eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
8.1هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی. #قسمت59 خواست بیاد طرف بچم که آقاجونم مانع شد: تا معلوم نشه این بچه مال کیه
. توی ماشین دیدمشون باهم میخندیدن و شاد بودن... یهو چشمشون به من افتاد. هردو تعجب زده نگاهم میکردن... من به اونا اونا به من زل زده بودن... بعد از چند دقیقه فرهاد پیاده شد و گفت: تو اینجا چیکار میکنی؟ با لبخند به دخترم اشاره کردم و گفتم: نمیخوای ببینیش؟ با دست بهم اشاره کرد: برو کنار میخوام ماشیتو ببرم داخل حیاط... گفتم: فرهاد دخترته بیا ببینش... فرهاد گفت: هرکی که هست باشه برام مهم نیست... اقدس از داخل ماشین نگاه میکرد که پیاده شد و گفت: بازم تو اومدی که؟ گفتم: ببین دخترم چقدر شبیه توعه... اومد یه نگاهی به دخترم انداخت و گفت: خب مبارکته حالا باباش کو؟ و اطراف رو نگاه میکرد... با بغض گفتم: باباش الان کنار توعه... اقدس اوفی کشید و تقریبا هلم داد عقب... صدا زد: فرهاد جان عزیزم بیا بریم تو من خستم اینم بفرست بره رد کارش... بدون اینکه حرفی بزنم و آخرین نگاه به فرهادی که نگاهش به دخترم ثابت بود رفتم... ولی کجارو داشتم که برم؟ نمیدونستم کجا برم جایی رو نداشتم که برم... رفتم کنار خیابون جلوی مغازه نشستم... چشمم خورد به آگهی که با دستخط بد روی در شیشه ای مغازه چسبونده شده بود: کارگری در مغازه با جای خواب... رفتم داخل مغازه و با صاحب مغازه که پیرمردی مهربون به نظر میرسید صحبت کردم... بچه رو که بغلم دید بهم شک کرد و استغفرالهی زیر لب گفت و بهد بهم گفت: دخترم بهتره به خانوادت بگی جای امن تری بهت میدن... ازینکه مردم در موردم فکر بد میکردن حالم بد میشد و از خودم متنفر میشدم... رو به صاحب مغازه گفتم: نه حاج آقا من دامنم پاکه فقط بدشانس بودم شوهرم ولم کرده رفته تورو خدا بذار مغازتو تمیز کنم فقط بهم جای خواب بدی بزرگی کردی... پیرمرد چونش رو خاروند و گفت: باشه دخترم توکل به خدا به قیافت نمیاد بد باشی... از فردا توی همین مغازه کار میکنی... هرروز شیشه های پپسی رو پاک میکنی و در مغازه رو تمیز,میکنی روی زمین که که جارو بشه جلوی مغازه هم آب بپاش خاک بلند نشه... خوشحال شده بودم که بهم اعتماد کرده... گفتم: اجازه بدین از امشب اینجا لخوابم با بپه کوچیک جایی ندارم برم... قبول کرد و گوشه مغازه دخمه کوچیکی بود که من اونحا رفتم تا بخوابم... جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌