند و اولویت رویارویی میدانند.
بعضی سنگها ذات نابتر و خالصتری دارند، ولی برخی دیگر رگههایی در خود دارند.
در هر صورت تلاش برای حداکثر بهرهوری ممکن از این سنگ است که به خودی خود هر چند ارزشمند است؛ اما دلبری نمیکند و تنها گوهرشناسان میدانند که چه ارزشی در آن نهفته است.
فعالان بازار اصطلاحی دارند به نام «ریسک به ریوارد» یا همان احتمال و ضریب ضرر به سود. وقتی بناست وارد یک معامله شوند یک حاشیه سود و زیانی را محاسبه میکنند و احتمال ضرر را به خاطر ضریب سودی که متصور است میپذیرند.
این یک قاعده عمومی در رفتارهای اجتماعی است. وقتی شما وارد یک تعامل فردی یا اجتماعی یا بینالمللی میشوید؛ ابتدا محاسبات فراوانی برای به دست آوردن خبر صحیح و قطعی و سپس پیدا کردن روند تحولات و ارائه دقیقترین تحلیلات انجام میشود.
اما اینطور نیست که شما بتوانی یک تعامل را صد در صد محاسبه و مدیریت کنی. زیرا همواره طرف مقابل یک موجود مختار است که هر لحظه میتواند انتخاب متفاوتی داشته باشد.
البته عوامل بسیار زیادی وجود دارد که ممکن است از رصد ما جا مانده باشند و نتوانسته باشیم آگاهی درستی از آن به دست آوریم و نقش و تأثیر آن در معادله و معامله را پیشبینی کرده باشیم. لذا یک حاشیه سود محاسبه میکنیم و یک حاشیه ضرر و معامله را بر اساس آن به صورت هوشمند میبندیم و رصد میکنیم.
اگر ما ندانیم جمهوری اسلامی یعنی چه؛ آنگاه محاسبات ما در مورد ارزندگی آن غلط خواهد بود. میزان خطری که ما برای حفظ جمهوری اسلامی ایران میپذیریم تناسب دارد با تصوری که از سود حاصل از تحقق آن داریم.
اگر انتظار ما از جمهوری اسلامی حداقلی باشد، تحمل ما در برابر پیچیدگیها و سختیها و هزینهها اندک خواهد بود. اما اگر بدانیم که جمهوری اسلامی ایران مسیر تاریخی ما برای رسیدن به قدرتی بینالمللی و پیروزی همه جانبه است، آنگاه حاضریم بیش از گذشته بر آن تمرکز کنیم.
مسئله جمهوری اسلامی ایران، مسئله تمدنی است. مسئله تمدنی دامنه بسیار بلندی دارد و لوازم و التزامات زیادی را طلب میکند. ما معتقدیم که جمهوری اسلامی قدم ابتدایی برای احیای تمدن انسانی اسلامی در برابر ضدتمدن ضد انسانی شیطانی غرب است.
معتقدیم آنچنان که غرب وارث حکومت طواغیت عالم است، جمهوری اسلامی ایران وارث حکومت انبیاء و اولیاء و مستضعفین در عالم است. البته انتظار نیست که همگان درک اینچنینی از جمهوری اسلامی ایران داشته باشند که بخشی از آن با تبیین حل میشود و بخشی از آن تغییر نخواهد کرد.
دشمن میداند که جمهوری اسلامی ایران قدم آخرالزمانی بشر برای عقب راندن شیطان است. لذا جنگ تحمیلی همه جانبه برای به فساد کشاندن و تخریب و نابودی آن به راه افتاده است. هر چند که برخی از دوستان ناآگاه و غافل متوجه این جایگاه نباشند و بهانههای ریز و درشت بیاورند و با این کار در جبهه طاغوت ایفای نقش کنند.
هدایت شده از تفسیر نور
امام صادق عليه السلام :
ثلاثٌ هُنَّ فَخرُ المؤمنِ و زَينُهُ في الدنيا و الآخِرَةِ : الصلاةُ في آخِرِ اللّيلِ ، وَ يأسُهُ مِمّا في أيدي الناسِ ، و وَلايَتُهُ الإمامَ مِن آلِ محمّدٍ صلى الله عليه و آله .
سه چيز است كه افتخار مؤمن و زيور او در دنيا و آخرت است : نماز آخر شب و چشم نداشتن به آنچه مردم دارند و ولايت و دوستى او نسبت به امام از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله .
( الكافي : ۸/۲۳۴/۳۱۱ )
🌴🌺🌴🌺
https://eitaa.com/joinchat/1074987243Cc1fae26ec5
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🗓 بازنشر
🔰 لوح | جوان بااستعداد و شجاع
▫️آیت الله خامنهای در پادگان گلف اهواز با جوانی آشنا شد که واحد شناسایی سپاه را راه اندازی کرده بود. حسن باقری سابقهی خبرنگاری داشت. توانسته بود واحد شناسایی در سپاه را راه اندازی کند: «نقشهای بود و آن وقت میآمدند کالکها را روی آن نقشه نصب میکردند و تشریح میکردند که اینها چیه. یک وقت من دیدم پسر بچهای بلند شد. بالا آمد ایستاد و شروع کرد شرح دادن. به قدری قشنگ، به قدری دقیق اینجا یک پل است؛ زیرش این است اینجا این جوری است اینجا یک بلندی است. اینها نشان دهندهی هم استعداد بود هم شجاعت. چون این شناساییها از دور امکان ندارد باید آدم برود زمین را شناسایی کند.
📥 نسخه قابل چاپ👇🏼
khl.ink/DarLebaseSarbazi
ولایت اللّه نخ تسبیح عدالت است و ولایت طاغوت بند زنجیر فساد.
طاغوت در ذات خود به سوی باطل و فنا و نابودی و تلاشی و فروپاشی حرکت میکند؛ در حالی که جوهر ولایت اللّه توحید است و ثمره آن وحدت.
تفرقه در ذات طاغوت و خودکامگی و هوی نفس است. جامعه هر چه الهی شود همگراتر است و هر چه به سمت تعالیم و امیال شیطانی حرکت کند، واگراتر میشود.
همچنان که مؤمنان اتحاد و تعلق دلی دارند، کافران از هم فراری و منزجرند و جامعه آنان ناگزیر از زنجیرهای گردآورنده و به بند کشنده است.
هر چه شهوت جزئینگر و از هم پراکننده است، محبت واحدنگر و گردآورنده است.
لذا منافقین را میبینی که شهوتپراکن و محبتگریزند و عقلستیزند.
همواره آتش ولایت شیطان در برابر زلال خنکای ولایت اللّه در تقابل است.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
ولایت اللّه نخ تسبیح عدالت است و ولایت طاغوت بند زنجیر فساد. طاغوت در ذات خود به سوی باطل و فنا و نا
ولایت اللّه در هر مرتبهای که رها شود مورث فساد است. چه از اساس و بنیان باشد، چه از میانه کار، در افکار و گفتار و رفتار. چه در بعد فردی باشد و چه در بعد اجتماعی.
سرپیچی از توحید، روح حیات را در انسان تضعیف میکند و بیتعلقی حاکم میشود و روند فساد آغاز میگردد.
متابعت هوی نفس در یک مرتبه و وسوسه جریان نفاق و ریا و شیطان پنهان در پس صورت دوست و همراه در مرتبهای دیگر و حکومت طاغوت و جماعت کفر و نظامات شیطانی در لایه آشکار آن به دنبال از بین بردن ولایت الله هستند.
راهبرد آنها تنازل تمنای انسان به سوی غرایز و شهوان است و منحصر کردن دغدغه آنان در خور و خواب و خشم و شهوت.
داستان تمدن ورشکسته غرب همان داستان اهرام مصر است که به نام فرعون تمام شده ولی بسیاری برای ساختنش کشته شدند. چیزی که هیچ استفادهای جز تفاخر و تکاثر و استکبار و استعلای فرعونیان نداشت.
فتنهها گروگانگیریهای چند لایه چند وجهی بر اساس گسلهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و امنیتی هستند.
داستانهای گروگانگیری را بسیار شنیدهایم.
اولویت در چنین اتفاقاتی نجات گروگانهاست. این داستان وقتی سخت میشود که برخی گروگانها عضو تیم گروگانگیر باشند و در مراحل مختلف جمعآوری اطلاعات، طراحی عملیات و هماهنگی در اجرا آنان را یاری و همراهی کنند.
فتنه از یک جهت به معنی گروگان گرفته شدن حق توسط باطل است. لذا جریانهای فتنهانگیز تمرکز خاصی روی غنیمت گرفتن امکانات و موقعیتهای ممتاز از سیستمی دارند که بناست علیه آن وارد مبارزه شوند.
یکی از چیزهایی که در این شرایط به گروگان گرفته میشود «مفاهیم» هستند. جریان پشتیبان فتنه مدت زمان زیادی را صرف تحریف تعاریف و توصیف وارونه و توضیح دروغین واقعیتها میکنند تا بتوانند با نفوذ به حوزه شناخت و فهم مردم آن را به گروگان بگیرند.
آشوب را انقلاب، تخریب را اصلاح، اغتشاش را اعتراض، قتل را انتقام، وطنپرستی را بیشرفی و وطنفروشی را شرافت و ..... طیف وسیعی از تحریفها که هر یک به عمد در یک پروسه بلندمدت توسط رسانهها و مشاهیر پیش برده میشود تا زمینه برای تأیید مصادیق غلط و تأکید و باور عمومی فراهم گردد.
مصونیت در برابر قانون برای برخی گروهها و اصناف و عدم بازدارندگی ساختارهای درونسازمانی باعث شده تا بستر امن و فضای مناسبی برای نافرمانیهای سیاسی و ناهنجاریهای اجتماعی و فرهنگی و فسادهای اقتصادی فراهم گردد.
یکی از نمونههای آشکار آن در این روزها وضعیت مدارس و دانشگاههای ماست.
به خاطر همین نقاط ضعف دشمن تمرکز ویژهای روی مکانهای آموزشی داشته و نتیجه گرفته است.
انفعال شدید در برابر رفتارهای ضد تمدن و جامعهستیز و شهرآشوب دانشجویان و دانشآموزان و معلمان و مدرسان باعث شده تا موج مخرب اینگونه رویکردهای بدوی ادامه داشته باشد.
رفتارهایی که از هیچ کس در جامعه انتظار نمیرود و مطابق تمام قواعد موجود در جهان غیر قابل تحمل است، در اینجا با حمایت و هدایت رسمی عدهای و چشمپوشی و مدارای عدهای دیگر روبرو میشود.
اینکه بخشی از بیتربیتترین و لاابالیترین نوجوانان و جوانان وارد مراکز علمی معتبر کشور شوند و برخی از مسئولان و اساتید نیز در نقش راهبر و هماهنگ کننده و پشتیبان وارد میدان شوند، به خودی خود یک فاجعه بزرگ در همه زمینههاست. این مصیبت مضاعف خواهد بود اگر برای این افراد راه ورود به سیستمهای اداری و تشکیلات رسمی حکمرانی باز باشد.
حتی اگر بعد سیاسی مسئله را که مهمترین جنبه است کنار بگذاریم، تصور موجودات دریده و درندهای مانند ایشان در سمتهای رسمی هر نظامی میتواند به معنای نابودی نظام از درون باشد.
چنین لکههای سیاهی در هیچ سازمان سالمی جای ندارند.
حال مسئولان بایستی پاسخگو باشند که این خطر ناامنسازی جامعه و حاکمیت را چگونه دفع خواهند کرد. آیا به واسطه هیاهوی برخی باید اجازه داد این تعفن مفرط زمان اداره امور مردم و کشور را به دست بگیرد؟!
آیا حضور چنین جرثومههای فساد و تباهی در مراکز علمی و آموزشی باعث نابودی نظام تعلیم و تربیت ما نخواهد شد؟!
آیا چنین اشخاصی به صورت بالفعل خطر بزرگی برای فرهنگ و اقتصاد و سیاست و اجتماع نیستند؟!
افرادی شرور بدون هویت که مانند گله خوک و گراز فضاهای علمی و اداری کشور را شخم میزنند و هیچ حدی نمیشناسند.
من هانت علیه نفسه فلاتأمن شرّه...
نیازمند تدابیر بازدارنده نرم و سخت برای توجیح و تنبیه و توبیخ و مجازات متناسب با نوع تهدید در فضاهای مذکور هستیم که به نظر میرسد سرچشمه بسیاری از مصائب در سایر حوزههای اجتماعی است. اعتباربخشی به این جماعت یعنی سلب اعتبار از حیثیت جامعه و نظام.
اگر نظامات غربی در اداره جوامع خود موفق بودند، پس از چند صد سال نیازمند به راه انداختن جنگ و غارت و تجاوز و دزدی و خیانت و استعمار و استثمار منابع و منافع ملتها نبودند.
اگر تمدن غربی توانسته بود تعادلی بین خواستهها و داشتهها برقرار کند، با کوچکترین تنش در هر جای دنیا دچار تلاطم نمیشد. نظام باطل و طاغوتی غرب اگر حیات درونزا داشت، امروز ناچار نبود همچون هیولایی بیرحم به تمام امکانات دیگران چشم طمع بدوزد و برای غصب و غارت آن شبانهروزی فتنه بر پا کند.
غرب میداند اگر حق هر صاحب حقی را پرداخت کند، هیچ چیز جز ویرانی باقی نخواهد ماند....
باطل سبکمغز، توخالی و پوشالی است. قشری و مادی است. تمرکزش روی نمایش است. تفاخر و تجمل و تکاثر با مزخرفات و زیورآلات. باطل بدلیساز است. روی رنگها کار میکند. روی تصویرها، اداها، شکلها. لذا باطن باطل فاسد است. باطل مرده است. روح و معنی ندارد. اصل و ریشه ندارد. رشد و پیشرفت ندارد. طراحیهای باطل بیرونی است و توسعهمحور.
برای هجوم نیز به فساد درونی راغبتر است، مگر اینکه چارهای نباشد. باطل انسانها را به سمت مادیگری دعوت میکند، پشتیبانی میکند، مجبور میکند. تو خالی که شدی، هموزن خواهی شد و از این به بعد قابل معامله و معاوضه هستی. آدمهای اصیل، با ریشه، باطندار، صاحب معنی، روحانی، صاحب شخصیت و تو پر، برای باطل یک معضل به شمار میآیند. آدمهایی که فهم دارند، تشخیص دارند، عزت نفس دارند، وابسته وارفته نیستند، سست و خسته و دستبسته نیستند، برای باطل دشمن حساب میشوند. آدمهای خلاق، زنده، تولید کننده، آفریننده و درونزا چالش باطل هستند.
امام آدمهایی که در ظاهر پهن شدهاند و سطحی میبینند و میخواهند، بازار مصرف باطل هستند. آنها در ارزشگذاریهای باطل خوب به حساب میآیند.
آدمهای سبک قابل تصرف و تجزیه و ترکیب. آدمهایی که هر طور بخواهی میتوانی به آنها شکل بدهی...
آدمهایی که مسحور شکلها هستند. بنده اشخاص، برده نفسها.
باطل میترسد که تو بدانی و بتوانی با یک سوزن بادش را خالی کنی و یا با یک مشت پوستهاش را خورد کنی تا همه هیکل و هیاهو و هیبت و شکوهش فروبریزد.
باطل با گره زدن دروغها به یکدیگر ساختار پیچیدهای را تولید میکند که برای کشف سرنخها ناچار باشی تمام عمر خود را صرف کنی برای امری موهوم.
حق توان محک دارد و اینجاست که باطل رسوا میشود. باطل میترسد که با حق روبرو شود.
ذهنهای ما حد فاصل بین عقل و حس است. آنجا که این دو با هم تعامل یا تقابل دارند.
بسیاری از اتفاقها همینجا رقم میخورد. جایی که تصویرها قضاوت میشود. تصدیق یا تکذیب میشود.
آدمها فطرتا میدانند که چه دیدهاند و چه شنیدهاند. باطل با رنگ کردن ظاهر، همان صفات را برای ما تداعی میکند. ذهن فریب میخورد.
البته بسته به اینکه تو در میز مذاکره چه سهمی به عقل داده باشی و چه سهمی به حس.
باطل به شدت از آدمهای دارای قلب میترسند.
آدمهایی که قلب دارند. هسته محکم و باطنی سنگین و روحی غالب دارند.
هر چه باطل به سمت شهوت میکشد، حق به سمت محبت میخواند. هر چه باطل به جزئی شدن و کثرت مبتلاست، حق به وحدت و کلیت و جامعیت مفتخر است.
باطل تفرقه میسازد، حق اتحاد میآفریند.
از مشغولیتهای حلال خدا این است که بنشیند ببیند کفه آدمهای بد چقدر سنگین میشود. وقتی آخرین نفر هم تصمیم خودش را گرفت و وارد کفه باطل شد، انگشتش را روی کفه حق میفشارد و معادله را عوض میکند.
این خالص شدن جبهه حق و باطل رمز بزرگ تاریخ بشر است. ولی عدهای دوست ندارند این خلوص اتفاق بیافتد. منافقان در چنین فضایی زندهاند.