eitaa logo
کُنجِ‌دلِ‌من:))🇵🇸
579 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
4 فایل
سلام🎤 یه دختری که از دل مینویسه... اصالتاتُرک‌تبریز✌️ ممبرابودنتون‌برام‌زیباست:) کپے از رمان ها حرااام است פ پیگرـב شرعے בارـב🚫 کپی؟نه ان شاالله هر جمعه برای تعجیل در ظهور آقامون ختم صلوات دارین:)) من؟ @Tranquility313 ۶۰۰✈️۷۰۰
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ ❤️❤️ ❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️ ♬بـ‌امـ‌داد‌ ؏اشِـ‌قـ‌ـے♬ با کامران به سمت خونه‌ی ارغوان جرکت کردیم.. دم در که رسیدیم زنگو زدم ارغوان درو باز کردم خودشو انداخت تو بغلم بعد از چند ثانیه متوجه حضور کامران شد و خجالت کشید😂💔 زیر لب سلامی به کامران کرد +چطوری ارغوان _خ...خوبم ت...تو چطوری +عالی +ارغوان امروز قراره با ماشین کامران باهم بریم _ن...نه من با اتوبوس ميرم فعلا خداحافظ +ارغوااااان واستااا واستاا کجاا؟ بیا بریم دیگه _نه مرسی من خودم میرم یاعلی رو ب کامران کردمو بهش گفتم منو ارغوان باهم میریم تو برو ارغوان اون روز حالش یکم رو به راه نبود نمیدونم بعد از دیدن کامران چش شده بود رسیدیم دانشگاه... استاد رو ب من کردو گفت پروژه شما موضوعش جوریه که اگه با اقای امیری همکاری کنید راحت ترید... +خیر نیازی نیست _باشه مشکلی نداره اذان ظهر رو که گفتن همراه با ارغوان به سمت نماز خونه‌ی دانشگاه رفتیم.. اقای امیری ب همراه چند تا از پسرای دانشگاه و استاد کامیابی مشغول خوندن نماز بودن... نماز خونه‌ی دانشگاهِ ما مختلط بود و جدا نبود ✍️