eitaa logo
دغدغه‌های حوزوی
450 دنبال‌کننده
149 عکس
47 ویدیو
24 فایل
آئينه‌ای براى انعكاس مهمترين اخبار، دیدگاه‌ها، نقدها و تحليل‌هاى چالشی عرصه دين، فرهنگ، اجتماع، روحانيت و حوزه‌های علمیه... http://eitaa.com/joinchat/2263875587C5a248fd4a0 شناسه: @daghdagheha ادمین @a_r_moayedi
مشاهده در ایتا
دانلود
💠دو زن در کفِ خیابان! 🖋یاسر عرب 🔸از دیروز چند تن از دوستان ویدئویی برایم ارسال کردند از یک خانم چادری که ظاهرا راجع به حجاب نهی از منکر کرده و مورد تهدید قرار گرفته و ضربه ای خورده و کف خیابان افتاده است. عجیب اینکه دوستان دیگری هم ویدئویی ارسال کردند از یک دختر خانم که چون حجاب اش را رعایت نکرده مورد برخورد پلیس قرار گرفته و افسر نیروی انتظامی پای این دختر خانم را گرفته و وسط خیابان بدن اش را روی زمین می کشد که ببرد! 🔸دو زن در این دو ویدئو کف آسفالت خیابان افتاده و تحقیر شده اند. یکی چادری و محجبه، یکی دیگر شال بر سر و شل حجاب! مظلومیت خانم چادری را رسانه های رسمی اینطرف آب پوشش دادند مظلومیت آن یکی را رسانه های غیر رسمی آنطرف آب و فضای مجازی. 🔸می شود برای مدافعین آن خانم چادری نوشت که «کلوخ انداز را پاداش سنگ است!» می شود نوشت «از این بازی دست بردارید و ببینید از لایحه ی حمایت از حقوق زنان چه خبر؟» یا پرسید «از آمار سیاهِ خشونت خانگی چه خبر داریم؟» یا یادآوری کرد «واقعا الان مشکلات واقعی مملکت ما چیست؟» بعد بیست سر تیتر از مسائل فضاحت بار کشور (از بانکداری تا اقتصاد و صنعت و بیکاری و...) را ردیف کرد و پرسید «با این رکود و بدبختی و فقر الان واقعا مشکل دوچرخه سواری زنان در اصفهان است؟ یا کنسرت در خراسان؟ یا شل حجابی کسانی که اعتقاد به حجاب اجباری ندارند؟ یا ..» ♦️اما بگذار در این لحظه از زاویه دیگری موضوع را ببینیم. حجاب مقوله ای نیست که بتوان آن را نادیده گرفت، پس از این خیال خام اندیشانه و موضع که «موضوعات مهمتری داریم و نباید به آن بپردازیم» دست برداریم. واقعیت این است که حالا متاسفانه حجابِ رایجِ تبلیغیِ جمهوریِ اسلامی (حجاب یکسان/ چادر ملی) پرچم دونوع برساخت اجتماعی شده است. دو جبهه ی مقابل و متقابل... این یک واقعیت نیست اما متاسفانه رسانه های رسمی و غیر رسمی با سالها تلاش احمقانه شان توانسته اند این را تبدیل به یک "واقعیت بین الاذهانی" کنند که حجاب نمادِ دو رویکرد به وضعیت موجود است. ♦️این دو زنِ کف خیابان زمین خورده برای من نمادِ جامعه ای است که تلاش اش برای اصلاح ساختار سیاسی و فرهنگی بی نتیجه مانده و در ذیل پروسه ی "ضد گفتگو" بودن حالا یک جامعه ی تیز، توده ای، هیجانی، تکانه ای، و صفر و صدی شده است. بخش اقتدار گرای حاکمیت در پس اجباری کردن حجاب و شلاق و حبس گذاشتن برای بی حجابی و ... باید این پیش بینی را می داشت که وقتی در عرصه های رسمی به دنبال "حذف" کسانی است که اعتقادی به حجاب یا حجاب اجباری ندارند، این رویکرد حذفی به دنبال خود، دیگری سازی و باز تولید اندیشه ی حذفی را به دنبال خواهد داشت. حالا در بسیاری از، اماکن عمومی فاقد نیروی سرکوب و یا خصوصی سازی شده، یا هتل ها، رستوران ها و مکان های غیر رسمی و غیر اداری دیگر این چادری ها (و به شکل عام مذهبی ها) هستند که فضا طوری برایشان چیده می شود که معذب باشند و خودشان محل را ترک نمایند! ♦️این دو زن افتاده کفِ خیابان، جامعه ی ماست که بعد از این نوع تقابل از هر دو طیف هزینه ی سنگینِ ضرب و شتم را پرداخته است! این دوگانه سازی، لبه ی حذف را تیز می کند یعنی از یک طرف آخوند کشی راه می اندازد، از یک سو، زندانی معترض به قتل می رساند، از یک جهت قتل های زنجیره ای به پا می کند، از آنطرف دنبال فرصت مغتنمی است که بسیجی آتش بزند! این به چادری بگوید امل عقب افتاده، آن به بی حجاب بگوید "فاحشه"! این اتفاقات نیفتاده؟ این سخنان گفته نشده؟ این واقعیت بین الاذهانی را صدا و سیما و شبکه من و تو، دائم توی بوق نکرده و این شکافِ جامعه ی رسمی / جامعه ی غیر رسمی را مکرر تعمیق نمی کنند؟ ♦️ایران اسمی مونث است. این دو زن بر زمین افتاده چهره ی اجمالی ایرانی هستند که تن به گفتگو و رواداری و زندگی مسالمت آمیز نداده و برای دیگری به جای فرصت رشد و فهم متقابل، "حذف" می خواهد! این دو زن، ما هستیم که داریم در بازی صدا و سیما و شبکه ی من و تو وارد آتشِ دیگری سازی شده، مقابل هم می ایستیم و یکدیگر را با مشت و لگد نقش بر زمین می کنیم. مایی که قرار بود"رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ" باشیم. مایی که می خواستیم از این پیچ تاریخی سخت به یاری هم عبور کنیم... مگر نه اینکه ما همه در یک زندان ساخته شده از تبعیض، نادانی و قهر زندگی می کنیم؟ آن بالا اگر حاکمان ما مجنون و مست قدرت هستند این پایین ما محکومین به جای آشتی و گفتگو، چرا باید به جان هم بیفتیم؟ -به نقل از کانال نویسنده http://eitaa.com/joinchat/2263875587C5a248fd4a0
💠فيلسوف گفت‌وگو 🖋محسن آزموده 🔸18 ژوئن (28 خرداد) يعني دیروز يورگن هابرماس، متفكر بزرگ آلماني، نود ساله شد. بدون اغراق مي‎توان گفت كه هابرماس، مشهورترين فيلسوف زنده آلماني نزد ما ايرانيان است. اهل انديشه و كتاب‎خوان‎هاي ايراني سال‌هاست كه با اين جامعه‎شناس برجسته آشنا هستند. هابرماس حتي يك بار در ارديبهشت سال 1381 به ايران سفر و از نزديك با علاقه‎مندان فارسي‎زبانش ملاقات كرد، مواجهه‎اي كه البته چندان خوشايند نبود، چرا كه بعضي از مخاطبان با متفكر كهنسال مثل يك «سلبريتي» برخورد كرده بودند و مثلا از او امضا خواسته بودند! برخوردي كه موجب رنجش خاطر پيرمرد شد. 🔸اما قطعا نبايد سطح آشنايي ايرانيان با اين فيلسوف آلماني را به رفتارهايي چنين سطحي تقليل داد. در واقع آشنايي جدي اهل فرهنگ در ايران با هابرماس به اواخر دهه 1370 باز مي‎گردد. در آن سال‎‌ها طيفي از علاقه‎مندان جوان انديشه‌هاي چپ در ايران متوجه جريان‎هاي چپ‎گراي اروپايي شدند و در راس اين جريان‌ها، مكتب فرانكفورت قرار مي‎گرفت. البته سال‎ها پيش از آن بابك احمدي، در معرفي اين مدرسه فكري، كتاب «خاطرات ظلمت» را منتشر كرده بود و در آن طي سه تك‎نگاري مستقل، سه انديشمند برجسته اين مكتب يعني والتر بنيامين، ماكس هوركهايمر و تئودور آدورنو را معرفي كرده بود. اما از اوايل دهه 1380 موجي در معرفي انديشه‎هاي مكتب فرانكفورت در فضاي روشنفكري ما پديد آمد. آشنايي جدي با يورگن هابرماس به عنوان مهم‎ترين و برجسته‌ترين ميراث‎دار مكتب فرانفكورت محصول اين دوره است. البته بسياري از چپ‎گرايان ايراني به نه فقط تعلق فكري هابرماس به مكتب فرانكفورت كه حتي به چپ‎گرا خواندن او به ديده ترديد مي‎نگريستند. از ديد بسياري از ايشان، هابرماس اگر نه يك تجديدنظرطلب و يك چپ شرمنده كه يك متفكر ميانه‎رو تلقي مي‎شد. 🔸يك محور جدي‎تر آشنايي ايرانيان با هابرماس، اما دقيقا از همين نقطه‎اي آغاز شد كه چپ‎گرايان به او انتقاد مي‎كردند، يعني از دلبستگي جدي او به دموكراسي و بحث‎هاي عميقي كه در راستاي گسترش حوزه عمومي مطرح مي‎كرد. در اين ميان بايد از كتاب ارزشمند «يورگن هابرماس نقد در حوزه عمومي» نوشته رابرت هولاب ياد كرد كه در سال 1375 با ترجمه دقيق و مقدمه روشنگر دكتر حسين بشيريه، استاد نام‎آور علوم سياسي دانشگاه تهران منتشر شد. در اين كتاب، با هابرماس، نه به عنوان تداوم مكتب فرانكفورت كه در مقام انديشمندي مستقل و جدي مواجه هستيم كه به‌طور جدي و عميق در حوزه عمومي (اصطلاحي كليدي كه واضع آن خود هابرماس است)، حضور دارد و با مهم‎ترين و موثرترين جريان‎هاي فكري و فلسفي زمانه به گفت‌وگو مي‎نشيند. متفكري كه مدافع تمام عيار پروژه روشنگري است و برخلاف شمار كثير متفكران و جريان‎هاي فكري تجددستيز، كماكان از آرمان‎هاي تجدد، يعني آزادي و‌ برابري‎خواهي دفاع مي‎كند. اتفاقا اين وجه انديشه و كار هابرماس، انبان گرانبهايي از انديشه‎هاي ناب و بديع در اختيار آن دسته از اهل انديشه تحول‎خواه ايراني قرار مي‎داد كه مسير تغيير را صرفا از رهگذر خشونت و نفي و طرد همه‎جانبه جست‌وجو نمي‎كردند و بر راهكار گفت‌وگو و مفاهمه اصرار داشتند. 🔸به باور نگارنده نيز، دست‌كم در شرايط كنوني و با توجه به شرايط امروز، مهم‎ترين رهاورد انديشه يورگن هابرماس، براي ما همين تاكيد همه‎جانبه‎‌اش بر كنش ارتباطي و گفت‌وگو در حوزه عمومي است. از اين حيث نمي‎توان و نبايد هابرماس را متفكري محافظه‌كار يا عافيت‎طلب تلقي كرد. اتفاقا حضور همه‌جانبه هابرماس در متن تحولات اجتماعي و سياسي و واكنش‎هاي بجا و تامل‌برانگيز اين متفكر نودساله، نسبت به اتفاقات روز نشانگر آن است كه او به هيچ عنوان عزلت‎گزين نيست و هيچ‌گاه از برج عاجي دور از دسترس، به جامعه و تحولات آن نمي‎نگرد. همچنين روشنگري‎هاي استدلالي هابرماس در مناظره با پست‎مدرن‎ها و در نشان دادن پس و پشت ادعاهاي به ظاهر راديكال آنها، به خوبي نشان داد كه از قضا محافظه‎كاران واپس‎گرا، ‌كساني هستند كه با نسبي‎گرايي عام، دفاع از هر گونه آرمان و اصلي را وا مي‎نهند و به بي‎عملي و انفعال تام فرا مي‎خوانند. بر عكس هابرماس با گفت‌وگوي انتقادي با جريان‎هاي اصلي انديشه در زمانه خود، نشان داد كه نه اهل مجامله و تعارف است و نه از اصول تفكر روشنگري كه نزد متفكراني چون روسو و كانت و هگل تبلور يافته، عقب‎نشيني مي‎كند. انديشه‎هايي كه به‌زعم هابرماس، بيش و پيش از آنكه به منطقه‎اي خاص و زماني مشخص در جغرافيا و تاريخ بشري يعني غرب كره خاكي محدود باشند، از دستاوردهاي كل بشريت تلقي مي‎شوند و نمي‎توان و نبايد به بهانه‎هاي واهي زمينه‌گرايانه، ديگر جوامع را از آنها بازداشت. -به نقل از زمانه برخورد http://eitaa.com/joinchat/2263875587C5a248fd4a0
💠سرنوشت اِخوان؛ پس از مرسی و رمضان ♦️محمد مرسی؛ تنها رهبر تاریخ چند هزار ساله مصر که در جریان یک انتخابات کاملا آزاد و رقابتی به قدرت رسیده بود، پس از یک سال ریاست‌جمهوری و شش سال بازداشت در حکومت کودتایی، سرانجام 27 خرداد هنگام دفاع در جلسه دادگاهش در اثر ایست قلبی درگذشت و یک روز بعد، بدون برنامه رسمی و در سکوت اجتماعی و جهانی در قاهره دفن شد. گفته می‌شود مرسی لحظاتی قبل از مرگش گفته رازهای زیادی می‌داند که اگر افشا کند آزاد خواهد شد، ولی به خاطر امنیت مصر سکوت کرده است. برخی رسانه‌ها این‌گونه برداشت کردند که رازهای مرسی درباره پشت پرده سازمان «اخوان‌المسلمین» بوده است؛ جنبشی که 91 سال پیش حسن‌البناء تحت تأثیر تعالیم سید جمال‌الدین اسدآبادی و محمد عبده تأسیس کرد و مرسی نیز از چهره‌های برجسته آن در دهه اخیر بود. ♦️این جنبش با شعار «الاسلام هو الحل»(اسلام، همان راه‌حل است) در قرن اخیر الهام‌بخش گروه‌های سیاسی، نظامی و فکری فراوانی در کشورهای اسلامی بوده و به عنوان «پدر اسلام‌گرایی و اسلام سیاسی معاصر» شناخته می‌شود. ♦️شاید امروز کمتر کسی به اندازه بشار اسد از مرگ مرسی خوشحال باشد. مرسی وقتی پس از پیروزی اعتراضات مردمی در جریان بهار عربی به قدرت رسید، اعتراضات در سوریه نیز اوج گرفته بود و مرسی همراه با دیگر حامیان خود، تصمیم گرفت از مخالفان اسد حمایت کند. او از هیچ فرصتی برای حمله به اسد دریغ نکرد و حتی در جریان کنفرانس جنبش عدم تعهد در تهران که تابستان91 برگزار شد، سخنرانی تندی علیه اسد ایراد کرد. وی همچنین کنفرانسی با نام «یاری سوریه» در سال 92 در قاهره برگزار کرد و موضع تندی علیه اسد و حزب‌الله لبنان گرفت. ♦️وقتی مرسی با کودتای ارتش برکنار شد، بشار اسد طی سخنانی مبهم گفت: «اسلام سیاسی آفتی بود که جهان اسلام با آن مواجه شد و سقوط مرسی را باید به منزله سقوط اسلام سیاسی دانست. هرکسی که دین را در خدمت سیاست و به سود یک گروه سیاسی و علیه دیگران به کار گیرد، در هر کجای دنیا که باشد سقوط خواهد کرد. با سقوط اسلام سیاسی، اسلام به نقش طبیعی خود بازخواهد گشت». در این سخنرانی اسد در نشست گروهی از روحانیون و ائمه جماعات سوریه که بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های عربی داشت، اسلام سیاسی به معنای «بهره‌برداری از عواطف دینی مردم در جهت منافع سیاسی اشخاص یا حکومت‌ها» تفسیر شد. بر همین اساس بود که اسد گفت: «نمی‌توان اسلام سیاسی را شکلی از حکومت دانست. در حالی نظام سیاسی ولایت فقیه در ایران ایران و نظام سوریه یک شکل از حکومت هستند که قانون اساسی آنها بر اساس شریعت اسلامی نوشته شده و نمی‌شود اینها را با اسلام سیاسی یکی کرد. سیاست یک امر بشری و تابع امیال و خطای انسانی است و ربطی به اسلام که یک امر الهی است ندارد. پس سقوط اسلام سیاسی، به نفع دین است. این پدیده یک جرثومه، مشکله و آفتی است که دامن‌گیر مسلمانان شده و با نابودی آن، اسلام به اصل خود که دعوت بشر به امر الهی است برمی‌گردد». ♦️اما نزاع مرسی و اسد، تنها گرفتاری رییس‌جمهور ناکام اخوانی نبود. رگه‌های ضد شیعی که از دیرباز در بخش‌هایی از اخوان وجود داشت، دامن‌گیر دولت مرسی هم شد و او نتوانست میان اختلافات سیاسی خود با ایران، سوریه و حزب‌الله لبنان و تمایلات ضد شیعی برخی حامیان خود از یک سو، و رعایت قواعد یک حکومت دموکراتیک از سوی دیگر توازن برقرار کند. به‌ویژه آنکه بخشی از نیروهای اخوان به القاعده پیوسته‌اند و ایمن الظواهری؛ رهبر کنونی القاعده نیز از اعضای قدیمی اخوان است. آخرین هفته‌های حکومت وی به صحنه نزاع خونین میان شیعه و سنی بدل شده بود و مرسی با حملات آتشین علیه بشار اسد و حزب‌الله، بر این نزاع می‌افزود و حاشیه‌سازی‌ها افزایش می‌یافت. مشابه همین بلا بر سر اسلام‌گرایان متأثر از اخوان در الجزایر آمد و سال1991 با وجود پیروزی در انتخابات، به دست ارتشی‌ها به حاشیه رفتند و سرکوب شدند. ♦️اکنون اخوان‌المسلمین طی سال‌های اخیر دو ضربه مهم را متحمل شده: سقوط و مرگ مرسی به عنوان سمبل سیاسی، رسوایی اخلاقی پروفسور طارق رمضان؛ نوه مؤسس اخوان و اسلام‌شناس برجسته مقیم اروپا به عنوان نماد فکری نسل جدید اخوان. ♦️اخوان نشان داده که توانایی بازتولید و بازسازی خود را دارد، اما اکنون دو نتیجه مهم این بازسازی، عملا از صحنه حذف شده‌اند و حکومت فعلی مصر نیز بی‌سابقه‌ترین سرکوب‌ها را علیه اخوان اعمال می‌کند. به نظر می‌رسد اخوان راه دشوارتری در پیش دارد. -به نقل از راوی‌نیوز http://eitaa.com/joinchat/2263875587C5a248fd4a0
💠دیدار با سید احمد فردید، فیلسوف غربزدگی 🖋دکتر مهدی نصیری 🔸دکتر فردید (متوفی ۱۳۷۳ ش) بدون شک یکی از جدی ترین متفکران معاصر ایران است، هر چند همچنان گرفتار یک تحریم و بایکوت نیم قرنه از سوی روشنفکران مدافع جامعه باز و انقلابیون فلسفه زده صدرایی است. 🔸طیف رنگارنگی از صاحب نظران معاصر چون جلال آل احمد، سید حسین نصر، داریوش شایگان،رضا داوری اردکانی، داریوش آشوری، احسان نراقی، حمید عنایت، امیر حسین جهانبگلو، محمد مددپور، محمد رجبی، عباس معارف، علی معلم دامغانی، مرتضی آوینی با شدت و ضعفی متفاوت از فردید متاثر بوده اند. هر چند برخی از آنان مانند شایگان و آشوری بعدا به منتقدان و مخالفان جدی او تبدیل شدند. 🔸دکتر فردید ارائه دهنده نگرشی عمیق و ماهیت کاو از مدرنیته و تجدد بود و در شرایطی که شیخ و شابّ در برابر برق علم و تکنولوژی مدرن دل و دین از دست می دادند، او از عمق اومانیستی و خودبنیادانه مدرنیته و ایلغار غرب جدید علیه جهان و بشریت، در فضای دانشگاهی و روشنفکری سخن می گفت. 🔸روشنفکران متاثر از پوپر که مدافع وضع موجود عالمند و حاکمیت لیبرال دموکراسی را آخرین منزلگاه سیر تکاملی بشر می دانند، با فردید به شدت در ستیز بودند و با نفوذی که در دهه نخست انقلاب در ارگان های فرهنگی نظام مانند ارشاد و صدا و سیما و دانشگاهها و شورای عالی انقلاب فرهنگی داشتند، به شدت عرصه را بر فردید و تراوشات فکری او تنگ کردند و مجالی برای بروز و ظهور آن نگذاشتند. 🔸سید مرتضی آوینی با آن که متاثر از آرای فردید و شاگردان او همچون دکتر داوری بود، هرگز به دیدار فردید که همیشه در دسترس و مشتاق دیدار دوستانش بود، نرفت. شهریار زرشناس برای من نقل کرد که روزی در مجله سوره به آوینی پیشنهاد داده که به دیدار فردید برویم اما او نپذیرفت و گفت: من به دیدار فردید نرفته متهم به فردیدیسم هستم، وای به وقتی که بفهمند من به دیدار او رفته ام! 🔸اما این فضای بایکوت مانع دیدارمن ـ به عنوان مدیر مسئول روزنامه کیهان که می توانست باعث اتهام فردیدیسم به کیهان نیز شود ـ با فردید نشد و از همین رو در سال 71 یا 72 به اتفاق آقایان حجت الاسلام محمد علی معلی و یوسفعلی میرشکاک به دیدن او در منزلش رفتیم و ساعتی را با او گپ زدیم. اگر چه در آغاز دیدار، تعرض تندش به برخی از افراد توی ذوقمان زد اما وقتی وارد بحث های غربشناسی اش شد میخکوب حرفهایش شدیم و سراپا گوش. 🔸علاوه بر روشنفکران، اهل فلسفه و پیروان حکمت متعالیه هم به دلیل نقد فردید بر فلسفه یونانی و عدم توافق آنها با نقد او به علم و تکنولوژی مدرن که برای آن چون چاقوی آشپزخانه ماهیت خنثی و لابشرط قائلند، (علی رغم مواضع انقلابی او و حمایتش از امام خمینی) هیچ گاه روی خوش به فردید نشان ندادند. 🔸اما این مخالفت صدراییان با فردید گاه وجه بامزه ای نیز پیدا می کند و آن این که فردید را متهم به التقاط هایدگری می کنند. البته فردید از فیلسوف آلمانی هایدگر متاثر بود و خود می گفت که من تفسیر و خوانشی اسلامی از هایدگر ارائه می کنم اما مساله این است که صدراییان که فلسفه یونانی را به نام حکمت اسلامی قالب زده و بر حوزه های علمیه تشیع غالب کرده اند، چگونه التقاط آشکار خود را نادیده و به التقاط فردید خرده و ایراد می گیرند. 🔸التقاط و عدم دسترسی به اسلام ناب در غیاب فصل الخطاب معصوم در فراتر از مسلمات و اجماعیات دین و مذهب، مصیبت و مشکل همگانی است و کسی نمی تواند در مسائل و موضوعات اختلافی دینی به سادگی ادعای وصول به حقیقت و حکم واقعی خداوند را داشته باشد و اساسا مفتوح بودن باب اجتهاد در عصر غیبت معنایی جز این ندارد که حقیقت یقینی در فراتر از مسلمات و قطعیات نزد فقیه و یا مجتهدی خاص نیست و هر مجتهدی باید خود مستقلا برای فهم بهتر مسائل و مقاصد کتاب و سنت و عقل تلاش و استفراغ وسع کند. 🔸اگر قرار باشد میزان خلوص و عدم التقاط در موضوع غرب شناسی را در مورد متفکرانی چون طباطبایی و مطهری و فردید محک بزنیم به نظر حقیر دیدگاه فردید به مبانی قران و سنت و عقل بسی نزدیکتر از آن دو بزرگ دیگر است و اشکال وارده به فردید در این موضوع یکی از جهت تاثر از مبانی هایدگر و دیگری تاثر از مبانی ابن عربی (در علم الاسماء تاریخی) است و البته اگر اخذ از ابن عربی ایراد دارد ـ که دارد ـ باید پیش و بیش از فردید دانشگاهی، صدراییان حوزوی را سرزنش کرد که توحید و دیگر اصول عقاید خود را به توحید تشبیهی مخالف عقل و وحی ابن عربی گره زده اند. 🔸جالب است که فردید ادعای خلوص و نابی اندیشه نداشت و با وقوف بر عمق تاثیر غرب و مدرنیته بر عالم و آدم، می گفت همه ما غربزده ایم، منتها من غربزده خودآگاهم و غرب و غربزدگی ام را می فهمم اما بسیاری متوجه غربزدگی شان نیستند. -به نقل از کانال نویسنده http://eitaa.com/joinchat/2263875587C5a248fd4a0
💠تکنوکرات‌های حوزوی! 🔸حاشیه بر صحبتهای اخیر دکتر مهاجرانی درباره دانش‌آموختگان حوزوی 🖊صادق بابایی: 🔹۱_ داریوش آشوری در "دانشنامه سیاسی" می‌نویسد: فن سالاری یا تکنوکراسی اصطلاحی است که در ۱۹۱۹ ویلیام هنری اسمیث، نویسند‌ه‌ی آمریکایی، ساخت و با آن، پیشنهادِ حکومت فن‌کاران را مطرح کرد. یعنی سیستمی که دانش تخصصی، در آن به عنوان مهم‌ترین فاکتور مورد توجه قرار می‌گیرد. پیشینه شهرت این واژه در حوزه عمومی کشور ما نیز به استخدام این واژه توسط رهبری در حرم رضوی برمی‌گردد که در مورد اعضای حزب کارگزاران سازندگی و همفکران آنها بکار گرفته شد. 🔹۲_ در هفته‌ای که گذشت، بی‌بی‌سی فارسی برنامه‌ای را به کارشناسی مهاجرانی و حسن شریعتمداری روی آنتن برد و یکساعتی را پیرامون "نسل دوم روحانیت و توانایی اداره کشور توسط ایشان" به بحث نشستند. از خلال سخنان گوناگون مطرح شده در آن مناظره، ذهن نگارنده از سخنی گَزیده شد که مهاجرانی بر زبان راند، مبنی بر دفاع تمام‌قد از توان‌مندی نسل روحانیون پسا‌انقلاب که اگرچه ممکن است روحیه بهشتی و مطهری و طالقانی در آنها کمتر رویت شود، اما سواد و مهارت‌هایی در چنته دارند که از برای اداره‌ی ج.ا کفایت می‌کند؛ طلبه‌های حوزه‌خوانده و در موارد بسیاری دانشگاه دیده‌ای که اغلب زبان‌دانند و مجهز شده به علوم روز فرهنگی‌ سیاسی و مدیریتی می‌باشند. 🔹۳_این نخستین بار نیست که امتیاز‌های حوزه‌ی علمیه پسا انقلاب و طلاب مشغول در آن، برای روشنفکران و اپوزیسیون به اصطلاح لندن‌نشین و... ، مطمح نظر واقع شده است. اما آنچه برای من بعنوان یک طلبه‌ی سطح سه حوزه قم با زیست بوم ۱۱ ساله‌ی حوزوی حائز اهمیت بود، امری متفاوت از موارد مزبور است و آن، عبور ازین لایه‌های خوش خط‌و‌خال و دهن پر‌کن به سطوح عمیق‌تر می‌باشد که شاید پرداختن بدانها جز از خویشتن خودمان نیز برنیاید. 🔹دغدغه این نوشتار هم مشخصاً همان چیزی‌ست که با کمی مماشاتِ در اصطلاح، جریان غیر طراحی شده اما معتنا‌‌به تکنوکرات‌های حوزوی خواندمش! جریانی متشکل از جمع نسبتاً کثیر طلاب که بصورت مستقیم و غیر‌مستقیم به سیستم‌های اداری و فرهنگی ج.ا خدمت می‌کنند، اما احتمالا کم نیستند در میان‌شان، کسانی که از صمیم جان، اعتقاد چندانی به اسلام سیاسی و آرمانهای حکومت ندارند و فارغ از تمام جنجال‌ها، صرفاً گشته‌اند تا از سفره‌ای پاک، لقمه‌ای حلال برای معاش خویش بستانند. اتفاقاً من فکر می‌کنم آقای مهاجرانی اشتباه میکند! مدیران روحانی و طلبه اغلب باسوادند و از مهارت‌های شاخصی برخوردارند، اما لزوماً کادر انقلاب و انقلابی نیستند. بسیاری از آنها صرفاً تزشان اینست که در حیطه مسئولیت محوله، کارشان را بخوبی انجام دهند و حقوق طیّب و طاهری سر سفره عائله ببرند. جمعی از تکنوکرات‌های فرهنگی_دینی، و دیگر همین! 🔹۴_ حال، این لزوماً بدان معنا نیست که انبوهی از طلاب ضد انقلاب، بالفعل، حیّ و حاضرند و با نفوذی خزنده، سطوح گوناگون مراکز حوزوی و غیر حوزوی را به تسخیر خود درآورده‌اند! بلکه محل سخن، تنها در سطح و طراز همسویی کارگزاران اداری و مدیریتی حوزوی با اهداف انقلاب است، و ادعای مشخص نگارنده آنست که با توجه به مشاهدات شخصی، این طراز و آن همسویی، آنچنان رفیع احساس نمی‌شود. شاید آنچه امثال مهاجرانی‌ها از دور می‌بینند و گمان می‌کنند حکومت و حوزه انقلابی، در طول سالیانی، مجموعه‌ی عظیمی از کادرهای وفادار به خویش را تربیت کرده و می‌کند، از فاصله‌ی نزدیک و در بطن کار، به صورتی متفاوت رخ نماید. 🔹مسلماً نه آماری در کار است و نه تحقیقاتی میدانی در میان؛ آنچه نوشتم و از نظرتان گذشت، صرفاً ثمره‌ی استشمام‌های اجتماعی یک طلبه از اتمسفر پیرامون خود در حوزه علمیه قم است، حال آنکه چنین پدیده‌ای تا چه حد جدی و برجسته است و ریشه‌هایش دقیقا در کجاست و اینکه اگر چنین باشد که آمد، آنوقت چه ثمرات و عواقبی، سیستم مدیریتی حوزه‌های ما را انتظار می‌کشد، از عهده‌ی این قلم و حوصله‌ی این نوشتار خارج است. ما بر حسب وظیفه، آنچه شرط بلاغ است با بزرگان گوییم، تا باز، کی و کجا توفیقی به چه‌کَس دست دهد که جُهدی علمی به خرج دهد و این داوری‌های ما را به نزد داوران بیندازد... والله المستعان. @saraeer @daghdagheha
💠فاصله تمدنی «قم» با «رم» روز به روز کمتر می شود! 🖋استاد مهدی نصیری ♦️حجت الاسلام و المسلمین عبدالکریم بهجت پور، مدیر حوزه های علمیه زنان اخیرا اظهار داشته اند: «نگرانی راجع به سیمای شهر قم نباید به پوشش زنان تقلیل داده شود، زیرا امروز نوع شهرسازی و سبک زندگی افراد و تغییر چهره قم نیز مشمول این نگرانی هستند. هنجارشکنی در زمینه حجاب و عفاف یکی از پایگاه های دشمن در زمینه ایجاد نافرمانی های اجتماعی بوده و می خواهد از طریق این چالش، مبانی و ارزش های دینی را زیر سؤال ببرد.» ◾درباره این سخنان چند ملاحظه و ان قلت طلبگی وجود دارد: 🔸امروز شاخص های تحول در سیمای یک شهر یا تمدن، بسیار متنوع تر و عمیق تر از پدیده هایی چون حجاب و شهرسازی و مثلا حضور بانوان شل حجاب و یا آرایش کرده در فروشگاهها و کافه رستورانهای قم و ... می باشد و البته باید بسیار خرسند باشیم که بالاخره بعد از چهل سال، از نماد تمدنی حجاب یک قدم فراتر گذاشتیم و مثلا به معماری هم رسیده ایم و این یعنی یک تحول عظیم! در روند تحولات گفتمانی و تمدنی حوزه های علمیه. 🔸 لایه های کمی عمیق تر این تحول، حضور ماهواره در حد اقل 30% از خانه های قمی ها و البته بسیار مهمتر و تاثیر گذارتر از آن، گسترش سریع فضای مجازی در بین اکثریت قاطع همه مردم ایران است که می دانیم در کنار البته برخی کارکردهای بسیار مثبت آن (مانند سخت و تلخ کردن حکمرانی بر برخي مسئولان غافل و از خود و همه چیز راضی که هر خطا و گاف آنها می تواند به سرعت در این فضا منتشر شود و چرتها را پاره کند) چه تحولات سهمگین و زیانبار فرهنگی و تمدنی را بر جوامع از جمله جامعه ما تحمیل می کند. 🔸و باز عمیق تر از این ها، گسترش آموزش عالی و دانشگاهها در قم است که خروجی نهایی اینها (بر اساس یک معدل گیری) نه در قم و نه در هیچ جای ایران در جهت گفتمان و مرجعیت سنتی و دینی نیست و بلکه آورده آن برای تفکر و اندیشه و سبک زندگی مدرن با فاصله درصدی زیادی، بیشتر از آورده آن برای سنت است. 🔸همین که مصاحبه کننده با جناب رییسی (در مصاحبه اخیر) بارها و بارها به شکلی ملال آور از عنوان دکتر استفاده می کند و یک بار هم تا جایی که من توجه کردم، از عنوان آیت الله استفاده نمی کند را باید از نشانه های ـ البته دم دستی ـ غلبه گفتمان دکتری بر آیت اللهی در کشور و فضای عمومی و رسانه ملی دانست! 🔸و عمیق تر از این، سرعت گرفتن یک امر مدرن دیگر یعنی تضعیف و فروپاشی خانواده در سراسر کشور و از جمله قم است که اخیرا در خطبه های نماز جمعه روز قدس مورد هشدار أيت الله اعرافی قرار گرفت و البته هرگز به اندازه یک دهها هزارم یک درگیری خیابانی امر به معروفی بر سر حجاب علی رغم آن که مطرح کننده آن رییس حوزه بود، در فضای مجازی و حتی محافل حوزوی پژواک نداشت. و با کمی تامل می توان دالّ های عمیق تری برای بحران موجود تمدنی ـ که به تدریج دارد فاصله تمدنی «قم» را با «رم» کم می کند ـ یافت. 🔸 ظاهرا این حق مسلم حوزه علمیه است که راه خود را برود و گوش به این حرفهای پرت! و بی ربط! نسپارد و همچنان به اصول و فقه متورّم و حکمت و فلسفه عقیم خود بچسبد و بنازد و سودای فقه تمدن ساز و نظام ساز را هم داشته باشد و حتی در حد یک جزوه صد صفحه ای در سرفصل های آموزشی خود به طلاب و روحانیون از روند تحولات تمدنی دو سه قرن اخیر عالَم و كشاكش و دیالکتیک سنت و تجدد اطلاع و تحلیل ندهد. پس با همین دست فرمان برویم تا ببینیم به کجا می رسیم. 🔻پ ن: اگر کسی از این سطور، لزوم دامن زدن به نزاع خیابانی و حتی رسانه ای بین سنت و مدرنیته از نوع کینه ورزانه و نه همدلانه آن و برخورد قهر آمیز با مساله حجاب و ماهواره و دانشگاهها و علوم انسانی و فضای مجازی و یا هر چیز دیگری را استفاده کند، البته منظور حقیر را نفهمیده است. -به نقل از کانال فقاهت @daghdagheha
💠تمدن اسلامی از واقعیت تا آرزو 🖋استاد رسول جعفریان 🔸این که در حال حاضر، تعداد زیادی از پژوهشگر و استاد در مراکز پژوهشی قم و تهران و مشهد، به فکر کردن در باره رابطه انقلاب و تمدن می پردازند، از این نظر که به تفکر می پردازند، امر مطلوبی است، اما مسأله این است که آنان از وضع و قصد خود آگاه باشند، این که می خواهند اصول دلبخواه و مورد رضایت امروزین خود را به عنوان تمدن ثابت کنند، یا آن که در صدد شناخت تاریخ گذشته و تنظیم آن معلومات و کشفیات، برای شکل دهی به تمدن امروزی هستند. این دو با هم فرق دارد. 🔸از ادبیات مشترک این افراد، مفاهیمی که در بحث استفاده می کنند، و نیز سامانه های ذهنی که ایجاد می کنند، می توان حدس زد که آنها بیشتر در اندیشه اثبات آمال و آرزوهای مطابق اصولی هستند که در این زمانه آنها را درست می دانند، در حالی که، بسیاری از آنچه به عنوان حقایق لازم التحقق از آنها یاد می کنند، مسائلی است که اکثریت جامعه روحانیت و یا جامعه متدینین، مثلا صد سال یا دویست سال قبل، حتی یک درصد هم به این اصول نگاه مثبت نداشت. برخی از آنها، هنوز هم همین طور است. ولی در امروزه، اینان در صدد اثبات آن مفاهیم به عنوان اصول تمدن اسلامی هستند، و تصویری ارائه می دهند که گویی اینها اصول درستی است که از قدیم هم مورد قبول همه بوده است. در موارد مشابه هم همین طور است. مثلا اگر در یک مساله فقهی، نگاه تازه ای باشد، همواره تلاش می شود تا ثابت شود، از قدیم الایام همین نظر بوده و گویی مخالفان در این مسأله استثناءهای غیر قابل ذکر هستند. 🔸در باره شناخت تمدن گذشته هم، جنبه هایی که به عنوان وجه مطلوب و مثبت پذیرفته شده، اغلب با تحریف تاریخ همراه بوده و نوعی اقتباس مشکوک و متزلزل از تاریخ است. در این موارد، با دگرگون کردن مواد تاریخ، تحلیل جهت دار آنها و ارائه دیدگاههایی که متناسب با گفتمان های جاری است، سعی می شود تصویری دلبخواه از آنها بدست داده شود. فرض کنید امروز در دنیا، دمکراسی، انسانگرایی، حقوق زن یا کودک یا جز آن و حتی مسأله ای مانند حقوق حیوانات مهم است. تلاش این است تا نشان داده شود همه اینها، در دل فرهنگ و تمدن ما، اصولی پذیرفته شده بوده است. 🔸تئوریسین های تمدن اسلامی، دو گروه محافظه کار و لیبرال هستند. برای مثال جانبداران لیبرالیسم در این زمینه، فعالیت می کنند تا از قرن چهارم نمونه هایی از تکثر عرضه کنند و نشان دهند که اینها همان چیزی است که در یک تمدن درست در پی آن هستند. آنها در همین زمینه، هر آنچه را از تاریخ قبول ندارند، به بنی امیه و بنی عباس و امیران فاسد نسبت می دهند. حتی از علمایی که مثلا آن تکثر را قبول ندارند، به عنوان کسانی یاد می کنند که همراه حکومت های فاسد بوده اند. در واقع، آنها مطلقا عملکرد هزار و سیصد ساله خلافت را، وقتی از نظرشان منفی است، جزو تمدن اسلامی نمی دانند، و کل تمدن اسلامی مقبولشان را در همان چند برخوردی که به دید آنان مثبت است، و مثلا یک حاکم در فلان شهر مثلا عضد الدوله انجام داده، خلاصه می کنند. 🔸در واقع، بیشتر تلاشهایی که در باره تعریف تمدن اسلامی صورت می گیرد، بسیار بسیار بیش از آن که بیان درست اتفاقات گذشته و یک تفسیر درست و کامل و شامل تاریخی باشد، نوعی تاریخسازی، و نتیجه احساسات و عقلانیتی است که امروزه به عنوان گفتمان غالب در میان یک جمع معدود اما متمرکز در یک جغرافیا وجود دارد. این امر فی حد نفسه اشکالی ندارد، مشروط بر این که آنان که این اقدامات را انجام می دهند بدانند چه می کنند. 🔸اشکال در این است که این دوستان، تصور کنند این شبه کشفیات، امور تاریخی و واقعیت های موجود در گذشته این امت است و با چند ارجاع به چند به منبع تاریخی، ثابت می شود. و اما بدانند که بیش از کشف گذشته، در حال ساختن یک بنای تازه هستند، و البته اگر مخاطبان آنها هم این را دریافته باشند، کار آسان تر خواهد بود. نمی شود ذهن جامعه و خودشان، هم تصور کند که در حال بازسازی گذشته است ، و هم آماده باشد تا بدون مشکل و بی دردسر و گرفتاری در گذشته گرایی، یک ساختار نوین برای وضع موجود جامعه و اصلاح آن ارائه دهند. 🔸در واقع، یک مشکل تحریف تاریخ است. مشکل دیگر ساختن یک دنیای نوین امری که نیاز دارد تا ما ذهن های آزادتری داشته و در چارچوب ارزشهای کلی مقبول در جامعه و جهان، به طراحی بپردازیم. -به نقل از کانال نویسنده @daghdagheha
💠سرطان تقلید در حوزه‌های علمیه (چرا «بخارای حوزوی» متولد نمی‌شود؟) 🖋مهدی سلیمانیه ♦️مجلات علمی و پژوهشی چندین سال است که در ادامه فرآیند «بروکراتیزه شدن» و «شبه‌دانشگاهی شدن» حوزه، در این نهاد تکثیر می‌شوند. ظهور و تکثیری که نشان می‌دهد ساز و کارهای درونی حوزوی، دیگر برای تشویق طلاب به نوشتن کفایت نمی‌کند. ساز و کارهایی که نشان می‌دهد چگونه حوزه نیز به تقلید چشم‌بسته از مسیر دانشگاه افتاده است. مسیری که نشان می‌دهد که چگونه از «ساختن فرم» خاص خود عاجز مانده است. فرمی که با تاریخ، داشته‌ها، سرمایه‌ها و منابع فرهنگی چند صدساله‌اش نسبی داشته باشد و به صورتی «اجتهاد»ی، این بار نه در محتوا، که در فرم، خلاقانه ظهور کند. ♦️سؤال این است که این ساز و کار «مجلات علمی و پژوهشی» که در خود دانشگاه هم سالهاست شکست خورده و به خصوص در رشته‌های علوم‌انسانی، غالباً سهم و اثری در تولید دانش نداشته‌ و اغلب تنها به کار ارتقاء و امتیاز و افزایش حقوق و تبدیل وضعیت و استخدام و هیأت علمی شدن دانشگاهیان آمده است، چطور به حوزه‌های علمیه هم سرایت کرده‌است. آیا جز این است که علاقمندی حوزویان به این مجلات، نشان از تمایل پیدا و پنهان آنان به کسب امتیازات مالی و مادی و ارتقاء، چه در نظام دانشگاه و چه در نظام حوزوی اداری شده دارد؟ ♦️سرایت و ظهور و گسترش این نشریات در حوزه، تکه‌ای از پازل بزرگتر فاجعه‌آمیز «دانشگاهی شدن»، «شبه دانشگاهی شدن»، رقیق شدن و «اداری شدن» حوزه است. فرآیندی که مصادیق و عواقب‌ دردناکش برای جامعه ایران و خود حوزه - اگر حوزه‌ای ریشه‌دار در پنجاه سال آینده باقی بماند- را در کتاب «پل تا جزیره» شرح داده‌ام. ♦️آیا حوزه، حتی اگر بنای تقلید و گرته‌برداری دارد، نمی‌تواند از جنس‌های با کیفیت‌تری در علوم‌انسانی نظیر نشریات جریان روشنفکری چون «بخارا» و «نقد آگاه» و تجربیات موفقی چون «ارغنون» تقلید کند؟ نشریاتی که بی‌ استفاده از دوپینگ‌های بی‌معنایی چون امتیازات علمی و پژوهشی، با اتکاء به ساز و کارهای سرمایه‌های نمادینی چون مشارکت اندیشمندان اصلی این جریان و تداوم زمانی و دقت در محتوای منتشره و مواردی مانند آن، به جریان‌سازان واقعی روشنفکری و دانش انسانی در ایران بدل شوند؟ ♦️آیا حوزویان جز با اتکاء به تجربه‌ی شکست‌خورده‌ی «نشریات علمی و پژوهشی» در علوم انسانی دانشگاهی، لااقل امکان تقلید از تجربیات موفق «بخارا»گونه در علوم انسانی روشنفکری را ندارند؟ آیا حوزویان و عالمان حوزوی - دانشگاهی (نه «دکتر حجت‌الاسلام‌های بروکرات») نمی‌توانند گرد هم‌آیند و بی‌نیاز از به کارگیری ساز و کار امتیازات ساختگی علمی و پژوهشی و ضریب و ارتقاء، نهادی مطبوعاتی را ایجاد کنند که انتشار هر متن و مقاله‌ای از هر طلبه‌ای در آن، افتخاری برای وی تلقی شود و به جای فرار سرمایه‌های حوزوی به دانشگاه، میدان حوزوی را تقویت کند؟ آیا مصطفی محقق داماد و فیرحی و شبیری و رسول جعفریان و اساتید زن دانشور حوزوی و سایر اندیشمندان دردمند حوزوی که خود بخشی از سرمایه‌های حوزه و دانشگاه را شکل داده‌اند، نمی‌توانند «بخارایی حوزوی»بیافرینند؟ آیا نمی‌توان به نشریه‌ای علمی و حوزوی و دو زبانه با مشارکت حوزه‌های نجف و قم فکر کرد که نه به اتکای تجربیات شکست‌خورده‌ی غالب نشریات علمی و پژوهشی دانشگاهی، که با اتکاء به سرمایه‌های نمادین خود، چشم و چراغ و افتخار حوزه باشد؟ قطعاً می‌شود. «عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد»؟ ♦️آیا حوزویان - نه مقامات رسمی و اداری حوزوی - که طلاب دغدغه‌دار و حوزویان تربیت شده در سنت‌های حوزوی، توان استفاده از ساز و کارها و سرمایه‌های ارزشمند و ریشه‌دار این نهاد را از دست داده‌اند؟ آیا خلاقیت و توان حل مسأله در حوزه برای ساختن فرم‌های خاص این نهاد از دست رفته‌است؟ ♦️صد حیف بر این آورده‌ی تمدنی که ذره ذره، در آفتاب تموز سیاست و تمنیات اقتصادی و خلاء اعتماد به نفس حوزویان امروز و تعلل طلاب و حوزویان دردمند و دانشمند آب می‌شود. صد حیف... «خلق را تقلیدشان بر باد داد»... @daghdagheha
💠 «تکوین نهاد مرجعیت تقلید شیعه» اثر محسن صابریان ♦️کتاب، متکفل بررسی تحولات روحانیت شیعی در دوران متأخر، با تأکید بر تحولات اجتماعی این نهاد است و روند تحولات نهاد روحانیت در سایه تحولات نهاد مرجعیت ذیل تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، از آغاز قاجار تا پایان دوره پهلوی اول در ۱۳۲۰ را، بررسی می‌کند. ♦️نگارنده، بر پایه نظریه عمومی دیوان‌سالاری، روندهای تمرکزیافتن نهاد دین را به موازات نهاد دولت، بازنمایی کرده‌ و در نهایت تغییرات کارکردی نهاد روحانیت با تمرکز بر مرجعیت، در طول این ۱۵۰ سال، برمبنای نظریه عمومی دیوان‌سالاری بازنمایی شده است. ♦️نویسنده در این پژوهش تلاش کرده تا نشان دهد، به همان میزانی که برخی ضرورت‌های فقهی مقوم شکل‌گیری نهاد مرجعیت بوده‌اند، ضرورت‌های سیاسی و اجتماعی نیز - هم‌سنگ آن و یا حتی پررنگ‌تر از آن- اهمیت داشته‌اند. ♦️در این کتاب اشاره شده است که پژوهش دربارۀ مرجعیت، نیازمند شناخت مفاهیم رقیب نیز هست، این مفاهیم می‌توانند اصل مرجعیت و یا معانی مقوّم آن‌را مورد هجوم قرار دهند. به نظر می‌رسد، مفهوم مدرن علم مفهومی است که عنصر مقوّم مرجعیت، یعنی مفهوم تاریخی علم را که مربوط به سنت اسلامی شیعی است، هدف قرار می‌دهد و حذف معنای تاریخی علم، از عرصۀ فرهنگ، بنیان‌های معرفتی مرجعیت را نیز متزلزل می‌سازد. ♦️این کتاب در چهارفصل «چارچوب پژوهش»، «از قراء تا مراجع: شکل‌گیری نهاد مرجعیت تقلید»، «نهاد روحانیت در دورة قاجار»، «نهاد روحانیت در دوره پهلوی اول» تدوین شده است. -سایت فرهنگ، هنر و ارتباطات @daghdagheha
💠«حج سیاسی» یا «حج سیاست‌زده»؟ 🖊احمد نجمی 🔸بیانات روز گذشته رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان برگزاری حج و تاکید ایشان بر سیاسی بودن این فریضه مورد توجه بسیاری قرار گرفت. چراکه اخیرا از برخی مراجع عظام تقلید نقل شده بود که« نباید حج را سیاسی کرد». متاسفانه برخی رسانه‌ها در شبکه‌های اجتماعی نیز بدون دقت نظر، این دو دیدگاه را در تعارض و تقابل هم ارزیابی کردند! 🔸با نگاهی دقیق به مبانی رهبر معظم انقلاب در خصوص تکلیف سیاسی در اسلام ضرورت بینش، دانش و داشتن تحلیل سیاسی امری ضروری است. برای نمونه ایشان همواره بر سیاسی بودن فضای حوزه و دانشگاه به معنای داشتن فهم و بینش سیاسی تاکید کرده‌اند اما به همان میزان نسبت به «سیاست‌زدگی» حوزه یا دانشگاه هشدار داده‌اند. 🔸در بحث حج نیز سیاست دو معنا و جایگاه دارد. هویت سیاسی حج به معنای یک فریضه‌ای که هدف اصلی آن بیدار کردن مسلمانان در قبال ترفندهای دشمنان و ایجاد اتحاد و همدلی در یک کنگره سالانه، کاملا مورد اتفاق همه‌ی مراجع و بزرگواران است. اما آنچه که اخیرا برخی از مراجع تقلید بویژه حضرت آیت‌الله جوادی آملی هشدار دادند جلوگیری از «سیاست‌زدگی» در فریضه حج است. چرا که عربستان و برخی از کشورها تلاش می‌کنند حج را تحت تاثیر روابط سیاسی فی‌مابین قرار دهند. 🔸 عدم صدور ویزای حج به حجاج یمن، سوریه و قطر نمونه بارز آن است. بیان دقیق آیت‌الله جوادی آملی به خوبی این اصل را تبیین کرده‌است:« باید موضوع حج را از مسائل سیاسی بین دو کشور جدا کنید، چون ما باید هر سال به مکه برویم . بنابراین اگر کسی رفت و سفارت عربستان را آتش زد ما آن را تقبیح می‌کنیم، زیرا هر چیزی راهی دارد. حج باید برگزار شود و نباید مسائل سیاسی را در آن دخالت داد، زیرا حج از جایگاه دینی برخوردار است و تعطیل‌بردار نیست و امیدواریم که امسال حج را به خوبی اقامه کنید» 🔸جالب اینجاست که آیت‌الله جوادی آملی در همین دیدار به تبیین هویت سیاسی حج پرداخته و به تفاوت برگزاری حج بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و پیش از آن اشاره کرد و یادآور شدند:«تفاوت این دو حج در این است که ما می‌خواهیم پیام انقلاب و خون شهدا را به جهانیان منتقل کنیم و این رسالت بزرگی است که بر دوش ما نهاده شده و باید از آن به خوبی بهره بگیریم.کعبه، حج و عمره با سخنرانی‌های امام راحل شناخته شد و این انقلاب اسلامی بود که توانست حج را تفسیر کند» 🔸نگاهی به تاریخ گذشته نیز به خوبی نشان می‌دهد سیره امام خمینی و رهبر معظم انقلاب نیز تفکیک امر حج از بحران‌های سیاسی بین ایران و عربستان و منطقه است. پس از فاجعه خونین حج سال 66 که امام راحل فرمودند:« اگر از صدام بگذريم، اگر مسأله قدس را فراموش کنيم، اگر از جنايت هاي امريکا بگذريم از ال سعود نخواهيم گذشت...» در سال 67 ایشان دستور پیگیری مجدد اعزام حجاج را صادر کردند که با کارشکنی عربستان محقق نشد. 🔸بعد از حادثه‌ی غم‌بار منا نیز همواره رهبر معظم انقلاب بر مقصر بودن کشور عربستان و ضرورت احقاق حق ایران تاکید کردند و از مسئولان حج خواستند از جهت حقوقی و رسانه‌ای در سطح بین‌المللی نسبت به ظلم عربستان روشنگری شود، اما با درایت ایشان تنها پس از یک سال مجدد برگزاری حج محقق شد. 🔸این دو نمونه نشان می‌دهد هویت سیاسی حج کاملا متفاوت از سیاسی شدن حج است.آنچه که رهبر معظم انقلاب و مراجع تقلید تاکید کرده‌اند نه تنها در تعارض با یکدیگر نیست بلکه دقیقا مکمل همدیگر است. تعجب اینجاست که چرا برخی رسانه‌ها بدون تامل و بررسی سابقه تاریخی و حتی مطالعه کامل فرمایشات آیت‌الله جوادی آملی و سایر مراجع تقلید تنها به تیترهای ژورنالیستی اکتفا کردند. ♦️خلاصه کلام آنکه حج عبادتی با هویت کاملا سیاسی است و در عین حال نباید دچار سیاست‌زدگی شود. @mobahesat @daghdagheha
💠فقه و مسئله‌ای به نام آتانازی... ♦️چند وقتی بود یکی از بستگان مُسن ما سکته کرده و او را در بستر نگهداری می‌کردند، روز به روز حالش بدتر و علائم حیاتی او کاهش پیدا می‌کرد. روزهای آخر مثل یک تکه گوشت شده بود و از روی نبض متوجه زنده یا مرده بودن او می‌شدند، با سُرنگ از طریق بینی به او غذا می‌دادند و پوشک او را هم روزانه عوض می‌کردند. ♦️یکی از نوه‌های جوان خانواده ایشان پرسیده بود آیا واقعا ما وظیفه داریم به هر زجری برای پدر بزرگ و خودمان، ایشان را زنده نگه‌داریم؟ و این صحبت، موجب ناراحتی پدر و دیگران شده بود. ♦️همین سوال سال‌ها بعد از وفات پدر بزرگم برای من نیز وجود داشت؟ پدر بزرگم بعد از مدت‌ها بستری بودن در خانه و زخم بستر و مشکلات فراوان، وقتی سکته دوم را روی سکته اول زد، چند روز آخر زندگی را در بیمارستان سپری کرد. ♦️در بیمارستان، با اینکه چند روز بود هیچ تکانی نخورده بود و تقریبا یک روز بود، حتی لب‌هایش را هم تکان نداده بود، وقتی پرستار خواست درون بینی او لوله وارد کند، آنقدر بر او سخت شد که هرچه توان داشت جمع کرد و دست پرستار را گرفت. در بیمارستان لباس‌هایش را در آورده و از این تخت روی آن تخت می‌بردند و با زور دستگاه‌ها و لوله‌های متعددی که به او وصل بود با هزینه بسیار زیاد ۳ یا ۴ روز دیگر زنده ماند. ♦️وقتی خانواده آن آشنایمان مسأله پیش آمده را با من مطرح کردند، اگرچه برایشان تلخ بود ولی قبح سوال آن جوان را شکستم و بحث را با اشاره به بحث آتانازی، مطرح کردم. ✅ آتانازی در فارسی «خوش‌میری»، «مرگ آسان»، «به مرگی»، «مرگ با وقار»، یا «مرگ بدون بی‌حرمتی» نیز گفته شده و بر سه قسم است: ۱_ نوع فعّال که با تجویز داروی کشنده از طرف پزشک به زندگی بیمار خاتمه داده می‌‌شود. ۲_ نوع انفعالی، به صورت خودداری از ادامه‌ی مداوا و زنده نگاه داشتن بیمار محتضر. ۳_ نوع غیر مستقیم که با قرار دادن داروهای به مقدار زیاد در دسترس بیمار تا بیمار شخصاً به زندگی پر‌رنج خویش پایان دهد. ✅ از مراجع سوال شده است که حکم آتانازی در هر یک از حالات مذکور چیست؟ 🔹امام خامنه‌ای می‌فرمایند: 👈حفظ محتضر و تأخیر مرگ او واجب نیست، بنابراین قسم دوّم مانع ندارد. ولی هر کاری که موجب مردن او باشد، مثل دو قسم دیگر جایز نیست. 🔹آیت‌الله مکارم می‌فرمایند: 👈تا آن مقدار که امید به بازگشت حیات دارد، در صورت توان درمان را ادامه دهد و بیش از آن وظیفه ای ندارد، ضمن اینکه اگر یقین به عدم بازگشت دارد، می‌تواند وقتی مواد دستگاه تمام شد از ادامه آن بپرهیزد ولی قطع دستگاه جایز نیست. ♦️جدا از مسأله هزینه‌ها بسیار زیاد، صرف رنج‌های بسیاری که افراد طی مراحل درمانی خود می‌کشند و شرایط برای آنها از جهات مختلف پوشش، نظافت و... بسیار سخت می‌شود و نیز عمومیت داشتن این مسأله برای بسیاری از خانواده‌ها، موجب ضرورت پرداخت بیشتر به این مسأله است. ♦️یکی از دوستان طلبه می‌‌گفت: 👈«حفظ حیات مؤمن واجب است و این محل اجماع همه فقها است و این حرف‌ها که جان انسان را با مسائل مادی می‌سنجند از نگاه غرب و تاثیرات آن نتیجه شده است. بارها شده است که افرادی به کُما رفته‌اند ولی بعدا دوباره به حیات طبیعی برگشته‌اند، افرادی سکته‌ کرده‌اند و به شرایط شبیه احتضار رسیده‌اند ولی برگشته و به حیات خود ادامه داده‌اند و خلاصه بحث آتانازی برگرفته از فرهنگ غربی است و بر اساس مبانی ما حرام است.» ♦️بنده می‌گفتم: اگرچه عنوان آتانازی از غرب گرفته شده و اگرچه مسائل مادی بسیار زیاد و سختی‌های آن موجب توجه بیشتر ما به این مسأله شده است اما زاویه نگاه ما به این مسأله از جهت امور مادی نیست و اتفاقا کسانی در نقد اندیشه غرب وقتی از زاویه ما به بحث ورود می‌کنند، خلاف نتیجه شما را می‌گیرند. ♦️نگاه غربی همه چیز انسان را این دنیا می‌داند و به هر سختی و حقارتی حاضر است، هر کاری کند تا چند روز زندگی خود در دنیا را طولانی‌تر کند، اما نگاه اسلامی وقتی دنیا را مقدمه‌ای برای آخرت می‌بیند و نگاه استقلالی به دنیا ندارد برای ماندن در دنیا حاضر به تحمل هر حقارتی نیست. بسیاری از ماجراهایی که برای بیماران محتضر در بیمارستان‌ها رخ می‌دهد دون شأن انسان است. به طور مثال استاد طاهر زاده که از اساتید قوی نقد غرب می‌باشند در کتاب "هنر مردن" در مورد برخی بیماران سرطانی مطالبی با همین مضمون را می‌گویند. ✅ باید دقت داشت بحث ما مربوط به تمام موارد "آتانازی" نیست بلکه در مورد کسانی است که عرفا امیدی به بازگشتشان نباشد و صرفا برای چند روز حیات نباتی بیشتر بخواهیم، به هر شکل آنان را نگه‌داریم و در استفتاء مذکور از فقها نیز با تفصیل مذکور آن مورد جایز دانسته شده بود. -به نقل از کانال شرح حال @daghdagheha
💠 🔸كتاب «جايگاه دين در سينمای دينی پس از انقلاب» به قلم محسن گودرزی توسط انتشارات نقد فرهنگ منتشر شده است. ♦️اين كتاب با در نظر داشتن عواملی نظير: 👈نقش برجسته رسانه ها؛ 👈نقش آفرينی و دغدغه نهادهای مسئول در خصوص دين‌داری جامعه؛ 👈رويكرد نهادهای دینی در استفاده از مديوم سينما؛ 👈تاثيرپذيری دين سينمايی‌شده از بافت اجتماعی و تاثيرگذاری بر آن؛ و 👈تضادهای به وجود آمده ميان و شده؛ به دنبال ارائه دركی صحيح از نحوه بازنمايی دين در سينمای پس از انقلاب است. ♦️نويسنده در این اثر كوشيده است تا شناختی كامل از مفاهیم و مقولات گوناگون دين در سينمای پس از انقلاب ارائه نموده و سپس نحوه بازنمايی آن مفاهیم را در پیش روی مخاطب قرار دهد. @daghdagheha