eitaa logo
دارالحکیم(حیات معقول)
922 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
441 فایل
امام على عليه السلام : حكمت، گمشده مؤمن است ؛ پس آن را بجوييد گرچه نزد مشرك باشد [زيرا كه] شما بدان سزاوارتر و شايسته تريد. کانال القانون فی الطب👇 https://eitaa.com/alghanon کانال دارالحکیم👇 @darolhakim
مشاهده در ایتا
دانلود
مولانا سدید کازرونی در تعریف خلط می گوید: الخلط جسم رطب سیال عن اولا. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
مراد از اینکه خلط، جسم رطبی است، چیست؟ مولانا سدید کازرونی می گوید : ان المراد بالجسم الرطب هو الذي يقبل الاشكال ويتركها بسهوله فيصدق على جميع الاخلاط و ان كانت محترقه لانها لا تبلغ بالاحتراق الى حد لا تقبل الاشكال بسهوله و يخرج ما ليس يقبل الاشکال کذلک کالعظم و الغضروف و اللحم والشحم والسمين ، فان قلت بعض ما ذكرت يقبل الاشكال بسهوله قلت لا نسلم و ان سلم فيخرج بقوله كائن عن الكيلوس اولا و کذلک الرطوبه الثانيه تخرج بهذا القيد لا يقال هذا التعريف لا يصدق على السوداء الحاصله عن خلط آخر و لا على الدم الحاصل عن البلغم لانهما ليس كائنين عن الكيلوس اولا بل ثانيا لا نقول خلطيتهما قد تكونت عن الكيلوس اولا و هي اربعه. 📕 منبع: شرح المغنی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
تقابل دو جبهه و ، بتدریج به اوج خود می رسد. دشمن صهیونی در آخرین روزهای عمر خود، چنگ انداخته است تا تحرکات شدیدی در ایران رقم زند، تا بلکه ایران حلقوم او را بیشتر نفشارد. بنظر می رسد، وقتی دشمن صهیونی ببیند، نمی تواند امنیت ایران را بهم بزند، آخرین ابزار خود را که باشد، رو می کند. آیا این تحرکات، که هر لحظه بیشتر می شود، منجر به می شود؟ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💢 قلوب مضطر https://eitaa.com/ezterarebemahdi
💢في تفصيل أصناف الأخلاط 🔹👈الخلط جسم رطب سيال ، يستحيل إليه الغذاء أولا ، فمنه خلط محمود ، وهو الذى من شأنه أن يصير جزءاً من جوهر المغتذى أو مشابهاً له ، و بالجملة سادا بدل شيء . 🔹👈مما يتحلل منه ؛ و منه فضل و خلط ردى ، وهو الذى ليس من شأنه ذلك ، اللهم إلا أن يستحيل في النادر إلى الخلط المحمود ، و يكون حقه قبل ذلك أن يدفع عن البدن و ينفض . 🔰و نقول إن رطوبات البدن منها أولى ، و منها ثانية. 1⃣🔹والأولى هي الأخلاط الأربعة التي تذكرها . 2⃣🔹والثانية قسمان : 👈إما فضول ، 👈و إما غير فضول . والفضول سنذكرها . 🔰👈و التي ليست بفضول هي التي استحالت عن حالة الابتداء ، و نفذت في الأعضاء ، إلا أنها لم تصر جزء عضو من الأعضاء المفردة بالفعل التام . 🔰وهى أصناف ثلاثة[غیر فضول] : 1⃣🔹 أحدها الرطوبة التي هي منبثة في الأعضاء الأصلية بمنزلة الطل ، وهي مستعدة لأن تستحيل غذاء إذا فقد البدن الغذاء ، ولأن تبل الأعضاء إذا جففها سبب من حركة عنيفة أو غيرها . 2⃣🔹والثاني الرطوبة القريبة العهد بالانعقاد ، وهى غذاء استحال إلى جوهر الأعضاء من طريق المزاج والتشبه ، ولم يستحل بعد من طريق القوام . 3⃣🔹والثالث الرطوبة المداخلة للأعضاء الأصلية. منذ ابتداء النشو التي بها اتصال أجزائها ،و مبدؤها من النطفة ، ومبدأ النطفة من الأخلاط . 📕 منبع: طبیعیات شفا(الحیوان)، شیخ الرئیس ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
الثَرب omentum: بالفتح، شحم رقيق قد غشى الكرش و الأمعاء الدقيق أو المعدة والأمعاء هو يبتدئ من فم المعدة و ينتهى إلى معاء قولون، فارسيه «چادرپیه». جمعه ثروب و جمع القلة أثرب، و الاثارب جمع الجمع. و هو بطانة للصفاق ظهارة للمعدة. 📕 جواهر اللغة(بحرالجواهر) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ثرب(sarb): پیه تنک بالای شکنبه و روده 📙 ناظم الاطباء ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
النقرس : ورم ووجع شديد في أصابع اليدين والرجلين إلى الآباط والأربيات وجع المفاصل : ان يكون الوجع والورم فيها خاصة . الفرسة : أن يتحدب الظهر قليلاً و يسمى الحدبة و ريح الفرسه أیضاً الدَّوالی : عروق غلاظ كثيرة ملتوية متفننة الالتواء شديدة الخضرة و الغلظ تظهر في الساق داءالفیل : ان تعظم الرجل [ وتغلظ حتى تفرط جداً ويكمد لونها وإذا طالت المدة تنفجر ] 📕 التنویر فی الاصطلاحات الطبیه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
شونیز: بالضم سياه دانه حار يابس في الثالثة. ينفع الحميات البلغمية و السوداوية نفعاً بيناً و مع الخل يزيل القوباء و هذا مجرب. 📕 جواهر اللغة ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
در بیان احوال محللات مشهوره 1⃣🔹 از آن جمله کبر است : و او مفتح و محلل و ملطف است، سده ی جگر و سپرز را بگشاید، و صلابت او را تحلیل دهد، و تلطیف بلغم و معده و تنقیه او کند، و کرم معده و امعا را بکشد، و از او آنچه در نمک نهاده باشند شش و سینه و نواحی آن را پاک سازد، و ربو و ضیق النفس رطوبی را نافع بود. 2⃣🔹و از آن جمله پیاز محلل است : و او در تنبیه شهوت طعام، به غایت باشد، و او تا در سرکه بیشتر ماند، منفعت او بیشتر و مضرت او کمتر گردد، چه به سبب قبول اثر سرکه احداث عطش نکند، و صعود ابخره ی او به دماغ، منتفی گردد. و همچنان پیاز دشتی که آن را بصل الزیر گویند الا آنکه نزول او از معده به دیری باشد. 3⃣🔹 از آن جمله سیر محلل است: و او در منفعت مذکور از پیاز محلل قوی تر باشد، و با مردم سرد مزاج که طبیعت ایشان به جنس محللات مایل گردد و موافق تر باشد. 4⃣🔹و از آن جمله شلغم محلل است : و از این مذکورات طبع او به برودت مایل تر بود، و به سبب تحلیل رطوبت فضلیه او در سرکه از او نفعی حادث نگردد، و او مردم محرور و صفراوی را مناسب باشد. 5⃣🔹و از آن جمله بادنجان محلل است : و او در تفتيح سده و تخفیف بلغم معده و سایر منافعی که بر مخلّل ذکر رفت، مثل او باشد و تنبیه شهوت طعام در او بیشتر باشد، به سبب اجتماع حراقت و حموضت در او. 6⃣🔹و از آن جمله اشترغاز است : و او مسخن و ملطف است، لیکن جرم او از معده دیر منحدر شود، و غثيان آرد، و دماغ و اعصاب را زیان دارد، و سرکه بعضی از مضرت به اصلاح آرد و سرکه ی او معده را نافع بود، شهوت طعام را در حرکت آرد و بر هضم غذاهای غلیظ اعانت کند. 7⃣🔹 و از جمله خیار محلل است: و او سردی به غایت است، حرارت معده و جگر را تسکین دهد و تبرید آن،به حسب مقدار و قوت او باشد در سرکه، لیکن از معده دیر منحدر شود. 8⃣🔹 و از جمله ی محللات زیتون است : و از او آن چه سبز نارسیده باشد ، و او را در نمک آب، چندگاه بگذارند تا مرارت و عفوصت از او زایل گردد و او را «رسون الما» گویند، به سبب تعذّر استعمال او بی نمک و او، سرد و خشک است، در درجه ی اول، زیرا که غالب بر او جوهر قابض است و بدان سبب، معده را قوت دهد، و دباغت کند و شهوت طعام را در حرکت آرد و سرکه، اثر او را در این افعال قوی تر گرداند، و آنچه تمام رسیده باشد او را زیتون الزّیت گویند، به سبب کثرت حصول روغن از او و از این صنف آنچه تازه و رنگ او به سرخی گراینده باشد، طبع را قبض کند و معده را قوت دهد، و آنچه به غایت رسیده و سیاه باشد، گرم و خشک بود، در درجه ی اول و او سریع الفساد بود و معده را سست کند، و صداع آرد و چشم را زبان دارد، و تولید خلط سوداوی کند، لیکن تغذیه در او بیشتر باشد، به سبب دهنیت در او و سرکه بعضی از مضرات او کم کند، و بالجمله تناول زيتون شهوت طعام را زیادت کند و طعام را از معده منحدر گرداند، و اگر زیتون بزرگ تمام رسیده با آبکامه خورده شود اطلاق طبع کند، و اگر آب زیتون خام را احتمال کند، سیلان رحم را دفع کند، و اگر با آرد جو بر شکم ضماد کنند، اسهال مزمن باز دارد. 📕 منبع: تحفة الدستور، شرف الدین طبیب شیرازی ــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
سلام اعتدال حقیقی در عناصر ممکن نیست ........لازمه اش اینکه جسم مکان نداشته باشد ...... درست متوجه نمیشم لطفا توضیح میفرمایید؟؟
برداشت : تعریف جسم : دامنه حرکت جوهری است.یعنی همان حرکت جوهری را در مرتبه نازله اش مشاهده کنیم،میشود جسم و اگر همین جسم را در مرتبه علت و مافوقش مشاهده کنیم میشود حرکت. که جسم در نهایت حرکت متجسم است. تعریف مکان: درنهایت،مکان جدای از جسم نیست.یعنی ما یک مکان عاری از هرچیزی نداریم.به تعبیر دیگر خلاء نداریم.باز به تعبیر دیگر ،مکان جسم،جدای از جسم نیست.بلکه مکان یک جسم،عین جسم است.از ابعاد آن جسم است.از اعراض آن جسم است.از اوصاف آن جسم است تعریف زمان: زمان جوهری(حقیقت زمان عرضی) ،مقدار حرکت جوهری است.فلذا جدای از حرکت نیست.بلکه ما آن را از حرکت انتزاع میکنیم.زمان حقیقی،بعد چهارم جسم است.مانند مکان که از ابعاد جسم است. عناصراربعه: آب: سرد و تر خاک:سرد و خشک هوا: گرم و تر آتش : گرم و خشک اینها آب و آتش و خاک و هوای بیرون نیستند.بلکه آب و خاک و آتش و هوای بیرون از ترکیب همین 4 عنصر بسیط شکل گرفتند با نسبت غالب یک مورد. برداشت حقیر این بوده که اگر از مرتبه معلول و پایین بخواهیم به اجسام نگاه کنیم، 4 عنصر بسیط را به "تحلیل عقلی" انتزاع میکنیم .همانطور که ماده و صورت را به "تحلیل عقلی" از جسم انتزاع میکنیم.درحالیکه ماده و صورت مجزا از هم نداریم.و تنها در ذهن و به جهت "تحلیل ذهنی و عقلی" انتزاع شدند.هرچند اعتباری هستند اما اعتباری نیش غولی نیستند.بلکه منتزع شده از متن واقع هستند. مثلا میبینیم که در طول تاریخ و یا حتی همین الان،گروههای مختلفی از دانشمندان طب و پزشکی داشتیم و داریم که برای پی بردن به ارکان بدن و معالجه بیماری ها، ماهیات مختلفی را از بدن واحد انسان انتزاع کردند.مثلا چه بسا گروهی مری و معده را یک عضو دانستند و "نامیدند" و گروه دیگر در تحلیل ذهنی خود،همین عضو واحد را بر دو عضو مری و معده که مجزا از هم هستند تحلیل کردند.ویا برخی استخوانهای بدن را به تعداد بیشتر و برخی دیگر به تعداد کمتر "اعتبار" کردند.مثلا برخی جمجمه را یک استخوان کره ای شکل تحلیل کردند و برخی هم ترکیبی از چندین قطعه استخوان اعتبار کردند.هدف همه این گروهها یکی بوده و طب و طبابت مد نظرشان است.و ولی در بیان و برش عقلی متفاوت عمل کردند.و لازمه ی رسیدن به حقیقت طبابت،همین تحلیلات ذهنی بوده. در فلسفه هم جسم را مرکب از صورت و ماده اعتبار میکنند و این دو ماهیت را از جسم واحد انتزاع میکنند تا در براهین عقلی به کار بگیرند.و این اعتبارات همانند اعتبار اندامهای بدن که مثال زدیم،هرچند اعتباری هستند اما از متن واقع انتزاع شدند.یعنی وهم هستند و نه توهم.خیال هستند و نه تخیل. به همین صورت آثار مختلف صادر شده از اجسام را به 4 عنصر بسیط پایه ،تحلیل و برش عقلی زدند.که در متن خارج ما عنصر تنها و بسیط آب نداریم.و متحقق نیست.همانطور که در متن خارج هیولای صرف نداریم و یا صورت صرف نداریم. ولی آثار کلی مربوط به اجسام را می توان به ترکیب و نسبت این 4 عنصر تحلیل یافته، نسبت داد. و برای تشکیل جسم این عناصر اربعه باید با ترکیب خاص باهم امتزاج پیدا کنند..که مثلا جسمی با برآیند "گرم و خشک" مثل آتش در بیرون شکل بگیرد.ویا جسمی با برآیند سرد و خشک مانند جسم سگ شکل بگیرد.و اگر "دقیقا" به مقدار مساوی با هم امتزاج پیدا کنند ،طبق تعریف هر عنصر پایه، مزاج لازم برای تحقق جسم شکل نمیگیرد.چون به تحلیل عقلی اثر همدیگر را به کلی خنثی میکنند. گرم و تر - سرد و خشک گرم و خشک - سرد و تر وهرچه مزاج کلی به تعادل نزدیک تر شود،"لطیف" تر میشود و به مجرد نزدیک تر میشود تا به جسم (و از این مساله روایت معصوم درمورد لطیف تر بودن بدنشان از روح مارا می توان فهمید) یعنی اگر به یک "طور" خاص و از دید "مزاج" به عالم بنگریم و همه را مزاج و مرکب از عناصر اربعه بدانیم،مرتبه نازله هر موجودی ،مزاج خاصی دارد و اگر همین موجود را با نردبان معرفت بنگریم و به سمت علتش پیش برویم،رفته رفته به مزاج متعادل تر و لطیف تر پیش می رویم ،رفته رفته از احکام جسمیت به سمت مجرد پیش می رویم و که در بی نهایت به مزاج اعدل و متعادل واقعی و مطلق می رسد.به ذات حق.(سیر لایقفی است) مثال: جسم انسان -> روح بخاری(مزاج لطیف تر ومتعادل تر نسبت به جسم) -> صور مثالی(که علت مزاج روح بخاری هستند) ->عقلی-> فوق عقلی .... و از این جهت میگوییم کل نظام عالم،به صورت کلی مزاجش "معتدل" است.هرچند در جزییات معتدل نباشد.و اصلا علت صدور کثرت از وحدت به یک تعبیر خاص همین است.
سلام ببخشید سوالی داشتم من شی را در خارج می بینم وبا آنکه نحوه دیدن اینه که آن شی در خودم انشا میکنم. آیا دیدن ظاهری این شی توسط یک نفر دیگه شبیه دیدن من است یا دیدنیهای ظاهری اشیا به لحاظ هرشخص است؟ مثلا من یک نفر ظاهری می بینم آیا شما هم که این شخص می بینید به شکل دید من می بینید یا دیدها مختلف است؟ ممنون شِهابٌ ثاقِبْ Www.Shahab-shirzahi.ir 🌺 @Shahab_saqeb 🌾 🌼💐🍃 🌾🌼💐🍃🌾🌼 💐🍃🌾🌼💐🍃🌾🌼💐
سلام باتوجه به اینکه هر عالَم احکام خاص خودش را دارد، آنچه شما و سایر افراد در عالم ماده و بُعد عنصری، با آلت بصر مشاهده می کنید، شامل احکام عالم ماده می شود و صورت مادی را همانطور که احکام عالم مادی رویش پیاده شده، میبینید. یعنی مبصَر شما و دیگران از حیث احکام ماده مثل ابعاد، وزن، رنگ و سایر خصوصیات بصری تقریبا یکسان خواهد بود چون ابزار ادراک شما و دیگران(بصر) یکسان است. اما اگر ابعاد دیگر اشیاء را بخواهید درک کنید که مربوط به عوالم غیر مادی است، بسته به میزان وسعت و قدرت آلت ادراکی خود، آن را درک خواهید کرد. هر کسی از ظن خود شد یار من... اینجا دیگر اشیاء، یکسان دیده نمی شوند چون «دیده» بینندگان سعه و ضیق دارد و هر چیزی، تبدیل به آن چیزی می شود که شما «می بینید» مثل عصای حضرت موسی علیه السلام تاوقتی ادراک مادی و بصری داشتند، تکه چوب می دیدند، وسیله چوپانی می دیدند... به محض آنکه باور خودشان را گسترش دادند و «وسعت دید» پیدا کردند فرمودند: وَلِیَ فیها مَئاربُ اُخریٰ... ابعاد پنهان و لایتناهی آن چوب را دیدند پس آن چوب، از چوب بودن و از محدود بودن، خارج شد و تبدیل به آن چیزی شد که موسی علیه السلام به آن نیاز داشت... دنیای ما هم همینطور است تاوقتی محدود «ببینیم»، محدود است... به محض آنکه «باور» را تا بی نهایت بردیم، همین دنیا، «نامحدود» خواهد شد... ازل و ابد یکی خواهد شد... و همین اشیاء به ظاهر بی جان، دیگر بی جان نخواهند بود... «ملکوت است» که در منظر من جلوه گر است...
علامه قطب الدین شیرازی : «الضدان» هما الذاتان الوجودیّتان المتعاقبتان علی موضوع واحد و بینهما غایه الخلاف، و ذلک مثل الحرارة و البرودة، والرطوبة و الیبوسة، و السواد و البیاض، لا الحمرة و الصفرة، لأنهما متخالفان لا متضادّان. 📕 التحفة السعدیه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
سيرة الطالب فينبغي لطالب العلم أنْ يَصْبِرَ في المشاق. و يجتهد بقدر الوسع. فلا يَصْرِف عُمُرَهُ في الدنيا الحقيرة. و لا يُذِلُّ نفسه بالطَّمَع، ( و يجتنب الحِقد والحَسَدَ)، و يحترز عن التكبر. ترجمه روش طالب علم: پس طالب علم باید در ناملایمات و سختیها صبر داشته باشد و به قدر توان تلاش و کوشش کند، و عمرش را در راه دنیای پست و زودگذر صرف نکند، و خودش را به وسیله طمع ذلیل نگرداند، و از کینه توزی و حسد دوری نماید و از تکبر خودداری کند. 📕آداب المتعلمین ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
في كيفية تكون الأعضاء الرئيسة من المنيين فإذا اجتمع المنى من الرجل والمرأة في الرحم ، استدار على نفسه منحصراً إلى ذاته بفعل القوة التي فيه ، و يتحرك الرحم إلى الاشتغال عليه . وبعضهم يقول : إنه يشتمل عليه قليلا قليلا و ينتسج من مادة منى المرأة ما يصله بأطراف الرحم السافلة . وهذا تحكم ، بل يشبه أن تكون حركة الرحم إلى الاشتمال عليه أمراً سريعاً ، لكن الاشتمال التام إنما يتم أيضاً بحركة المادة إلى جهة الرحم بازدياد نمو يقع فيه ، فحينئذ يستمر به الاشتمال. و من شأن المنى أن يتخنه الحر فيسخن لذلك ، وبالحرى أن خلق المني من مادة تسخن بالحر إذ كان الغرض فيه تكون الحيوان و استحصاف أجزائه . و یعرض عند الاشتمال 1⃣🔹احتباس الطمث ، ليغذو الجنين ، 2⃣🔹و انضمام فم الرحم للاشتمال ، 3⃣🔹و جفوف الفرج لشدة النشف ، 4⃣🔹و غثيان 5⃣🔹و شهوات رديئة لاحتباس الطمث ، و هو أولا فاضل على حاجة غذاء الجنين. 6⃣🔹و يعرض أيضاً تغير لون العين و لون عروق اللسان إلى الخضرة لذلك ، 7⃣🔹و ألم عند العانة لشدة اجتماع فم الفرج ، ولكنه ألم خفى . 📕منبع: طبیعیات شفاء، الحیوان ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
بیان اسباب بعض اختلافات النساء و الرجال فی الخلقه : أما الدلائل التي تدلّ عامة على مزاج جملة البدن، فكلها تدل على أن الذكر أسخن و أجف، و الأنثى أبرد وأرطب؛ و هذه الدلائل ترتقي بالعدد إلى عدة معان : 1⃣🔹أحدها، اللمس، فإنّ الحار الملمس حار المزاج، و البارد الملمس بارد المزاج و ظاهر أن الذكور أسخن ملمساً و الإناث لمسهن أبرد. 2⃣🔹والثاني، القوام، فإن الصلب والمكتنز يابس واللين والرخو المترهل رطب، ومن البين أن الذكور أصلب أبداناً وأشدّ اكتنازاً والإناث أنعم أرخى أبداناً. 3⃣🔹 والثالث، السحنة، فإنّ اللحيم رطب والمعروق يابس، وأيضاً فإن الشحيم بارد والقضيف حار ومن الظاهر أن الذكور أقضف وأعرق أجساماً والإناث أكثر لَحْماً وشَحْماً. 4⃣🔹والرابع، اللون، فالأحمر والأشقر الذي يضرب إلى الحمرة، والآدم يدل على مزاج حار. وهذه هي ألوان الذكور في الغالب. والأشقر الذي يدل على البياض أدلّ على البرد على ما هو عليه ألوان الإناث. 5⃣🔹والخامس الأفعال، وقد أقر جميع من تكلّم في المزاج أن المزاج إذا كان أسخن تبع ذلك قوة الأفعال أجمع وهي كذلك في الذكور؛ فإنّهم أقوى شهوة وأكثر هضماً وأسرع إجابة إلى النمو وأعظم نبضاً وتنفّساً وأكثر شجاعة وإقداماً على الأهوال وأشد غضباً وأقوى أفعالاً نفسانية أيضاً كجودة الذهن وحسن الروية والقوة على التصرف في التصورات العقلية وأسرع كلاماً وأقل نوماً وأقوى وأكثر نشاطاً على الحركة؛ وأما الإناث فيتخلّفن في جميع هذه عن الذكور بل توجد بالضد من أولئك ويدل جميع ذلك على ميل المزاج إلى البرد والرطوبة. 📕 التحفة السعدیه ـــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
🔹👈شیخ الرئیس می فرماید : منبع غذای ریه کبد است، اما ممر غذای ریه قلب است. 🔹👈 شیخ الرئیس می فرماید : مصرف بیش از اندازه نعناع خون را می سوزاند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
و منبت الشرايين هو من التجويف الأيسر من تجويفي القلب ، لأن الأيمن أقرب من الكبد، فوجب أن يجعل مشغولا يجذب الغذاء و استعماله . و أول ما ينبت من التجويف الأيسر شريانان : 🔹👈أحدهما يأتى الرئة وينقسم فيها لاستنشاق النسيم وإيصال الدم الذي يغذو الرئة إلى الرئة من القلب ، فإن ممر غذاء الرئة هو القلب ، ومن القلب يصل إليها . ومنبت هذا القسم هو من أرق أجزاء القلب، وحيث تنفذ فيه الأوردة إليه ، وهو ذو طبقة واحدة بخلاف سائر الشرايين ، و لهذا يسمى الشريان الوريدي . 📕 منبع: طبیعیات شفا(الحیوان) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
شیخ رئیس در فصل دوم مقاله اولی قانون در حفظ صحت عین گوید : و مما يجلوا العين و يحدها الغوص فى الماء الصافي و فتح العين في داخله؛ یعنی از جمله چیزهایی که جلا میدهد چشم را و حفاظتش میکند فرو رفتن در آب صافی و گشودن چشم در داخل آن است. در تفسیر نور الثقلين حديث ۱۲۷ آن این است : فی کتاب علل الشرايع بإسناده إلى ابن عباس قال: قال رسول الله صل الله عليه : افتحوا عيونكم عند الوضو لعلها لاترى نار جهنم.: یعنی در حین وضو چشمانتان را بگشایید تا بدین طریق چشمانتان از آتش جهنم برحذر باشد. جهنم عین رمد و عمی و سایر امراض آن است أعاذنا الله واياكم منها». ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💢 قلوب مضطر https://eitaa.com/ezterarebemahdi
في البرص البرص: بياض يظهر في ظاهر البدن و يكون في بعض الأعضاء دون بعض و ربما كان في سائر الأعضاء حتى يصير لون البدن كله أبيض و يقال لهذا النوع المنتشر. و سببه 1⃣🔹سوء مزاج العضو إلى البرودة و غلبة البلغم على الدم الذي يغذوه 2⃣🔹فتضعف القوة المغيرة و هى قوة ترجح استعداد الغذاء للصورة العضویة و يبطل عنه استعداده للصورة النوعية التى له فيصير الغذاء شبيهاً بالمغتذى في القوام و اللون عن تمام التشبيه لبعد صورة الغذاء عن صورة المغتذى بسبب استيلای البلغم عليه و عدم استعداده لقبول تأثير المغيرة فيه، سيما إذا كانت قد ضعفت بالبرودة. 3⃣🔹و قد يكون سببه سوء مزاج العضو إلى البرودة و الرطوبة حتى يصير لحمه كلحم الاصداف رخواً مترهلاً مائلاً إلى البياض لضعف الغاذية عن هضم الغذا و تميز الدم و تحليل ما فيه من الرطوبة المائية فيحيل الدم الصائر إليه إلى مزاج البارد و لونه الأبيض كما في البرص المستحكم، و إن كان ذلك الدم جيداً فی جوهره نقياً من البلغم حاراً كما أن المزاج الجيد يصلح الغذاء الفاسد ويحيله إلى مزاجه. 4⃣🔹و قد يحدث البرص في موضع الحجامة و يظهر على آثارها لما يضعف العضو المحجوم بالجرح و الايلام عن إكمال فعله فيفوت عنه التشبيه و كذلك ما يحدث في موضع الكى و القروح بعد الاندمال و لما ينجذب مع الدم من الرطوبات البلغمية عند المص و يبقى تحت الجلد و لا يخرج مع الدم لغلظها فيصير غذاء العضو من غير تشبيه. 📕 شرح الاسباب و العلامات ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
شرح الاسباب و العلامت؛ نفیس ابن عوض کرمانی: سبب برص : 1⃣🔹 سوء مزاج عضو است به برودت و غلبه بلغم بر خونی که غذای آن عضو می شود. 2⃣🔹و ضعف قوه مغیره بر تمام تشبیه به جهت بعد صورت غذا از صورت متغذی به سبب استیلای بلغم بر آن و عدم استعداد آن مر قبول اثر مغیره را خصوصاً در صورتیکه قوت به برودت ضعیف شده باشد. 3⃣🔹 و گاهی سبب آن سوء مزاج عضو می باشد به برودت و رطوبت، تا آنکه لحم آن مانند لحم اصداف رخو و مترهل می شود، و به سفیدی میل می کند به جهت آن که غاذیه از هضم غذا و تمیز دم و تحلیل رطوبت مائیت در آن ضعیف میگردد. و خونی که به عضو می آید مزاجش بارد و لونش ابیض می شود هر چند به حسب جوهر حار و خالی از بلغم باشد، چنان که مزاج عضو قوی غذای فاسد را مستحیل به مزاج خود می گرداند. 4⃣🔹و گاهی در موضع حجامت برص ظاهر می شود به سبب آنکه عضو محجوم به جراحت و الم از اکمال فعل خود ضعیف گردیده است و نمی تواند که تشبیه را حاصل گرداند و هم چنین در موضع داغ و مواضع جراحاتی که مندمل می شوند. و در مواضع حجامت سببی دیگر نیز دارد و آن این است که به مص رطوبات بلغمیه با خون به سوی عضو کشیده می شود و به جهت غلظت در زیر جلد میماند و غذای عضو می شود بدون آنکه شبیه آن گردد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
مرحوم علامه ی طباطبایی میفرماید: «نفس مطمئنه، نفسی است که با علاقمندی و یاد پروردگارش سکونت یافته و بدانچه او راضی است رضایت می دهد، و در نتیجه خود را بنده ای می بیند که مالک هیچ خیر و شری و نفع و ضرری برای خود نیست. و نیز دنیا را یک زندگی مجازی و داشتن و نداشتن و نفع و ضرر آن را امتحان الهی می داند، و در نتیجه اگر غرق در نعمت دنیایی شود، به طغیان و گسترش دادن به فساد و به علو و استکبار وادار نمی شود، و اگر دچار فقر و فقدان گردد، این تهی دستی و ناملایمات او را به کفر و ترک شکر وا نمی دارد، بلکه همچنان در عبودیت پای برجاست و از صراط مستقیم منحرف نمی شود، نه به افراط و نه به تفریط. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💢 قلوب مضطر https://eitaa.com/ezterarebemahdi
بدان که هضم سوم در عروق است و آن عبارت است از «مستحیل شدن رطوبت اولی به رطوبت ثانیه به حیثیتی که اجزای ماده مستحیله به حسب مزاج هر عضوی که آن جزء بدان منسوب است، مستعد و متکیف گردد. پوشیده نماند، که چون در عروق اخلاط نضج می یابند این چنین نیست که آن همه یکبارگی مستحیل به رطوبت ثانیه می گردند، و جنس خلط در عروق نمی ماند، بلكه اخلاط مع بقائها فى العروق بعضی از آن وقتاً بعد وقت مستحيل به رطوبت ثانیه می گردد. پس در عروق رطوبت اولی و رطوبت ثانیه همیشه موجود است؛ به خلاف کیلوس که او از معده به جگر می آید و چون پخته شد همه آن یکبارگی مستحیل به اخلاط می گردد، و کبد از نوع ماده کیلوسی خالی می گردد تا کیلوس دیگر نرسد، و اخلاط نیز در جگر، تا تمامی نضج [باقی] می باشند [و] بَعده هر یکی به محل خود روان می شود مگر قدری که به غذای او (یعنی جگر) به کار می آید، و اگر احیانا خلطی زیاده از آنچه باید در جگر بماند، احداث سده و ورم نماید. 📕 مفرح القلوب ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
ضفدع و آن غده ایست صلب که در زیر زبان به هم می رسد، و در لون و شکل به سر وزغ می ماند، و از این جهت به این اسم موسوم شده است. و منشأش 1⃣🔹یا بلغم لزجست 2⃣🔹یا خون. هرگاه لطیف آن به تحلیل رود و غلیظش صلب گردد، و اگر بزرگ باشد مانع سخن گفتن میشود. و علاجش 1⃣🔹 در صورت غلبه خون قصد قيفال است 2⃣🔹و اسهال فرمودن طبع 3⃣🔹و پاشیدن ادویه مقطعه ملطفه بر آن مثل صعتر و زوفا و نمک با پوست انار و ادویه اکاله مثل نوشادر و زاج سوخته و زنگار و بیخ سوسن و مربای سرکه 4⃣🔹پس اگر این معالجات فایده ندهد باید که موضع را شق نموده بیرون آورد، و در شق کردن باید که دو شریان زیر زبان را از موضع شق دور گرداند، برای آن که منقطع نگردد، زیرا که خون از آن باز نمی ایستد، 5⃣🔹و بعد از اجراح به سرکه و آب مضمضه نمود. 6⃣🔹 و بعد از آن ادویه ملتحمه بر آنجا نهاد تا جراحت مندمل گردد. 📕 شرح الاسباب و العلامات ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
🔹👈فراریج یکی از غذاهایی است که جیده الکیموس و سهله الانهضام است، و بدل متحلل را زود به بدن می رساند. 🔹👈شربت جلاب با شکر طبرزد و گلاب و بیدمشک، جهت تسکین حرارت و ترطیب بدن، و تقویت روح بسیار مفید است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
اگر چه اهل فکر شدن به آسانی حاصل می شود، اما اهل دل شدن، خون دل خوردن خواهد. به باید خون و دل خوردن چه خونی که هر یک قطره اش زهر هلاهل ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💢 قلوب مضطر https://eitaa.com/ezterarebemahdi
ما اندفع من تلك النفخة إلى طريق الفم فيه نظر، والأولى هو ان يقال : هو حالة تحدث عن ريح يستفرغ من المعدة إلى طريق الفم لا أنها انه نفسها، وهو إذا كثر فسد الهضم ؛ لأنه يطفو بالطعام و لا يدعه يستقر في قعر المعدة بل يحركه إلى أعاليها حتى أنه ربما يندفع بالقيء و ذلك لأن المعدة عند هذه الحالة تنقيض وتجتمع لتدفع ما فيها بالإنعصار من الريح إلى جهة الأعالي فيندفع معه ما في المعدة من الطعام إلى تلك الجهة أيضاً فلا يحسن اشتمال قعر المعدة الذي فيه القوة الهاضمة أقوى من فمها عليه. و قد يحدث نوع منه طبيعي بعد شرب الماء بالمص و أكل الطعام على العجلة لأن الهواء يبدرق الماء عند المص و الطعام من فمها عند استعجال الأكل فيجتمع في فم المعدة ثم تدفعها الطبيعة و لتدفع معها سائر الرياح المجتمعة فيه فيحسن حينئذ اشتمال المعدة على الطعام ويزول عنها التمدد و يجود الهضم. 🔹👈جشا حالتی است که حادث می شود از خروج ریح حادث در معده از طریق فم و چون بسیار گردید هضم را فاسد می گرداند زیرا که طعام را بالا می آورد و نمی گذارد که در قعر معده قرار گیرد، و بسا باشد که به قی دفع نماید. و سببش آن است که معده برای دفع آن ریح مجتمع می شود و فشار می دهد آن ریح را تا آن که به اعالی بیرون آید، و با آن طعام نیز بیرون می آید. و گاهی میشود که بعد از شرب آب به طریق امتصاص یا اکل طعام بر سبیل تعجیل عارض می گردد، به جهت آن که هوا به همراهی آن آب و طعام داخل فم معده می شود و طبیعت آن را دفع می نماید، و سایر ریاح مجتمعه در معده را نیز با آن دفع می کند، و معده بر طعام مشتمل می گردد، و هضم نیکو به عمل می آید. 📕 شرح الاسباب و العلامات ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim
في و و القيء و التهوع حركة من المعدة على دفع منها لشيء فهيا من طريق الفم إلا أن حركة من الدافع و هو المعدة لا تصحبها حركة من المندفع. و يقترن فيه بالحركة الكائنة من الدافع حركة المندفع إلى خارج. و هو حالة للمعدة كأنها تتقاضى بها أى بسبب تلك الحالة هذا التحريك الذي يكون لدفع ما فيها إما راهناً أى دائماً ثابتاً أو قليل المدة بحسب التقاضي من المادة فإنها إن كانت تتولد في المعدة يكون الغثى دائماً و إن كانت تنصب إليها من عضو آخر، يوجد في وقت ويسكن في وقت. و تقلب النفس يقال للغثيان اللازم وقد يقال لذهاب الشهوة أيضاً. وسبب هذه الأحوال أخلاط فاسدة تؤذى المعدة برداءة كيفيتها أو كثيرة مثقلة تصير كلاً عليها إما مصبوبة في جوفها ويعرض منها القيء؛ لأن المعدة عندما تتحرك لدفع تلك الأخلاط لتأذيها بها ، تطاوعها هي في الحركة إلى الاندفاع إما بسهولة إن لم تكن متشبثة بخملها أو بعسر إن كانت متشبثة أو مداخلة لجرمها غائصة فيما بين طبقاتها ويعرض منها التهوع مع ألم مفرط لأنها لا تخرج عن جرم المعدة بسهولة ولا تطاوعها في الإندفاع عند انزعاجها وحركتها للدفع و تلك الأخلاط تکون. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅ و و حرکتی است که از فم معده برای دفع آن چه در آن موجود است، از طریق فم و تفاوتش این است که تهوع حرکت دافع یعنی معده است به تنهایی و حرکت مندفع با آن نیست، و قی حرکت دافع و مندفع هر دو با هم است که مندفع به خارج آید و غثيان حالت معده است که اقتضای آن حرکت نماید. به حسب ماده مختلف می شود به این معنی که ماده در اصل معده موجود است غثیان دایمی و ثابت می باشد و اگر از جای دیگر به معده می ریزد تابع ریختن ماده است در وجود و عدم و غثیان دائم را تقلب نفس می گویند و گاهی تقلب نفس را بر بطلان اشتها نیز اطلاق می کنند. و بالجمله سبب این احوال اخلاط فاسده است که به ردائت کیفیت یا از جهت کثرت معده را ایذا رساند، و اگر آن اخلاط در جوف معده باشند قی از آن حاصل می گردد، زیرا که چون معده برای دفع آنها حرکت کند آنها نیز به حرکت می آیند و دفع می شوند. این قدر هست که اگر به خمل معده چسبیده اند به دشواری دفع می شوند و اگر نچسبیده اند به آسانی مندفع می گردند، و اگر متداخل در جرم معده و در میان طبقات آن فرو رفته باشند سبب عروض تهوع می گردند و الم به هم می رسد، زیرا که به سهولت از جرم معده بیرون نمی آیند. 📕 شرح الاسباب و العلامات ـــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 دارالحکیم http://eitaa.com/daralhakim