eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9.2هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
14.5هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‍‌‌⊱⋅─━─━──🌾⋅⊰‌‍‌‌‌‍‌‌🌸⊱⋅🌾━─━──⋅⊰
☺️👇 فردی بود که چای را آن قدر کم رنگ می‌‌نوشید که به سختی می‌‌توانستیم بفهمیم که آب جوش نیست! چربی‌ و نمک هم اصلا نمی‌‌خورد! ورزش می‌‌کرد و وقتی از ا‌و علت این کار‌هایش را می‌‌پرسیدیم، می‌‌گفت که این‌ها برای سلامتی‌ بد است و سکته می‌‌آورد. ا‌و در چهل و پنج سالگی در اثر سکته قلبی درگذشت! چندی پیش یک زندانی در امریکا از زندان گریخت. به ایستگاه راه آهن می رود و سوار یک واگن باری می شود. در واگن به صورت خودکار بسته می شود و قطار به راه می افتد.او متوجه می شود که سوار فریزر قطار شده است. روی تکه کاغذی می نویسد که این مجازات رفتار های بد من است, که باید منجمد شوم. وقتی قطار به ایستگاه می رسد, مامورین با جسد او روبرو می شوند.در حالی که فریزر قطار خاموش بوده است. . منتظر هرچه باشیم،همان برایمان پیش می‌‌آید. منتظر شادی باشیم،شادی پیش می‌‌آید. منتظر غم باشیم،غم پیش می‌‌آید. هرگز پول را برای بیماری و مشکلات پس انداز نکنیم. چون رخ می‌‌دهد. پول را برای عروسی ،برای خرید خانه،اتومبیل، مسافرت و نظایر آن پس انداز کنیم. وقتی می‌‌گوئیم این پول برای خرید اتومبیل است، دیگر به تصادف فکر نکن... ژاپنی‌ها ضرب‌المثل جالبی دارند و می‌گویند: اگر فریاد بزنی به صدایت گوش می‌دهند ! و اگر آرام بگویی به حرفت گوش می‌دهند ! قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را ! این "باران" است که باعث رشد گل ها می شود نه "رعد و برق" ! در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند ، بچه ها نمی توانند بـــــزرگ شوند ! شاید قد بکشند ، اما بال و پر نخواهند گرفت ! زندگی کوتاه است ... زمان به سرعت می گذرد ... نه تکراری ... نه برگشتی ... پس از هر لحظه ای که می آید لذت ببرید
🎀فرزندپرورى🎀 🔵 پدر، با من بازى كن... تحقيقات نشان داده نوع بازى هايى كه مادر ها با فرزندانشان انجام می دهند، با بازى هايى كه معمولا پدر ها انجام مى دهند متفاوت است. كودكانى كه هر دو نوع بازى را دارند به خوبى فعاليت هاى مناسب زندگى را مى آموزند، و رشد سالم و متعادل ترى را دارند. وقتی پدر با فرزندش بازى مي كند بيشتر به دنبال تفریح و شادی است، بر عكس بازى هاى مادرانه بيشتر آموزشی است و مادر ترجيح ميدهد حين بازى به فرزندش آموزش دهد. كودك هنگام بازى با والدين دو دنياى مختلف را تجربه ميكند، دنياهايى كه مكمل هم هستند و آموزش هاى هر دو زندگى را به او ميشناساند. اگر پدر حضور ندارد عمو دايى يا پدر بزرگ مي تواند جايگزين شود. @daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی♥️. #قسمت109 چند سالی میشد که از مادر و خواهرم به کل بیخبر بودم... دلم براشون تنگ
♥️. احساس کردم در آرامشی قبل از طوفان به سر میبرم... حدود دو ماه از نوشتن نامه گذشته بود که خبردار شدم مادرم و اقدس اومدن و به محض رسیدن به خونه قدیمی پدربزرگ مادریم رفتن... ولی چرا اونجا؟ وقتی بهم خبر دادن رسیدن و میخوان به دیدنم بیان از وجود خاله طهورا خبر نداشتم و عمه رو هم به خونه خودم آوردم... دلم نمیخواست مادرم فکر کنه بخاطر اون دور عمه رو خط کشیدم... شاپور قبول نمیکرد با مادرم رودر رو شه ولی به اجبار من و عمه بلخره راضی شد... شب شد و من دو مدل خورشت درست کرده بودم. یکی خورشت بوقلمون و یکی خورشت قرمه سبزی... آش رشته هم به عنوان پیش غذا آماده کردم... سالاد آماده و نوشابه های شیشه ای زرد و مشکی سر سفره چیده شده بود... من و فرهادی که از چشماش میشد انتظار رو خوند و شاپور و عمه نشسته بودیم که در زده شد... فرهاد به سمت در رفت و مهمونا داخل شدن... ولی با دیدن خاله طهورا و مردی که کنارش حدس زدم یوسف باشه دهنم باز موند... شوک شده بودم و نمیدونستم چیکار کنم... عمه تو اتاق نماز میخوند که با صدای سلام و احوالپرسی مهمونا خودش رو به ما رسوند اما در یک نگاه به یوسف در جا میخکوب شد... یوسف هم در عین اینکه سن و سالی ازش گذشته بود ولی بازهم جذاب و خوش قیافه بود... یوسف نیم نگاه مشکوکی به عمه انداخت و رفت نشست جایگاه مهمان... نگاهم روی یوسف بود که هر ازگاهی عمه رو که در لاک خودش فرو رفته بود نگاه میکرد... شوهر مادرم آدمی بسیار محترم بود. هرچند اصلا از کار مادرم خوشم نیومده بود ولی مادرم لیاقت این مرد رو نداشت... احترام زیادی به ما میکرد و لحن صحبتش کاملا متشخص بود... موقع پهن کردن سفره هیچکس به من کمک نکرد... عمه که دید دست تنهام بلند شد و با زانو دردی که داشت کمک من کرد... طهورا جوری به یوسف چسبیده بود که فکر میکرد اگه ولش کنه یوسف میپره بغل عمه... جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 مردها عاشق ساده اند 🌸🍃🍃🍃 مرد های عاشق ساده اند مرد های عاشق بلد نیستند پشت ساختمان دانشگاه شما را متقاعد به گرفتن شماره تلفنشان کنند مرد های عاشق وسط راهرو دانشگاه شما را از بین دوستانتان صدا می زنند و با کمی چاشنی خجالت خیلی بی پروا می گویند که دوستتان دارند مرد های عاشق بهانه های گرفتن جزوه و کتاب را بلد نیستند بلکه مرد های عاشق ساده اند آنقدر ساده که فردای عاشق شدنشان می روند آرایشگاه ، لباس های نو شان را می پوشند و از فردای آنروز صندلی های آخر کلاس را انتخاب می کنند مرد های عاشق خیلی ساده اند تولدتان را اولین نفر حتی قبل از دوست های صمیمی تان تبریک می گویند و این مرد های عاشق تمام معرفتشان را خرج شما می کنند و این ها بدجور هوایتان را دارند اما این مرد های عاشقِ ساده ساده طرد می شوند فقط بخاطر سادگی شان
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 دخالت های غلط والدین که به ازدواج های غلط فرزندان منجر می‌شود! استاد شجاعی ❤️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی♥️. #قسمت110_111 احساس کردم در آرامشی قبل از طوفان به سر میبرم... حدود دو ماه از
♥️. نشسته بودیم و کمی سکوت بود که مادرم با لبخندی تصنعی گفت: عزیزم مگه نمیدونستی ما قراره بیایم؟ گفتم: چرا نمیدونستم مادر خب میدونستم که براتون تدارک دیدم دیگه... دوباره پوزخندی از روی اجبار زد و با اشاره به عگه گفت: خب پس ایشون چرا اینجان؟ بهم برخورد گفتم: چون ایشون هم مهمون عزیزه منن... مادرم گفت: خب تو که میدونی ما باهم رفت و آمد نداشتیم که... گفتم: ما نه شما رفت و آمد نداشتی ولی من دارم ایشون هم مثل شما مهمون منن بلکه خیلی عزیزتر... نگاه یوسف باز هم روی عمه قفل بود... یک آن یوسف گفت: منصوره خودتی؟ رنگ از رخ طهورا پرید و گفت: یوسف جان نوشابتو باز کنم؟ یوسف جوابشو نداد و همچنان محو عمه بود: جوابمو ندادی خودتی؟ سکوت همه جارو گرفته بود... قلبها در سینه حبس بود و من صدای قلب تپنده عمه رو میشنیدم... عمه بلند شد که بره... یوسف گفت: پس خودتی... هنوزم مثل اون موقع هات قشنگی... طهورا دیگه تحمل نکرد و چشاش گرد شد و با نگاه به یوسف داد زد: چرا مراعات منو نمیکنی... وای که چه دعوایی تو راه بود... یوسف چشاشو ریز کرد و گفت: مگه اون موقع ها تو مراعات منصوره رو میکردی؟ حالا یاد گرفتی مراعات چیه؟ آخ قربون دهنت آقا یوسف هرچند ازت بدم میاد ولی خوب جوابشو دادی... طهورا رو به مادرم گفت: طوبی بلند شید بریم دیگه اعظم جان مرسی خاله. و رو به یوسف گفت: کتتو میارم بپوش... یوسف: من جایی نمیام مگه هنوز شام خوردیم که بریم؟ بشین سرجات... طهورا به اجبار نشست ولی دیگه هیچی نخورد... .جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌
همسرداری برای زنان عشق و محبت اهمیت زیادی دارد. آنان نیاز دارند که جمله دوستت دارم را بشنوند. اما در عین حال باید درک کنند که زندگی با فشارهای متعددی همراه است و نمیتوان همیشه انتظار شرایط کاملا عاشقانه را داشت. فشارهای مالی ممکن است ذهن هر مردی را درگیر کند. همسرداری شامل درک بیشتر میشود.
▫️با کودکی که فحش می دهد چطور برخورد کنیم این موضوع به سن کودک بستگی دارد. 2 تا 3 سالگی سن لجبازی کودکان است و کودک بدون اینکه مفهوم الفاظ را بداند، ممکن است این کلمات را به زبان بیاورد. رفتار تند و قاطعانه یا برعکس تعجب کردن و خندیدن به کودک می تواند باعث تقويت این رفتار شود. در این سن نادیده گرفتن رفتار بهترین عملکرد است و به تغییر آن کمک می کند. این نوع رفتارها در کودکان دوره ای است. در سنین نوپایی مدت کوتاهی ممکن است کودک الفاظ نامناسب را استفاده و بعد رفتار دیگری را جایگزین آن کنید