eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9.9هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
14.3هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی♥️ #قسمت40 اونشب فرهاد من رو به چشم اقدس دید و شبی رو که آرزو داشتم با خودم بگذ
♥️ خودش رو میزد و به من بد و بیراه میگفت... انقدر گریه کرد و خودشو به در و دیوار زد که ازش ترسیده بودم... اومد سمتم و محکم زد توی گوشم و گفت: وای بحالت اگه حامله باشی و به من نگی زنده زنده خاکت میکنم... آب دهنمو قورت دادم و هیچی نگفتم... سریع لباساشو عوض کرد و دوید رفت بیرون... شب دیر وقت بود که برگشت... چند روز از ماجرای اون شب گذشته بود که پدر فرهاد یه سری به ما زد... پدر فرهاد چون خبر داشت فرهاد دیر وقت خونه میادهمون موقع که فرهاد سر رسید پدرش هم به خونمون اومد... براش چایی دم کردم با کیکی که عصر درست کرده بودم ازش پذیرایی کردم... هر دوی مارو دعوت به نشستن کرد و شروع به حرف زدن کرد: خب فرهاد جان اعظم جان ما منتظر نوه ایم الان چند ماهه عروسی کردید خبری نیست... سرم رو زیر انداختم و هیچی نگفتم... که ادامه داد: خجالت نکش دخترم منم مثل پدرتم من نوه میخوام یعنی هرکی منو تو بازار میبینه با تمسخر میگه پسرت بی ریشه اس... خوب نیست این حرفارو بشنوم... پس زودتر بهتره به فکر بچه باشید تا بیشتر از این آبرومون نرفته... من سکوت کرده بودم که فرهاد گفت: راستش حاج بابا ما خیلی تلاش کردیم ولی... آب دهنش رو قورت داد و نگاه من کرد... حاج بابا گفت: ولی چی پسرم؟ فرهاد با نگاه به من ادامه داد: اعظم اجاقش کوره... از این حرفه فرهاد دلم آتیش گرفت... علاوه بر اینکه دوسم نداشت و زندگیمو زهر کرده بود یه برچسب هم چسبوند بهم و پیش حاجی خرابم کرد... .جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌