eitaa logo
دارالحکیم(حیات معقول)
925 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
449 فایل
امام على عليه السلام : حكمت، گمشده مؤمن است ؛ پس آن را بجوييد گرچه نزد مشرك باشد [زيرا كه] شما بدان سزاوارتر و شايسته تريد. کانال القانون فی الطب👇 https://eitaa.com/alghanon کانال دارالحکیم👇 @darolhakim
مشاهده در ایتا
دانلود
فلسفه مقدماتی۱.m4a
27.6M
🔻مدخل 📌ضرورت ارجاع به . مقام فلسفه، خروج از فطرت اول به سمت فطرت ثانی است. 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅سرمایه داری در یک دقیقه گرچه کلیپ فوق طنز است و جهت انبساط خاطر ساخته شده، اما وقتی آنرا دیدم یاد ادوار مختلف سرمایه داری و ظلم و ستم‌های آن به جوامع بشری افتادم. قسمت اول فیلم که آن فرد با ولع مشغول غذا خوردن است، و طوری ایستاده که مبادا فرد پشتی در سفره او سهیم باشد، شبیه دوران اولیه سرمایه‌داری یا همان است. دورانی که با پناه بردن به تئوریهای فلسفی و و درنهایت با طرح مباحث اقتصادی توانست توجیهی جهت چپاول وغارت سرمایه و نیروی کارگر پیدا کند وبا ولع به خوردن ثروت ملتها وجوامع پرداخت. تا جایی که جهت دم افزونی سود سرمایه فرهنگ ملتها رافاسد وانسانها را دچار ازخودبیگانی والیناسیون کردند. قسمت دوم فیلم آن فرد پشتی جرات میکند و دست به سفره میبرد تا لقمه‌ای نصیبش شود. تطابق دارد با اواخر قرن نوزدهم و ظهور نخستین جنبش‌های کارگری که بامبارزات بسیار خونین همراه بود. ودرنهایت انقلابهای بولشویکی که ابتدا در روسیه بود و به تدریج تا لهستان ومجارستان و رومانی پیش رفتند. در نهایت مجبور شد به جنبش‌های کارگری امتیازهای از قبیل تاسیس سندیکاها و انواع بیمه ومدارس دولتی و....بدهد که مصادف است با طرح دولت ارشادی و ظهور . ..که البته این ادوار با کلیپ فوق انطباق ندارد...ولی قسمت آخر فیلم بسیار شبیه است به دوران سوم سرمایه داری که دوران است. از دهه هفتاد میلادی نظام سرمایه داری مشغول پس گرفتن امتیازاتی شد که در اوایل قرن بیستم به انجمن‌های کارگری داده بود. طرحهای اقتصادی و همگی در راستایی بازپس گیری سود سرمایه‌ای بود که در دهه‌های قبل، لیبرالیسم به خاطر از سرگذراندن خطر جنبش های رادیکال کارگری اجبارا پرداخت کرده بود و تن به طرح نوعی دولت ارشادی و حامی کارگران داده بود. در دوران جدید سرمایه داری باشدت بیشتر دست کارگران و سایر انسانها را از ثروتهای ملی و اجتماعی دور کرده است. همچنین لیبرالیسم با چهره‌ها و مدلهای مختلف در راستای چپاول حداکثری انسان و طبیعت برآمده است. قسمت آخر فیلم که آن فرد طماع دست نفر پشتی را از لقمه کوتاه میکند و در نهایت با کلماتی او را تهدید یا نصیحت میکند تا دیگر دست به سمت سفره دراز نکند، شبیه ماله‌ کشیهای فلسفی_علمی و و و و دیگر عمله و اَکَله سرمایه داری است که با حرفهای مثل هنر برای هنر، علم برای علم، جوامع و....سعی میکنند جنایات لیبرالیسم را علمی و منطقی جلوه کنند، تا دیگر کسی جرات برپایی جنبشهای ضد لیبرالیستی را نداشته باشد. در واقع این گروه باطرح گفتمان های مختلف فلسفی و علمی و هنری در دهه‌های اخیر سعی کردند هرگونه شورش بر علیه هژمونی بین المللی و حاکمیت لیبرالیسم را غیرطبیعی جلوه کنند. گویا پذیرش نظم فراماسون_سرمایه داری جهانی امر طبیعی است و هر کس بر علیه آن فکر کند، قلم بزند و سخن بگوید، فردی مستبد و متوهم و روان پریش و غیرطبیعی است. ┅┅┅┅──✺──•⊰➺ 🔸فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
✅ حرکت حبی جناب از لحاظ مشی و طریق حکمی وفلسفی، روشی سرد و خشک دارد، تحلیل و استدلال و تفسیر محض است. البته از این جهت ایشان یکی از نوابغ تاریخ است. عظمتی از عقلانیت و تحلیل و واکاوی پیرامون حقیقت موجودات. اما یکی از نکات جالب و قابل بیان، سخنی از ارسطو که در کتاب بیان شده. ارسطو حرکت را به دو قسم طبیعی و قَسری تقسیم میکند. مانند حرکات . طبع آب و خاک حرکت به سمت پایین و زمین است. و طبع آتش و هوا حرکت به سمت بالا و آسمان می باشد. به بیانی هر موجودی بر اساس طبع و ساختار طبیعیش حرکتی دارد، یا به سمت پایین و زمین (سِفل عالم) حرکت میکند و یا به سمت بالا و آسمان (عرش فلک الافلاک) می رود. مثلا اگر آهن یا چوب را رها کنید به سمت زمین حرکت می کنند. و یا اگر آتش برپا کنید و یا هوای درون سینه را رها کنید به سمت بالا حرکت می کنند. این حرکت طبیعی موجودات است. طبعشان آنها را به سمت بالا یا پایین می کشد. یعنی حرکتی که خلاف حرکت طبیعی است. مثلا طبع سنگ حرکتش به سمت پایین می باشد حالا شما سنگ را به بالا پرتاب کنید این حرکت به سمت بالا برای سنگ، غیر طبیعی و یا زوری و قسری است. اما ویژگی هر دو حرکت طبیعی و قسری این است که پایان می پذیرند. سنگ در حرکت قسری به سمت بالا، حرکتش تمام شده و حرکت طبیعیش به سمت پایین شروع می شود، و در نهایت با رسیدن به زمین و جایگاه خود، حرکت طبیعی او هم تمام می شود. 🔻ارسطو در این بین از حرکت چرخشی ویا دَوَرانی یاد می کند و می گوید حرکت افلاک از کدام یک از اقسام حرکت است؟؟ طبیعی یا قسری؟؟ قاعدتا جزء هیچکدام نیست زیرا ویژگی بارز حرکتین قسری و طبیعی پایان پذیری آنها بود، ولی حرکت افلاک پایان ناپذیر و دائمی است، پس حرکت فلک قسم سوم از انواع حرکت است. به اعتقاد ارسطو حرکت افلاک عبارت است از . با این توضیح که نفس و عقل   شاهد کمالات و جمال یعنی خداوند متعال است، لذا در شوق رسیدن به آنها و اخذ کمالات وجودی الهی سعی می کند خود را با یک حرکت دَوَرانی به فعلیت رسانده و استعدادهای خود را ظاهر کند، تا او هم به کمال رسیده و سنخیت و شباهت به الله پیدا کند. به اذعان ارسطو : زیبا رو می نشیند و دیگران را به حرکت در می‌آورد. محرک اول که بلاتحرک است(خداوند)در کمالات و اوصاف وجودیش ظاهر شده، لذا عقل و نفوس افلاک به سبب تجرد و قرب الی الله شاهد جمال و کمال الهی می باشند، لذا در سودای رسیدن به آن مبدا کمالی هستند. شوق وصول به حق تعالی سبب ایجاد یک حرکت دائمی در افلاک شده است...شور و وجدی آسمانی که سبب حرکت چرخشی بدنه جسمانی افلاک واسمانها شده است. 🔻به عبارتی آسمانها وافلاک به سبب حُب و شوق رسیدن به خداوند در جنب و جوش و حرکت و چرخش مداوم می باشند. وجدی شور انگیز در میانه کیهان برقرار است، از تاب و تبِ جمال الهی آسمانیان در شور وسماع می باشند. لحظه ای از این خلسه عاشقانه خسته نمی شوند و در چرخش دائمی بسر می برند. 🔻همین سخن در میان حکمای مسلمان موثر واقع شد و آنها حرکت دایره‌ای و خود دایره را اکمل اشکال هندسی عالم دانسته‌اند. لذا از فرآیند خلقت و تنزل موجودات به و از معاد و برگشت آنها به مبدا اولیه خود به یاد کرده‌اند که این دو قوس هر یک جهتی از دایره خلقت می باشند. 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
🔻منطق مشّائی توان اثبات مطالب عرفانی را ندارد؛ چه این که توان اثبات مطالب حکمت متعالیه را هم ندارد و باید حکمت متعالیه از منطق مختص خود استفاده کند. قاعدهٔ بسیط الحقیقه که «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشيء منها» بر اساس منطق مشّائی، تناقض است، ولی بر اساس حمل حقیقت و رقیقت، تناقضی ندارد. بر این اساس، همان طور که حکمت مشّاء و اشراق برای خود بخشی به نام منطق دارند، حکمت متعالیه نیز بایست بخش منطقی می داشت؛ اما ملاصدرا موفق به تدوین این بخش نشد. همچنين عرفان نظری باید بخش منطق داشته باشد تا مسائل عرفانی را با آن حل کند. 📘عقلانیت شهود(تحریر فصوص الحکم قیصری)، ج7، ص62 ـــــــــــــــــــــــ ✅ به مطلب بالا👆 انتقاداتی وارد است از جمله: یعنی طریق صحیح کردن و فکر کردن عبارت است از حرکت بین مجهول و معلوم. حرکتی واحد است که در ذهن به وقوع می پیوندد، از آنجا که ماهیت تفکر حرکت واحده ذهن بین مجهول و معلوم است، لذا یک طریق و ساختار صحیح برای تفکر و بررسی جوانب مختلف آن وجود دارد، نه اینکه چهار منطق و طریق و راه متفاوت برای صحیح فکر کردن وجود داشته باشد. وقتی می گوییم چهار مشرب مختلف ، هر کدام برای صحیح فکر کردن طریق و روش خودشان (منطق) را دارند به معنای پذیرش معرفتی است. با این توضیح که: مشائیون منطق و ساختار بدیهی تفکری دارند که مخصوص به آنهاست، اشراقیون نیز همینطور پیروان حکمت متعالیه هم منطق و روش صحیح فکر کردن مخصوص به خود را دارند، از طرفی قائلین به عرفان نظری هم چنین ادعای دارند. در این صورت چهار طریق و مشرب فکری چطوری می توانند با یکدیگر گفتگو کرده و تعامل فکری داشته باشند؟؟ چطور می توان سخن و ادعاهای هر یک را سنجید و فهمید؟ کدام یک درست و کدام یک غلط میگویند؟؟ مشائیون ادعای خود را صحیح دانسته زیرا آن را منطبق با منطق خودشان می دانند. اشراقیون نیز ادعاهای خود را صحیح می دانند زیرا آن را منطبق با منطق خود قلمداد می کنند، حکمت متعالیه و عرفان نظری هم به همین منوال هستند. در اینصورت از طریق کدام معیار واحد عقلانی و فکری که مورد اجماع و اشتراک انسانهاست باید بفهمیم که کدام یک درست و کدام یک غلط می گویند؟؟ وقتی یک ملاک واحد جهت فکر کردن وجود نداشته باشه چطور باید صحت و سقم مطالب و مسائل چهار طریق حکمی را بسنجیم؟؟ عقل دارای یک ساختار ثابت منطقی است زیرا امر واحد بسیطی است که ذاتا کثرتی ندارد که طبق آن کثرت منطق‌های مختلف و کثیر داشته باشد، این ساختار ثابت و واحد منطقی بین همه ابناء بشر مشترک است، و اساسا بر طبق آن انسانها می توانند با یکدیگر تبادل اطلاعات و مواجهه علمی و مخاصمه فکری و گفتگو داشته باشند. اگر جز این باشد و بگوییم به ازای هر مکتب فلسفی یک منطق مستقل مختص به آن مشرب فکری وجود دارد تمام جریانهای فکری و فلسفی و همچنین سایر جریان های علمی نیز چنین ادعای رامطرح میکنند..یعنی این سخن دیگر اختصاص به چهار نحله فکری مشاء و اشراق و حکمت متعالیه و عرفان نظری ندارد بله جریان های دیگر مثل فقها و متکلمین و اصولیون و مفسرین ومحدثین و....هر کدام ادعا میکنند که مانیز دستگاه منطقی خاص خودمان را داریم و همگی بر طبق منطق و روش اختصاصی صحیح فکر کردنمان درست می گوییم. از طرفی سایر جریانهای فکری غرب و شرق هم چنین ادعای می کنند. در اینصورت باید پرسید میزان سنجش و عیارِ نقد و ملاک بررسی هر جریان علمی که مورد اشتراک بین همه انسانها باشد کدام است؟؟ وقتی من با یک انسان مدرن غربی حرف میزنم چون می دانم ملاک صحیح فکر کردن بین من و او مشترک است و هر دو بر طبق اصول بدیهی منطق ذهنی فکر میکنیم، لذا با استناد به آن امر مشترک با او گفتگو می کنم ...اما وقتی او چنین ملاک مشترکی را قبول نداشته باشد و بگوید من منطق خودم را دارم و از طرفی من هم بگویم که من هم منطق خودم را دارم پس چطور می توانیم باهم گفتگو کنیم؟؟؟ با استناد به کدام ملاک واحد می توانیم بفهمیم کدام غلط میگوید و کدام صحیح؟؟ 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
با شعار مبارزه با خرافات و طرح نگاه علمی، بسط وگسترش یافت. آنچه جریان از وارداتی وتحمیلی برای ما به ارمغان آورد، کنار نهادن هرگونه تفکر وایمان مذهبی وسنتی تحت عنوان مبارزه با خرافات بود. از یک سو میراث ملی و اجدادی و ارزشهای دینی ما را به بهانه توسعه علمی و تحول فرهنگی لگدکوب کرده ویک معیوبِ ناکارآمد را بر ما تحمیل کردند. اما در خود نه تنها میراث تاریخی بلکه خرافات عرفی و روزمرگیهای مضحک وبی پایه واساس مردمی حفظ وتکریم میشود. در حدی که وقتی مردم در یک اقدام کاملا غیرعاقلانه هزاران آدامس جویده شده رابه دیواری میچسبانند، آنرا به عنوان جاذبه گردشگری حفظ میکنند!!! اما در کشور ما هنوز سایه شبه مدرنیسم معیوب بر تمام فعالیتهای علمی وفرهنگی حکم فرماست!! آثار و کتب علمی گذشتگانی چون و و و ودهها وصدها اثر پژوهشی وعلمی که میراث تاریخی وملی ما میباشند وهر کدام شاخصی در علم ودانشی خاص بوده است، به بهانه قدیمی وخرافی بودن وتعارض با مقالات و اکتشافات پوزیتیویست‌ها کنار نهاده شده و چاپ وترجمه نمیشوند!!! اعتماد به نفس تاریخی و ملی، اِکسیری است که سبب پیشرفت و توسعه غرب شده وآنها را از جهل قرون میانه به حاکمیت علمی وتکنیکی دنیا رساند!! خود تحقیری وعدم اعتماد به نفس تاریخی وملی، بیماری است که سبب عقب افتادگی و زیست مقلدانه ما از غربیها شده و ما را از کانون علمی وفرهنگی دنیا به حاشیه‌نشینی تمدن جهانی کشانده است... 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
✅ حرکت طبیعی فلسفه غرض وغایت فلسفه، رسیدن به حکمت عملی وتدبیر زندگی انسان است. بعد از حکمت نظری(شناخت حقایق موجودات) به حکمت عملی(تدبیر امور ارادی زندگی بشر) میرسیم. بدین معنا که انسان در آغاز حکمت میخواهد علم به حقایق هستی آنگونه که هست پیدا کند(فلسفه نظری) تا در مرحله بعدی بداند که چطور باید زندگی فردی واجتماعی خود را مدیریت کند و برسرنوشت خویش حاکم باشد(حکمت عملی). اما از زمانی که فلسفه را مقدمه رسیدن به علم عرفان کردیم وفلسفه‌ی فلسفه را فهم عرفانی امور قرار دادیم وعرصه حکمت عملی وزندگی را رهاکردیم، دچار اختلاط و سردرگمی تاریخی شدیم. این متن درصدد نقد ونقص علم شریف عرفان نیست. چه اینکه عرفان آسمان وجود انسان است، و فلسفه زمینِ ساحتِ وجودی بشر میباشد. ملتی که زمین نداشته باشند بجای طیران در آسمان، گم گشته هوا وفضا میباشد. از حیث تاریخی مطالب عمیقی در معرفت وذوق و سِرعشق وحلقه اهل دل وشعر وتغزل داریم....اما فی الحال هیچکدام را در نحوه زندگی اجتماعی به کار نمیبریم. در عرصه فردی عارف وسالک وعاشق هستیم اما در عرصه اجتماع شهروند جامعه جهانی مدرن میباشیم واین یک ناهماهنگی بزرگ تاریخی_اجتماعی برای ماست. اقتصاد ما بجای آنکه امتداد حکمت وفلسفه متعالیه والهیه باشد وام گرفته از آدام اسمیت و فریدمن وکینز و صدها نظریه پرداز غیرمتعالیه سکولار است. علم سیاست وجامعه شناسی وروانشناسی و علوم دیگر بجای آنکه ادامه حکمت نظری شرقی_ایرانی و مبتنی برالهیات بومی وتاریخی خودمان باشد، برگرفته از الهیات و فلسفه دیگر است که رابطه چندانی با هویت تاریخی ما ندارد. فلسفه یک حرکت طبیعی دارد. از تبیین وتوضیح عقلانی حقایق عالم شروع میشود وبعد از ارائه یک فرا روایت کلان و روشمند از هستی معطوف به امور مدبره زندگی انسان میشود و مبانی الهیاتی و مبادی تصوری_تصدیقی علوم را تبیین کرده و سپس به مسائل مضاف زندگی بشر مثل عدالت چیست؟ سعادتمندی چیست؟ حقیقت امور بشری چون هنر وصنعت وعلوم وتکنولوژی چیست؟  میپردازد. به عبارتی فلسفه از عقل نظری آغاز وبه عقل عملی منتهی میشود. نه اینکه آغازش عقل نظری باشد و درانتها  به عنوان مقدمه فهم علم دیگر مطرح شود و سپس خاتمه یابد. 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
حظ عقل مرحوم آیت الله شاه آبادی در کتاب شریف رشحات البحار میفرمود، الکَشفُ حظُ العقل...کشف و شهود و یافتن حقیقت امور از طریق غیرمفهومی و غیر ذهنی، در واقع حظ و بهره عقل می باشد...یعنی هرکس عقل و ذهنش قوی‌تر باشد شهود قوی‌تری برای او رخ میدهد. و اساسا کشف و شهود بهره‌ای است که عقل از توسعه و لطافت وجود خود می برد. اگر عقل را خاموش کنیم با کدام ساحت ادراکی امور شهودی را می‌فهمیم؟ با قلب؟ عرفا در بحث لطایف سبعه می گویند قلب مرحله بعداز عقل است، یعنی چنانچه عقل لطیف شود، قلب ظهور می کند، به عبارتی قلب حاصل توسعه وجودی عقل است، انسان در مراحل سلوکی تا هرکجا برود در واقع حیطه عقل خود را گسترش داده است، این فهم و ادراک بشر است که سبب طیران او شده، فهم مقدمه عمل است، ادراک صحیح حقیقت امور، مرحله ابتدایی سلوک است، طلب، از فهم درست و ادراک عقلانی زاییده می شود، و گرنه ادراک جزئی وهمی که مدبر معاش است، فرارونده از امر معاش نیست، این عقل است که سبب استعلا و طیران انسان می شود، تا نفهمیم عمل نمی کنیم، و عمل می کنیم تا فهم ما از حقیقت امور بیشتر شود...بیشتر بدانیم تا بیشتر ببینیم و درک کنیم...اشتداد عشق، به حدت آگاهی است... هرچه آگاه‌تر، عاشق‌تر، هر چه عاقل‌تر، کشف و شهود، قوی‌تر. البته عقل جدلی_مفهومی ساحتی از عقل است، که در مراتب سلوکی و در مواقفی باید خاموش شود، اما این بدان معنا نیست که باید ذهن و عقل را خاموش کنیم، تا حقیقت به ما هبه شود. به تعبیر ملاصدرا : المعارفُ بذر المشاهدات کشف و شهود از بستر فهم عقلی_ذهنی رشد می کند. به هرکجا برویم از ساحت عقل بی‌نیاز نیستیم... شاید عقل جدلی که در فهم حصولی و مفهومی محصور است، را باید کنار بگذاریم، اما این به معنای تعطیلی کل عقل نیست، بلکه جهیدن از عقل جدلی به عقل شهودی است .. باید ساحتی از عقل را خاموش کرد تا به ساحت دیگر عقل بار یابیم.... ذهن را نباید تعطیل کرد تا معانی ظاهر شوند، باید عقل را قدرت داد تا بتواند حامل معانی آنسویی شود... 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
1728807153655_-2147483648_-211321.ogg
14.65M
┄═❁❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ 🔻 : عقل چیست؟؟ ســلام اینکه عقل به چه معناست؟ و چرا این معنا از عقل رو درست میدونید؟ چون تعاریف مختلفی از عقل شده و اون رو دارای اقسامی میدونن مثلا عقل تجریدی یا عقل تجربی یا عقل دینی و ..... خب از کجا می‌فهمید که بین این همه تعریف از عقل تعریف شما از عقل درست هست؟ 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔸فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
1728808129398_-2147483648_-211322.ogg
5.69M
┄═❁❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ 🔻 عشق چیست؟؟ سوال دیگه ای هم داشتم اینکه محبت و عشق به چه معناست؟ و آیا محبت و عشق تفاوت دارند؟ و اینکه برخی میگن نباید درباره خدا از واژه عشق استفاده کرد و مثلا گفت عشق به خدا چون عشق به خدا و کلا واژه عشق در کتاب و سنت وارد و گفته نشده و لذا بدعت هست، نظر شما چیه؟ و منظور از حب الله که در آیات و روایات آمده چیست؟ 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔸فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari