eitaa logo
🗃 درهم سرا 🗃
688 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
4 فایل
مطالب کانال : دانستنی ها 🔬 داستان کوتاه 📒 معما و تست هوش + جواب🔎 کلیپ طنز 😂 مناسبتی📆 تست روانشناسی🔮 👈 استفاده از مطالب کانال فقط با ذکر لینک کانال مجاز است.📛📛❎ نظراتتون رو با ما به اشتراک بذارید. @yaali1385
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در روزگاری نه چندان دور شبی از شب‌ها شاگردی در حال عبادت و گریه و زاری بود مدتی در اين حال بود كه استاد خود را بالای سرش دید، استاد با تعجب و حیرت او را نظاره می‌کرد بعد از اندكی مكث استاد پرسید: برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می‌کنی؟ شاگرد گفت: برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم و برخورداری از لطف خداوند استاد گفت: سؤالی می‌پرسم پاسخ ده شاگرد گفت: با کمال میل استاد استاد گفت: اگر مرغی را پروش دهی هدف تو از پرورش آن چیست؟ شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره‌مند شوم استاد گفت: اگر آن مرغ برایت گریه و زاری کند آیا از تصمیم خود منصرف خواهی شد؟ شاگرد گفت: خوب راستش نه! نمی‌توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ برای خود تصور کنم استاد گفت: حال اگر این مرغ برایت تخم طلا كند چه؟ آیا باز هم او را خواهی کشت تا از آن بهره‌مند گردی؟! شاگرد كمی فكر كرد و گفت: نه هرگز استاد مطمئنا آن تخم‌ها برایم مهمتر و با ارزشتر خواهند بود استاد گفت: پس تو نیز برای خداوند چنین باش همیشه تلاش کن تا با ارزشتر از جسم، گوشت، پوست و استخوانت گردی تلاش کن تا آنقدر برای انسان‌ها هستی و کائنات خداوند مفید و با ارزش شوی تا مقام و لیاقتت توجه، لطف و رحمت او را بدست آورد خداوند از تو گریه و زاری نمی‌خواهد او از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می‌خواهد و می‌پذیرد نه ابراز ناراحتی و گریه و زاری را ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮             @darhamsara ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رنگش پریده موهاش سفیده.mp3
5.71M
🔳 🌴رنگش پریده موهاش سفیده 🌴گونش سیاهه قدش یکم خمیده 🎤 👌بسیار دلنشین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚫️ داستانک «لاک روضه» بالاخره تموم‌ شد. _بریم مامان آماده‌م. فوت آخر را که به ناخن تازه لاک زده‌ام می‌کنم، چادرم را ازسر جالباسی برمی‌دارم . ته آرایشم را که با تم مشکی مناسب این شب‌ها زده‌ام دوباره نگاهی می‌اندازم. بعد چادر را روی روسری به زیباترین حالت و با فاصله‌ی مناسب، با وسواس تمام مرتب می‌کنم. مامان رویش را گرفته و کیف سنگین مجلسی‌اش را روی دستش انداخته است. وارد کوچه‌ی حسینیه که می‌شویم، صدای گریه‌ی بلند حاج مهدی از بلندگوهای حسینیه می‌آید. دلم می‌شکند. گریه‌ی مردها سنگین است. حاج مجید، کنار ورودی آقایان ایستاده و خیر مقدم می‌گوید. او تعمیراتی محله است همیشه زنجیر نقره‌ای ضخیمی به گردن دارد و گاهی مشکل مالی افراد را با قرض دادن برطرف می‌کند. البته می‌گویند یک مقداری بیشتر پس می‌گیرد که البته فرقی نمی‌کند، مهم این است که دعاهای مردم همیشه پشتش هست. از کنار دیوار حسینیه که رد می‌شویم، مصطفی و سامان، دوست‌های الهه و مریم، زنجیر به دست از کنارم رد می‌شوند و بر سر جایشان در کوچه‌ای که بچه‌های محل برای سینه‌زنی بازکرده‌اند، دعوا می‌کنند. وارد حسینیه که می‌شویم، سمیرا خانم و مائده را می‌بینیم که باز هم مثل همیشه حسابی تیپ زده‌اند و کلی خرج لباس و آرایششان کرده‌اند. اینجا کسی اعتقادی به سخنرانی ندارد. سخنران‌ها فقط شعار می‌دهند و ما گوشمان از شعار پر است. ما اهل شعار نیستیم. بیشتر اهل سینه‌زنی و زنجیر هستیم. از من گرفته تا خانم بزرگ محل، همه اعتقاد داریم اشک بر امام حسین، قلب‌ها و گناهانمان را پاک می‌کند. هر ساله لااقل به حرمت این چند روز، نه مردهایمان ریش می‌تراشند. نه صدای موزیک بلند به گوش می‌رسد. من هم هروقت که نماز نخوانم، این یک ماه به حرمت امام حسین نمازهایم را می‌خوانم. البته محرم و صفر که تمام می‌شود، چادر نماز و چادر مشکی ام را با هم تا می‌کنم و می‌گذارم داخل کمد تا سال بعد. تا به خودم می‌آیم، مجلس تمام می‌شود. حاج مهدی دعایش را می‌خواند و ما همه آمین می‌گوییم: «خدایا به آبروی امام حسین، کربلا قسمت همه‌ی ما بفرما» کربلا را دوست دارم. آمین را بلند می‌گویم. مامان وسمیراخانم طبق معمول تا لحظه‌ی خداحافظی، مشغول تعریف زندگی محیا و درگیری‌های او با همسرش هستند. بالاخره در صف شام، از هم جدا می‌شویم و یک غذا بیشتر می‌گیریم تا به نیت تبرک بخوریم. محرم و صفر، عالم خاصی دارد. شب به شب روضه رفتن و گاهی اشک ریختن، حس خوبی به انسان می‌دهد. من این شب‌ها را دوست دارم، اما حال خاصی که امثال محبوبه، دخترخاله‌ام می‌گویند، چیزی نیست که من بتوانم بفهمم. آن‌ها این روزها جور دیگری هستند که شبیه من نیست. پارسال محبوبه، یک دور کتاب آزادی معنوی شهید مطهری را در همین دهه خوانده بود. می‌گفت نگاهش به عزاداری‌ها تغییر کرده. به من هم گفت که از این جور کتاب‌ها بخوانم. می‌گفت محرم امسالم با پارسالم باید فرق داشته باشد، اما خب من حال این کارها و حرف‌ها را ندارم. نمی‌دانم چرا انگار امسال و پارسالم، تفاوت چندانی نمی‌کند. شما می‌دانید چرا؟ ┅⊰༻🔳༺⊱┅ ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ @darhamsara ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
💚 عرش را ساخٺ خدا با دَمِ مولا و سپس سر در نُہ فلڪش نام تو را زد الف قامٺ صبر اسٺ زصبرٺ قائم الف قامٺ غم را تو شدے مَد 🌺 💔🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج‌سیدمجید_بنی‌فاطمه_فدات_بشن؛_بچه‌های_من_.mp3
7.97M
🔊 | 📝 فدات بشن؛ بچه‌های من... 👤 حاج‌سیدمجید ◼️ ویژهٔ التماس دعا از همه بزرگواران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کلیپ بسیار عالی روضه حر،پناهيان.mp3
1.71M
◾️روضه شب چهارم 🎙استاد پناهیان ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ @darhamsara ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌹✨ آیت الله اراکی فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت خیر سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت :نه با تعجب پرسیدم پس راز این مقام چیست؟ جواب داد هدیه مولایم حسین است! گفتم چطور؟ با اشک گفت آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت : به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ @darhamsara ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘ فرياد رسي در قبـر شبلي نقل نموده است: من همسايه اي داشتم که وفات نمود. او را خواب ديدم، از او پرسيدم: خدا با تو چه کرد؟ گفت : اي شيخ ! هول هاي بزرگ ديدم، و رنج هاي عظيم کشيدم. از آن جمله به وقت سوال منکر و نکير، زبان من از کار باز ماند. با خود مي گفتم : واويلاه، اين عقوبت از کجا به من رسيد؟ آخر ، من مسلمان بودم و بر دين اسلام مُردم. آن دو فرشته با غضب از من جواب طلبيدند. ناگاه شخصي نيکو موي و خوش بوي آمد ، ميان من و ايشان حايل شد و مرا تلقين کرد تا جواب ايشان را به نحو خوب بدهم ، از آن شخص پرسيدم : تو کيستي – خدا تو را رحمت کند – که من را از اين غصه خلاصي دادي؟ گفت: من شخصي هستم که از صلواتي که تو بر پيغمبر (صلی الله علیه وآله) فرستادي آفريده شده ام، و مامورم در هر وقت و هر جا که در ماني به فرياد تو رسم منبع: آثار و برکات صلوات ص ۱۳۱ ✨به نیت فرج آقا صاحب الزمان (عج) سـه صلـوات هـدیه کنید✨ 🌹 ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ @darhamsara ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️عزاداری امام حسین (علیه السلام) را ساده نگیرید. ✦‎‌ ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮             @darhamsara ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تست شخصیت شناسی دوست دارید در کدام مسیر قدم بزنید؟ 🔘 مسیر 1 🔘 مسیر 2 🔘 مسیر 3 🔘 مسیر 4 🔘 مسیر 5 🔘 مسیر 6 انتخاب شما = شخصیت شما ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈ @darhamsara ┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
پاسخ تست ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮             @darhamsara ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 اشعار ______________ هستم از راه و چاه ها آگاه پیرو راه والِ مَن والاه بنده ای عاشقم، سخن کوتاه هست نامم همیشه عبدالله فخر دارم، کریم زاده شدم پاسبان حریم، زاده شدم شور پرواز، از ازل دارم کفن خویش در بغل دارم میل برچیدن هُبَل دارم ارث از فاتح جمل دارم عمه دستم مگیر، صف شکنم یازده ساله ام ولی حسنم بین لشگر عمو اسیر شده لب خشکش چنان کویر شده بهر قتلش کسی اجیر شده جان عمه ببین که دیر شده من چگونه فقط نظاره کنم؟! بگذار عمه فکر چاره کنم عمویم سنگ بر جبینش خورد بر زمین، چهره ی مبینش خورد آتشی بر دل حزینش خورد ضربه بر چشم نازنینش خورد بنشینم که دست و پا بزند؟! تشنه لب، آب را صدا بزند؟! تا ته قتلگاه و گودالش می روند این قبیله دنبالش غرق خون است جسم بی حالش نکند تا کنند پامالش عرش حق روضه خوان و گریان شد شمر با خنجرش نمایان شد آه عمه دگر رهایم کن جان فدای عمو، صدایم کن نذری شاه کربلایم کن می روم عمه جان دعایم کن تا شوم من هم از سپاه حسین می روم تشنه، قتلگاه حسین عاشقی را من از پدر دارم همچنان فاطمه جگر دارم زرهی نیست؟! بال و پر دارم بازویی همچنان سپر دارم من نمردم به او لگد بزنند نیزه با کینه و حسد بزنند آه از روی عرش برخیزید نیزه داران از او بپرهیزید دست من را به پوست آویزید جسم و جان مرا فرو ریزید عمویم را به خاک و خون نکشید از تنش کهنه پیرهن نبرید 🔸شاعر: _______________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا