eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
8.1هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی♥️ #قسمت46و47 منم به شدت خوابم میومد رفتم و سر روی بالش نذاشته خوابم برد... ان
♥️ صدای اقدس منو به خودم آورد: حامله ای آره؟ نگاهش کردم که انگشت اشارشو به گعنای سکوت بالا آورد و گفت: هیچی نگو هیچی نگو که میدونم باهم بودین... حامله بودن و نبودنت برام فرقی نداره همینکه فهمیدم با هم بودین برام گرون بود... گفتم: فرهاد شوهر منه انتظار نداری که بشیکه نگام کنه؟ اقدس دتدوناشو روی هم فشار داد و گفت: هه شوهر... شوهری که هیچ علاقه ای بهت نداره به چه دردت میخوره... باهام بد کردی خواهرم بد کردی... فرهاد عشق من بود منم عشق اون ولی تو بینمون قرار گرفتی تو میتونستی با کس دیگه ازدواج کنی خوشبخت بشی با اینکارت هم من بدبخت کردی هم خودتو... اشک چشم اقدس چکید و گفت: دعا میکنم بچت دختر بشه تا تقاص کاری که با من کردی رو پس بده... دعا میکنم دخترت جوری عذاب بکشه که روزی هزار بار ازم حلالیت بخوای... باز هم چیزی نگفتم... خودم رو مقصر نمیدونستم و فکر میکردم پدرم صلاح مارو اینجوری تشخیص داده که من زن فرهاد بشم بهتره تا اقدس دیگه نمیدونستم چه آتیشی انداختم تو این زندگی و آیندم... اونشب نگاه فرهاد به من مرموز پر از سوال بود... بعد از رفتن خانوادم فرهاد دست به سینه دم در ایستاد و گفت: حامله ای؟ سر به زیر انداختم که جلو اومد و با حرص از چونم گرفت و زل زد توی چشمام... داد زد: گفتم حاملللله اییی؟ از ترس به خودم لرزیدم جواب دادم: بخدا... بخدا... تازه فهمیدم... فرهاد زد تو صورتم و هلم داد عقب: باید همین فردا سقطش کنیییی... گریه کردم و دستمو روی شکمم گذاشتم: نه من نمیکشمش اون همدم منه من دوسش دارم تورو خدا اینو ازم نخوا... زد توی سر خودش و داد زد: لعنت به من لعنت به من چرا جلوی خودمو نگرفتم چرا خودمو کنترل نکردم... خودشو میزد و پشت هم به خودش سیلی میزد... رفتم تا دستاشو بگیرم که مشت محکمی زد زیر دلم... از درد به خودم پیچیدم و نفسم بند اومده بود... وقتی منو توی اون حال دید لبخندی زد و گفت: خدا کنه بیفته... خداااایا خواهش میکنم بیفته... از رفتاراش عذاب میکشیدم...