هدایت شده از تفسیر نور
امام صادق عليه السلام :
ثلاثٌ هُنَّ فَخرُ المؤمنِ و زَينُهُ في الدنيا و الآخِرَةِ : الصلاةُ في آخِرِ اللّيلِ ، وَ يأسُهُ مِمّا في أيدي الناسِ ، و وَلايَتُهُ الإمامَ مِن آلِ محمّدٍ صلى الله عليه و آله .
سه چيز است كه افتخار مؤمن و زيور او در دنيا و آخرت است : نماز آخر شب و چشم نداشتن به آنچه مردم دارند و ولايت و دوستى او نسبت به امام از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله .
( الكافي : ۸/۲۳۴/۳۱۱ )
🌴🌺🌴🌺
https://eitaa.com/joinchat/1074987243Cc1fae26ec5
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🗓 بازنشر
🔰 لوح | جوان بااستعداد و شجاع
▫️آیت الله خامنهای در پادگان گلف اهواز با جوانی آشنا شد که واحد شناسایی سپاه را راه اندازی کرده بود. حسن باقری سابقهی خبرنگاری داشت. توانسته بود واحد شناسایی در سپاه را راه اندازی کند: «نقشهای بود و آن وقت میآمدند کالکها را روی آن نقشه نصب میکردند و تشریح میکردند که اینها چیه. یک وقت من دیدم پسر بچهای بلند شد. بالا آمد ایستاد و شروع کرد شرح دادن. به قدری قشنگ، به قدری دقیق اینجا یک پل است؛ زیرش این است اینجا این جوری است اینجا یک بلندی است. اینها نشان دهندهی هم استعداد بود هم شجاعت. چون این شناساییها از دور امکان ندارد باید آدم برود زمین را شناسایی کند.
📥 نسخه قابل چاپ👇🏼
khl.ink/DarLebaseSarbazi
ولایت اللّه نخ تسبیح عدالت است و ولایت طاغوت بند زنجیر فساد.
طاغوت در ذات خود به سوی باطل و فنا و نابودی و تلاشی و فروپاشی حرکت میکند؛ در حالی که جوهر ولایت اللّه توحید است و ثمره آن وحدت.
تفرقه در ذات طاغوت و خودکامگی و هوی نفس است. جامعه هر چه الهی شود همگراتر است و هر چه به سمت تعالیم و امیال شیطانی حرکت کند، واگراتر میشود.
همچنان که مؤمنان اتحاد و تعلق دلی دارند، کافران از هم فراری و منزجرند و جامعه آنان ناگزیر از زنجیرهای گردآورنده و به بند کشنده است.
هر چه شهوت جزئینگر و از هم پراکننده است، محبت واحدنگر و گردآورنده است.
لذا منافقین را میبینی که شهوتپراکن و محبتگریزند و عقلستیزند.
همواره آتش ولایت شیطان در برابر زلال خنکای ولایت اللّه در تقابل است.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
ولایت اللّه نخ تسبیح عدالت است و ولایت طاغوت بند زنجیر فساد. طاغوت در ذات خود به سوی باطل و فنا و نا
ولایت اللّه در هر مرتبهای که رها شود مورث فساد است. چه از اساس و بنیان باشد، چه از میانه کار، در افکار و گفتار و رفتار. چه در بعد فردی باشد و چه در بعد اجتماعی.
سرپیچی از توحید، روح حیات را در انسان تضعیف میکند و بیتعلقی حاکم میشود و روند فساد آغاز میگردد.
متابعت هوی نفس در یک مرتبه و وسوسه جریان نفاق و ریا و شیطان پنهان در پس صورت دوست و همراه در مرتبهای دیگر و حکومت طاغوت و جماعت کفر و نظامات شیطانی در لایه آشکار آن به دنبال از بین بردن ولایت الله هستند.
راهبرد آنها تنازل تمنای انسان به سوی غرایز و شهوان است و منحصر کردن دغدغه آنان در خور و خواب و خشم و شهوت.
داستان تمدن ورشکسته غرب همان داستان اهرام مصر است که به نام فرعون تمام شده ولی بسیاری برای ساختنش کشته شدند. چیزی که هیچ استفادهای جز تفاخر و تکاثر و استکبار و استعلای فرعونیان نداشت.
فتنهها گروگانگیریهای چند لایه چند وجهی بر اساس گسلهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و امنیتی هستند.
داستانهای گروگانگیری را بسیار شنیدهایم.
اولویت در چنین اتفاقاتی نجات گروگانهاست. این داستان وقتی سخت میشود که برخی گروگانها عضو تیم گروگانگیر باشند و در مراحل مختلف جمعآوری اطلاعات، طراحی عملیات و هماهنگی در اجرا آنان را یاری و همراهی کنند.
فتنه از یک جهت به معنی گروگان گرفته شدن حق توسط باطل است. لذا جریانهای فتنهانگیز تمرکز خاصی روی غنیمت گرفتن امکانات و موقعیتهای ممتاز از سیستمی دارند که بناست علیه آن وارد مبارزه شوند.
یکی از چیزهایی که در این شرایط به گروگان گرفته میشود «مفاهیم» هستند. جریان پشتیبان فتنه مدت زمان زیادی را صرف تحریف تعاریف و توصیف وارونه و توضیح دروغین واقعیتها میکنند تا بتوانند با نفوذ به حوزه شناخت و فهم مردم آن را به گروگان بگیرند.
آشوب را انقلاب، تخریب را اصلاح، اغتشاش را اعتراض، قتل را انتقام، وطنپرستی را بیشرفی و وطنفروشی را شرافت و ..... طیف وسیعی از تحریفها که هر یک به عمد در یک پروسه بلندمدت توسط رسانهها و مشاهیر پیش برده میشود تا زمینه برای تأیید مصادیق غلط و تأکید و باور عمومی فراهم گردد.
مصونیت در برابر قانون برای برخی گروهها و اصناف و عدم بازدارندگی ساختارهای درونسازمانی باعث شده تا بستر امن و فضای مناسبی برای نافرمانیهای سیاسی و ناهنجاریهای اجتماعی و فرهنگی و فسادهای اقتصادی فراهم گردد.
یکی از نمونههای آشکار آن در این روزها وضعیت مدارس و دانشگاههای ماست.
به خاطر همین نقاط ضعف دشمن تمرکز ویژهای روی مکانهای آموزشی داشته و نتیجه گرفته است.
انفعال شدید در برابر رفتارهای ضد تمدن و جامعهستیز و شهرآشوب دانشجویان و دانشآموزان و معلمان و مدرسان باعث شده تا موج مخرب اینگونه رویکردهای بدوی ادامه داشته باشد.
رفتارهایی که از هیچ کس در جامعه انتظار نمیرود و مطابق تمام قواعد موجود در جهان غیر قابل تحمل است، در اینجا با حمایت و هدایت رسمی عدهای و چشمپوشی و مدارای عدهای دیگر روبرو میشود.
اینکه بخشی از بیتربیتترین و لاابالیترین نوجوانان و جوانان وارد مراکز علمی معتبر کشور شوند و برخی از مسئولان و اساتید نیز در نقش راهبر و هماهنگ کننده و پشتیبان وارد میدان شوند، به خودی خود یک فاجعه بزرگ در همه زمینههاست. این مصیبت مضاعف خواهد بود اگر برای این افراد راه ورود به سیستمهای اداری و تشکیلات رسمی حکمرانی باز باشد.
حتی اگر بعد سیاسی مسئله را که مهمترین جنبه است کنار بگذاریم، تصور موجودات دریده و درندهای مانند ایشان در سمتهای رسمی هر نظامی میتواند به معنای نابودی نظام از درون باشد.
چنین لکههای سیاهی در هیچ سازمان سالمی جای ندارند.
حال مسئولان بایستی پاسخگو باشند که این خطر ناامنسازی جامعه و حاکمیت را چگونه دفع خواهند کرد. آیا به واسطه هیاهوی برخی باید اجازه داد این تعفن مفرط زمان اداره امور مردم و کشور را به دست بگیرد؟!
آیا حضور چنین جرثومههای فساد و تباهی در مراکز علمی و آموزشی باعث نابودی نظام تعلیم و تربیت ما نخواهد شد؟!
آیا چنین اشخاصی به صورت بالفعل خطر بزرگی برای فرهنگ و اقتصاد و سیاست و اجتماع نیستند؟!
افرادی شرور بدون هویت که مانند گله خوک و گراز فضاهای علمی و اداری کشور را شخم میزنند و هیچ حدی نمیشناسند.
من هانت علیه نفسه فلاتأمن شرّه...
نیازمند تدابیر بازدارنده نرم و سخت برای توجیح و تنبیه و توبیخ و مجازات متناسب با نوع تهدید در فضاهای مذکور هستیم که به نظر میرسد سرچشمه بسیاری از مصائب در سایر حوزههای اجتماعی است. اعتباربخشی به این جماعت یعنی سلب اعتبار از حیثیت جامعه و نظام.
اگر نظامات غربی در اداره جوامع خود موفق بودند، پس از چند صد سال نیازمند به راه انداختن جنگ و غارت و تجاوز و دزدی و خیانت و استعمار و استثمار منابع و منافع ملتها نبودند.
اگر تمدن غربی توانسته بود تعادلی بین خواستهها و داشتهها برقرار کند، با کوچکترین تنش در هر جای دنیا دچار تلاطم نمیشد. نظام باطل و طاغوتی غرب اگر حیات درونزا داشت، امروز ناچار نبود همچون هیولایی بیرحم به تمام امکانات دیگران چشم طمع بدوزد و برای غصب و غارت آن شبانهروزی فتنه بر پا کند.
غرب میداند اگر حق هر صاحب حقی را پرداخت کند، هیچ چیز جز ویرانی باقی نخواهد ماند....
باطل سبکمغز، توخالی و پوشالی است. قشری و مادی است. تمرکزش روی نمایش است. تفاخر و تجمل و تکاثر با مزخرفات و زیورآلات. باطل بدلیساز است. روی رنگها کار میکند. روی تصویرها، اداها، شکلها. لذا باطن باطل فاسد است. باطل مرده است. روح و معنی ندارد. اصل و ریشه ندارد. رشد و پیشرفت ندارد. طراحیهای باطل بیرونی است و توسعهمحور.
برای هجوم نیز به فساد درونی راغبتر است، مگر اینکه چارهای نباشد. باطل انسانها را به سمت مادیگری دعوت میکند، پشتیبانی میکند، مجبور میکند. تو خالی که شدی، هموزن خواهی شد و از این به بعد قابل معامله و معاوضه هستی. آدمهای اصیل، با ریشه، باطندار، صاحب معنی، روحانی، صاحب شخصیت و تو پر، برای باطل یک معضل به شمار میآیند. آدمهایی که فهم دارند، تشخیص دارند، عزت نفس دارند، وابسته وارفته نیستند، سست و خسته و دستبسته نیستند، برای باطل دشمن حساب میشوند. آدمهای خلاق، زنده، تولید کننده، آفریننده و درونزا چالش باطل هستند.
امام آدمهایی که در ظاهر پهن شدهاند و سطحی میبینند و میخواهند، بازار مصرف باطل هستند. آنها در ارزشگذاریهای باطل خوب به حساب میآیند.
آدمهای سبک قابل تصرف و تجزیه و ترکیب. آدمهایی که هر طور بخواهی میتوانی به آنها شکل بدهی...
آدمهایی که مسحور شکلها هستند. بنده اشخاص، برده نفسها.
باطل میترسد که تو بدانی و بتوانی با یک سوزن بادش را خالی کنی و یا با یک مشت پوستهاش را خورد کنی تا همه هیکل و هیاهو و هیبت و شکوهش فروبریزد.
باطل با گره زدن دروغها به یکدیگر ساختار پیچیدهای را تولید میکند که برای کشف سرنخها ناچار باشی تمام عمر خود را صرف کنی برای امری موهوم.
حق توان محک دارد و اینجاست که باطل رسوا میشود. باطل میترسد که با حق روبرو شود.
ذهنهای ما حد فاصل بین عقل و حس است. آنجا که این دو با هم تعامل یا تقابل دارند.
بسیاری از اتفاقها همینجا رقم میخورد. جایی که تصویرها قضاوت میشود. تصدیق یا تکذیب میشود.
آدمها فطرتا میدانند که چه دیدهاند و چه شنیدهاند. باطل با رنگ کردن ظاهر، همان صفات را برای ما تداعی میکند. ذهن فریب میخورد.
البته بسته به اینکه تو در میز مذاکره چه سهمی به عقل داده باشی و چه سهمی به حس.
باطل به شدت از آدمهای دارای قلب میترسند.
آدمهایی که قلب دارند. هسته محکم و باطنی سنگین و روحی غالب دارند.
هر چه باطل به سمت شهوت میکشد، حق به سمت محبت میخواند. هر چه باطل به جزئی شدن و کثرت مبتلاست، حق به وحدت و کلیت و جامعیت مفتخر است.
باطل تفرقه میسازد، حق اتحاد میآفریند.
از مشغولیتهای حلال خدا این است که بنشیند ببیند کفه آدمهای بد چقدر سنگین میشود. وقتی آخرین نفر هم تصمیم خودش را گرفت و وارد کفه باطل شد، انگشتش را روی کفه حق میفشارد و معادله را عوض میکند.
این خالص شدن جبهه حق و باطل رمز بزرگ تاریخ بشر است. ولی عدهای دوست ندارند این خلوص اتفاق بیافتد. منافقان در چنین فضایی زندهاند.
کشتههای جبهه حق شهید میشوند و کشتههای جبهه باطل نفله میشوند. این از تفاوت سوگواریهایشان پیداست.
آنها به انتقام یک توله گرگ گلهای را میدرند و یکی را میبرند و اینها به هزار زخم ناروا جز به عدل پاسخ نمیدهند.
آنها نیروی امنیتی را شکنجه میکنند و هتک میکنند و میکشند، اینها تن خود را سپر میکنند تا امنیت ترمیم و تأمین شود.
آنها وقتی میمیرند معدل جمعیتشان کم میشود و خلوص درندگیشان بالا میرود و از اینها که کسی میمیرد، سطح حیاتشان بالاتر میرود و خلوص شجاعتشان ضریب میگیرد.
از آنها که یکی تلف میشود قدرتشان تحلیل میرود. از اینها که کسی شهید میشود قدرتشان عمیق میشود.
کسانی که وحشت رسیدن به بنبست مرگ را دارند، حال آنان را که در نقطه مرگ پرواز میکنند را درک نمیکنند. برای ما بنبستی وجود ندارد...
ما را بکشید. بیدارتر میشویم.
خود را به کشتن ندهید. مردارتر میشوید.
این همه وحشیگری بدون تمرین ممکن نیست...
زندگی روزمره ما رزمایش رفتارهای ما در شرایط بحرانی است.
ما فحش دادن را تمرین کردهایم و فحش شنیدن را نه...
ما نیاموختهایم که غرایز خود را چطور مدیریت کنیم.
زمانی با کسی همکار بودم که الفاظ رکیک لقلقه زبانش بود....
هر چه صحبت میکردیم که ترک کند و مواظب آثار وضعی آن برای خود و همکاران و همراهانش باشد نمیپذیرفت.
دیده بودم که ناخواسته وقتی با نزدیکان درجه یک صحبت میکرد، ناگهان بدترین کلمات را به زبان میآورد.