eitaa logo
دارالحکیم(حیات معقول)
923 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
450 فایل
امام على عليه السلام : حكمت، گمشده مؤمن است ؛ پس آن را بجوييد گرچه نزد مشرك باشد [زيرا كه] شما بدان سزاوارتر و شايسته تريد. کانال القانون فی الطب👇 https://eitaa.com/alghanon کانال دارالحکیم👇 @darolhakim
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻منطق مشّائی توان اثبات مطالب عرفانی را ندارد؛ چه این که توان اثبات مطالب حکمت متعالیه را هم ندارد و باید حکمت متعالیه از منطق مختص خود استفاده کند. قاعدهٔ بسیط الحقیقه که «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشيء منها» بر اساس منطق مشّائی، تناقض است، ولی بر اساس حمل حقیقت و رقیقت، تناقضی ندارد. بر این اساس، همان طور که حکمت مشّاء و اشراق برای خود بخشی به نام منطق دارند، حکمت متعالیه نیز بایست بخش منطقی می داشت؛ اما ملاصدرا موفق به تدوین این بخش نشد. همچنين عرفان نظری باید بخش منطق داشته باشد تا مسائل عرفانی را با آن حل کند. 📘عقلانیت شهود(تحریر فصوص الحکم قیصری)، ج7، ص62 ـــــــــــــــــــــــ ✅ به مطلب بالا👆 انتقاداتی وارد است از جمله: یعنی طریق صحیح کردن و فکر کردن عبارت است از حرکت بین مجهول و معلوم. حرکتی واحد است که در ذهن به وقوع می پیوندد، از آنجا که ماهیت تفکر حرکت واحده ذهن بین مجهول و معلوم است، لذا یک طریق و ساختار صحیح برای تفکر و بررسی جوانب مختلف آن وجود دارد، نه اینکه چهار منطق و طریق و راه متفاوت برای صحیح فکر کردن وجود داشته باشد. وقتی می گوییم چهار مشرب مختلف ، هر کدام برای صحیح فکر کردن طریق و روش خودشان (منطق) را دارند به معنای پذیرش معرفتی است. با این توضیح که: مشائیون منطق و ساختار بدیهی تفکری دارند که مخصوص به آنهاست، اشراقیون نیز همینطور پیروان حکمت متعالیه هم منطق و روش صحیح فکر کردن مخصوص به خود را دارند، از طرفی قائلین به عرفان نظری هم چنین ادعای دارند. در این صورت چهار طریق و مشرب فکری چطوری می توانند با یکدیگر گفتگو کرده و تعامل فکری داشته باشند؟؟ چطور می توان سخن و ادعاهای هر یک را سنجید و فهمید؟ کدام یک درست و کدام یک غلط میگویند؟؟ مشائیون ادعای خود را صحیح دانسته زیرا آن را منطبق با منطق خودشان می دانند. اشراقیون نیز ادعاهای خود را صحیح می دانند زیرا آن را منطبق با منطق خود قلمداد می کنند، حکمت متعالیه و عرفان نظری هم به همین منوال هستند. در اینصورت از طریق کدام معیار واحد عقلانی و فکری که مورد اجماع و اشتراک انسانهاست باید بفهمیم که کدام یک درست و کدام یک غلط می گویند؟؟ وقتی یک ملاک واحد جهت فکر کردن وجود نداشته باشه چطور باید صحت و سقم مطالب و مسائل چهار طریق حکمی را بسنجیم؟؟ عقل دارای یک ساختار ثابت منطقی است زیرا امر واحد بسیطی است که ذاتا کثرتی ندارد که طبق آن کثرت منطق‌های مختلف و کثیر داشته باشد، این ساختار ثابت و واحد منطقی بین همه ابناء بشر مشترک است، و اساسا بر طبق آن انسانها می توانند با یکدیگر تبادل اطلاعات و مواجهه علمی و مخاصمه فکری و گفتگو داشته باشند. اگر جز این باشد و بگوییم به ازای هر مکتب فلسفی یک منطق مستقل مختص به آن مشرب فکری وجود دارد تمام جریانهای فکری و فلسفی و همچنین سایر جریان های علمی نیز چنین ادعای رامطرح میکنند..یعنی این سخن دیگر اختصاص به چهار نحله فکری مشاء و اشراق و حکمت متعالیه و عرفان نظری ندارد بله جریان های دیگر مثل فقها و متکلمین و اصولیون و مفسرین ومحدثین و....هر کدام ادعا میکنند که مانیز دستگاه منطقی خاص خودمان را داریم و همگی بر طبق منطق و روش اختصاصی صحیح فکر کردنمان درست می گوییم. از طرفی سایر جریانهای فکری غرب و شرق هم چنین ادعای می کنند. در اینصورت باید پرسید میزان سنجش و عیارِ نقد و ملاک بررسی هر جریان علمی که مورد اشتراک بین همه انسانها باشد کدام است؟؟ وقتی من با یک انسان مدرن غربی حرف میزنم چون می دانم ملاک صحیح فکر کردن بین من و او مشترک است و هر دو بر طبق اصول بدیهی منطق ذهنی فکر میکنیم، لذا با استناد به آن امر مشترک با او گفتگو می کنم ...اما وقتی او چنین ملاک مشترکی را قبول نداشته باشد و بگوید من منطق خودم را دارم و از طرفی من هم بگویم که من هم منطق خودم را دارم پس چطور می توانیم باهم گفتگو کنیم؟؟؟ با استناد به کدام ملاک واحد می توانیم بفهمیم کدام غلط میگوید و کدام صحیح؟؟ 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
🔻منطق مشّائی توان اثبات مطالب عرفانی را ندارد؛چه این که توان اثبات مطالب حکمت متعالیه را هم ندارد و باید حکمت متعالیه از منطق مختص خود استفاده کند. قاعدهٔ بسیط الحقیقه که «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشيء منها» بر اساس منطق مشّائی، تناقض است، ولی بر اساس حمل حقیقت و رقیقت، تناقضی ندارد. بر این اساس، همان طور که حکمت مشّاء و اشراق برای خود بخشی به نام منطق دارند، حکمت متعالیه نیز بایست بخش منطقی می داشت؛ اما ملاصدرا موفق به تدوین این بخش نشد. همچنين عرفان نظری باید بخش منطق داشته باشد تا مسائل عرفانی را با آن حل کند. 📘عقلانیت شهود(تحریر فصوص الحکم قیصری)، ج7، ص62 ✅ به مطلب بالا انتقاداتی وارد است از جمله: یعنی طریق صحیح کردن و فکر کردن عبارت است از حرکت بین مجهول ومعلوم. حرکتی واحد است که در ذهن به وقوع میپیوندد، از آنجا که ماهیت تفکر حرکت واحده ذهن بین مجهول ومعلوم است لذا یک طریق و ساختار صحیح برای تفکر و بررسی جوانب مختلف آن وجود دارد نه اینکه چهار منطق وطریق و راه متفاوت برای صحیح فکر کردن وجود داشته باشد. وقتی میگوییم چهار مشرب مختلف هر کدام برای صحیح فکر کردن طریق و روش خودشان (منطق) را دارند به معنای پذیرش معرفتی است. با این توضیح که: مشائیون منطق وساختار بدیهی تفکری دارند که مخصوص به آنهاست، اشراقیون نیز همینطور پیروان حکمت متعالیه هم منطق و روش صحیح فکر کردن مخصوص به خود را دارند، از طرفی قائلین به عرفان نظری هم چنین ادعای دارند.... در این صورت چهار طریق و مشرب فکری چطوری میتوانند با یکدیگر گفتگو کرده و تعامل فکری داشته باشند؟؟ چطور میتوان سخن وادعاهای هر یک را سنجید وفهمید کدام یک درست وکدام یک غلط میگویند؟؟ مشائیون ادعای خود را صحیح دانسته زیرا آنرا منطبق با منطق خودشان میدانند. اشراقیون نیز ادعاهای خود را صحیح میدانند زیرا آنرا منطبق با منطق خود قلمداد میکنند، حکمت متعالیه و عرفان نظری هم به همین منوال هستند. در اینصورت از طریق کدام معیار واحد عقلانی وفکری که مورد اجماع واشتراک انسانهاست باید بفهمیم که کدام یک درست وکدام یک غلط میگویند؟؟ وقتی یک ملاک واحد جهت فکر کردن وجود نداشته باشه چطور باید صحت وسقم مطالب ومسائل چهارطریق حکمی را بسنجیم؟؟ عقل دارای یک ساختار ثابت منطقی است زیرا امر واحد بسیطی است که ذاتا کثرتی ندارد که طبق آن کثرت منطق‌های مختلف وکثیر داشته باشد، این ساختار ثابت و واحد منطقی بین همه ابناء بشر مشترک است واساسا بر طبق آن انسانها میتوانند بایکدیگر تبادل اطلاعات ومواجهه علمی و مخاصمه فکری و گفتگو داشته باشند. اگر جز این باشد و بگوییم به ازای هر مکتب فلسفی یک منطق مستقل مختص به آن مشرب فکری وجود دارد تمام جریانهای فکری وفلسفی وهمچنین سایر جریانهای علمی نیز چنین ادعای رامطرح میکنند..یعنی این سخن دیگر اختصاص به چهار نحله فکری مشاء واشراق و حکمت متعالیه وعرفان نظری ندارد بله جریانهای دیگر مثل فقها ومتکلمین واصولیون ومفسرین ومحدثین و....هر کدام ادعا میکنند که مانیز دستگاه منطقی خاص خودمان را داریم و همگی بر طبق منطق وروش اختصاصی صحیح فکر کردنمان درست میگوییم. از طرفی سایر جریانهای فکری غرب وشرق هم چنین ادعای میکنند. در اینصورت باید پرسید میزان سنجش و عیارِ نقد و ملاک بررسی هر جریان علمی که مورد اشتراک بین همه انسانها باشد کدام است؟؟ وقتی من با یک انسان مدرن غربی حرف میزنم چون میدانم ملاک صحیح فکر کردن بین من واو مشترک است وهردو بر طبق اصول بدیهی منطق ذهنی فکر میکنیم، لذا بااستناد به آن امر مشترک با او گفتگو میکنم ...اما وقتی او چنین ملاک مشترکی راقبول نداشته باشد وبگوید من منطق خودم را دارم واز طرفی من هم بگویم که من هم منطق خودم را دارم پس چطور میتوانیم باهم گفتگو کنیم؟؟؟ بااستناد به کدام ملاک واحد میتوانیم بفهمیم کدام غلط میگوید وکدام صحیح؟؟ 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari