eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
791 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
2هزار ویدیو
10 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 پنج گنج حکمت ✍حكيمى در بیابان به چوپانی رسید و گفت: چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می‌کنی؟ چوپان در جواب گفت: آنچه خلاصه دانش‌هاست یاد گرفته‌ام.حكيم گفت: خلاصه دانش‌ها چیست؟ چوپان گفت: پنج چیز است - تا راست تمام نشده، دروغ نگویم - تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم - تا از عیب و گناه خود پاک نگردم، عیب مردم نگویم. - تا روزی خدا تمام نشده، به در خانه دیگری نروم. - تا قدم به بهشت نگذاشته‌ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم. حكيم گفت: حقا که تمام علوم را دریافته‌ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب علم و حکمت سیراب شده. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت از شدت درد فریادی زد سوزن را چند متر دور تر پرت کرد . مردی حکیم که از ان مسیر عبور می کرد ماجرا را دید سوزن را اورد به کفاش تحویل داد و شعری را زم زمه کرد درختی که پیوسته بارش خوری تحمل کن انگه که خارش خوری . این سوزن منبع درامد توست این همه فایده حاصل کردی یک روز که از ان دردی برایت امد ان را دور می اندازی! درس اخلاقی اینکه اگر از کسی یا وسیله ای رنجشی امد بیاد اوریم خوبی های که از جانب ان شخص یا فوایدی که از ان حیوان وسیله یا درخت در طول ایام به ما رسیده , ان وقت تحمل ان رنجش اسان تر می شود ... 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌻 -کار نیک را تحسین و تشویق می فرمود و کار بد را تقبیح می نمود و از آن نهی می فرمود.🌱 -آنچه موجب صلاح دین و دنیای مردم بود به آنان می فرمود و مکرر می گفت هر آنچه حاضران از من می شنوند به غایبان برسانند.🌱 -هر که عذر می آورد عذر او را قبول می کرد.🌱 -هرگز کسی را حقیر نمی شمرد.🌱 -هرگز کسی را دشنام نداد و یا به لقب های بد نخواند.🌱 -هرگز کسی از اطرافیان و بستگان خود را نفرین نکرد.🌱 -هرگز عیب مردم را جستجو نمی کرد.🌱 -از شر مردم‌برحذر بود ولی از آنان کناره نمی گرفت و با همه خوشخو بود.🌱 -هرگز مذمت مردم را نمی کرد و بسیار مدح آنان نمی گفت.🌱 -بر جسارت دیگران صبر می فرمود و بدی را به نیکی جزا می داد.🌱 📚منابع: 《 منتهی الآمال 》محدث قمی و 《 مکارم الاخلاق 》طبرسی ▪️منتظران ظهور غریب ترین امام▪️
هدایت شده از چرا حجاب؟!؟ چرا چادر؟!؟
🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺 🌹مخاطب🌹 سلام علیکم وقتتون هم بخیر. ببخشید من اینو میگم.چرا من دوست دارم که وقتی بقیه هستن بهترین لباس هامو بپوشم و بهترین تیپ هامو بزنم اما برا شوهرم اصلا بی اهمیتم😔. اصلاً نمیدونم چیکار کنم از این حس بیرون بیام.راهنماییم کنید ممنون. 🌹جواب🌹 سلام علیکم و رحمت الله. *این مشکل همانند سایر مشکل ها منشأش از چند عقیده خراب است. *که یکی از آن عقیدهای خراب این است که انسان از این که اطرافیان به او بگویند «زیبا». *در حالی که این لذت ماندگاری چندانی ندارد... *اما اگر او خود را برای شوهرش قطعاً علاقه شوهرش به او بیشتر میشود و این لذت است که نه تنها بلکه فوائد خیلی زیادی را با خود می آورد... *پس مواظب فریب های ذهنی شیطان باشیم زیرا کار او به فرموده قرآن این است که . وصل الله علی محمّد و عترته الطاهرین آیدی پذیرش سوالات و مشکلات در مورد حجاب👇 https://eitaa.com/Mohammadrezashafiei
قاضی درستکار بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم در زمان مهدی عباسی، (عاتبه بن یزید) قاضی بغداد بود. روزی هنگام ظهر عاتبه همراه با دفتر دیوان قضاوت بر مهدی وارد شد و از او خواست که دفتر را از او بگیرد و استعفای او را بپذیرد. پرسید: سبب استعفا چیست؟ قاضی گفت: دو نفر برای حل مشکلی نزد من امدند و هر کدام دلیل و شاهدی اوردند که محتاج به تامل و اندیشه بود. انها را رد کردم تا شاید بروند اشتی کنند و نزاع بر طرف شود. یکی از انان متوجه شده بود که من به رطب علاقه دارم؛ لذا مقداری رطب عالی تهیه و به خادم هم پول قابل توجهی داده بود که ان را به من برساند. تا چشمم به رطب افتاد، به خادم گفتم: به صاحبش برگردان! امروز دوباره ان دو نفر برای قضاوت امدند. دیدم در نظر من صاحب رطب مقدم و محبت من به او بیشتر است. این است داستان من که هنوز هدیه را قبول نکرده، ان گونه تمایل به صاحب رطب دارم. بعد از قبول هدیه چه خواهد شد؟ من می ترسم فریب هدیه ها را بخورم و نتیجه اش فساد در میان مردم باشد؛ لذا مرا معاف دار!) مجله  مبلغان  مهر و آبان 1385، شماره 83  🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
محبت چقدر است؟ از اهالی خراسان بود. راهی طولانی را پیموده بود و رنج فراوانی کشیده بود تا به مقصد برسد؛ چرا که با پای پیاده آمده بود. کفش هایش از بین رفته و پایش ترک خورده و پاشنه آن شکاف زیادى برداشته بود. وقتی وارد مدینه شد، مستقیم به خدمت امام باقر (علیه السلام) شرفیاب شد. وقتی حضرت را دید، خدا را شکر کرد که بالاخره به مقصود خویش رسید. امام باقر (علیه السلام) تا پای مجروح او را دید، فرمود: این چیست؟ مرد گفت: ای پسر رسول خدا براثر طی نمودن مسافت بسیار است. به خدا سوگند، مرا از دیار خویش، جز دوستى شما اهل بیت، بدین جا نیاورد. امام باقر (علیه السلام) در جواب مرد خراسانی فرمود: "مژده باد بر تو که به خدا سوگند، با ما محشور مى‏شوى." آن مرد با تعجب گفت: اى پسر رسول خدا، با شما؟ حضرت فرمود: آرى ! هیچ بنده‏اى ما (اهل بیت) را دوست نمى ‏دارد، جز آن که خداوند، او را با ما محشور خواهد کرد. مگر دین، چیزى جز محبت است؟ خداوند عزوجل مى‏ فرماید: «بگو: اگر خدا را دوست مى‏دارید، از من (پیامیر) پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد.» 📖 دعائم الاسلام، ج1، ص71
داستان کوتاه "پیرمردی" با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد. او دستانش می لرزید و چشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود، هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست. "پسر و عروس" از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به "تنهایی" آنجا غذا بخورد، بعد از این که یک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را در کاسه چوبی بخورد، هروقت هم خانواده او را "سرزنش" میکردند پدر بزرگ فقط "اشک" میریخت و هیچ نمیگفت. یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب "بازی" میکرد، پدر روبه او کرد و گفت: پسرم داری چی درست میکنی؟ پسر با "شیرین زبانی" گفت: دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست میکنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید...! یادمان بماند که: "زمین گرد است..." 〰〰〰〰🔴〰〰〰〰
✨﷽✨ 🔴 علت اصلی ناراحتی و حسرت مردگان! 🍃 ملّا محسن فیض کاشانی، آن عارف بالله، در عالم رؤیا یا مکاشفه، مرحوم شیخ طوسی را می­‌بیند و عرضه می­‌دارد که آقا! آن­جا چه خبر است؟ ✅ مرحوم شیخ طوسی می­‌فرماید: آن­جا چه خبر است؟ این­جا که خبری نیست، خبرها آن­جاست! 💠ملّا محسن فیض کاشانی تعجّب می­‌کند و می­‌گوید، عرض کردم: آقا! خبر آن‌ طرف است، این‌ طرف که خبری نیست! ✅شیخ طوسی می­‌گوید: هر چه این‌ طرف هست از آن­جا آمده است. 💥فقط به تو بگویم: ای محسن! بدان، هر چه هست در دنیاست و من امروز مغموم هستم و افسوس می­‌خورم که می­‌توانستم کار بیشتری انجام بدهم و انجام ندادم... 🔴تعبیر عجیبی دارد، می­‌فرماید: اگر می­‌دانستید که این­جا، فقط یک ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) چقدر ارزش دارد، 🌺 آن‌ وقت می­‌فهمیدید، چرا در ماه مبارک رمضان، اوّ‌لین دعا، این است: «اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُور». 🌷خدایا بر اهل قبور،سرور و شادمانی عطا بفرما... حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://chat.whatsapp.com/F4uysRoeHwsDzPMvfKAxFH https://eitaa.com/darolsadeghiyon
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه . https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
✍نمک خوردن و نمکدان شکستن او دزدی ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند . روزی باهم نشسته بودند و گپ می زدند . در حین صحبتهاشان گفتند : چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایی معمولی سر و کار داریم و قوت لا یموت آنها را از چنگشان بیرون می آوریم ، بیاید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد . البته دسترسی به خزانه سلطان هم کار آسانی نبود . آنها تمامی راهها و احتمالات ممکن را بررسی کردند ، این کار مدتی فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود ، تا سرانجام بهترین راه ممکن را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند . خزانه مملو از پول و جواهرات قیمتی و . . . بود . آنها تا می توانستند از انواع و اقسام طلا جات و عتیقه جات در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند . در این هنگام چشم سر کرده باند به شی ء درخشنده و سفیدی افتاد ، گمان کرد گوهر شب چراغ است ، نزدیکش رفت آن را برداشت و برای امتحان به سر زبان زد ، معلوم شد نمک است ، بسیار ناراحت و عصبانی شد و از شدت خشم و غضب دستش را بر پیشانی زد بطوری که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقی پیش آمد یا نگهبانان خزانه با خبر شدند . خیلی زود خودشان را به او رسانیدند و گفتند : چه شد ؟ چه حادثه ای اتفاق افتاد ؟ او که آثار خشم و ناراحتی در چهره اش پیدا بود گفت : افسوس که تمام زحمتهای چندین روزه ما به هدر رفت و ما نمک گیر سلطان شدیم ، من ندانسته نمکش را چشیدم ، دیگر نمی شود مال و دارایی پادشاه را برد ، از مردانگی و مروت به دور است که ما نمک کسی را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم و . . . آنها در آن دل سکوت سهمگین شب ، بدون این که کسی بویی ببرد دست خالی به خانه هاشان باز گشتند . صبح که شد و چشم نگهبانان به درهای باز خزانه افتاد تازه متوجه شدند که شب خبرهایی بوده است ، سراسیمه خود را به جواهرات سلطنتی رسانیدند ، دیدند سر جایشان نیستند ، اما در آنجا بسته هایی به چشم می خورد ، آنها را که باز کردند دیدند جواهرات در میان بسته ها می باشد ، بررسی دقیق که کردند دیدند که دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا می داند سلطان با ما چه می کرد و . . . بالآخره خبر به سلطان رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد ، آنقدر این کار برایش عجیب و شگفت آور بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود می گفت : عجب ! این چگونه دزدی است ؟ برای دزدی آمده و با آنکه می توانسته همه چیز را ببرد ولی چیزی نبرده است ؟ آخر مگر می شود ؟ چرا ؟ . . . ولی هر جور که شده باید ریشه یابی کنم و ته و توی قضیه را در آورم . در همان روز اعلام کرد : هر کس شب گذشته به خزانه آمده در امان است او می تواند نزد من بیاید ، من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم . این اعلامیه سلطان به گوش سرکرده دزدها رسید ، دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت : سلطان به ما امان داده است ، برویم پیش او تا ببینیم چه می گوید . آنها نزد سلطان آمده و خود را معرفی کردند ، سلطان که باور نمی کرد دوباره با تعجب پرسید : این کار تو بوده ؟ گفت : آری . سلطان پرسید : چرا آمدی دزدی و با این که می توانستی همه چیز را ببری ولی چیزی را نبردی ؟ گفت : چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل برای سلطان گفت . سلطان به قدری عاشق و شیفته کرم و بزرگواری او شد که گفت : حیف است جای انسان نمک شناسی مثل تو ، جای دیگری باشد ، تو باید در دستگاه حکومت من کار مهمی را بر عهده بگیری ، و حکم خزانه داری را برای او صادر کرد . آری او یعقوب لیث بود و چند سالی حکمرانی کرد و سلسله صفاریان را تاءسیس نمود . حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://chat.whatsapp.com/F4uysRoeHwsDzPMvfKAxFH https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🔆 امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «ما عُمِّرَ مَجلسٌ بِالغیبَةِ اِلاّ خرِّبَ بِالدّینِ.» هر مجلس و محفلی كه در آن كردن گرم و پُررونق باشد به همان نسبت دین و ایمان افرادِ آن محفل تباه و از دست رفته است. 📚‌ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۲۵۹
توجه به امام زمان عج یعنی چی؟!☺️ یعنی همین چیزای کوچیک! البته همین چیزای کوچیکی که بعدا بزرگتر میشه☺️ توجه به امام زمان عج یعنی شما در طول روز 🌿حواستون به بودنش باشه☺️ 🌿برای سلامتیش دعا کنید 🌿برای سلامتیش صدقه بدید 🌿برای فرجش دعا کنید 🌿کارهاتونو بهش عرضه کنید 🌿بهش بگید دوستت دارم💚 🌿ثوابی از کارای خوبتون رو بهش تقدیم کنید 🌿بخاطرش عصبی نشید 🌿بخاطرش مهربون باشید 🌿بخاطرش درس بخونید 🌿علمتونو بالاتر ببرید 🌿امرب معروف کنید 🌿نهی از منکر کنید 🌿قران بخونید 🌿مامان باباتونو دوست بدارید😊 🌿تنبلی نکنید چون سرباز تنبل بدرد نمیخوره 🌿ظاهرتون امام زمان پسند باشه 🌿اخلاقتون تو خونه مهربانانه باشه ✧═════•❁❀❁•═════✧
✨﷽✨ 🔴شما به خدا یاد ندهید،خدا خودش بلد است! ✍طلبه ای در یک از شهرها زندگی می کرد. از نظر مادی در فشار بود و از نظر ازدواج نیز مشکلاتی داشت. یک شب، متوسل به امام زمان(علیه السلام) شد، چند شبی بعد از این توسل امام زمان(علیه السلام) را در خواب دید. حضرت فرمودند: فلانی! می دانی چرا دعایت مستجاب نمی شود؟ گفت: چرا؟ فرمودند: طول امل و آرزو داری. گاهی انسان به در خانه ی خدا می رود، دعا می کند اما با نقشه می رود، دل به این طرف و آن طرف حرکت می کند. گاهی به خدا یاد می دهد و می گوید: خدایا! در دل فلانی بینداز بیاید مشکل مرا حل بکند...حضرت فرمودند: شما به خدا یاد ندهید خدا خودش بلد است. انسان به ائمه معصومین(علیه السلام) هم نباید یاد بدهد. باید بگوید خدایا، من این خواست را دارم و به هیچ کس هم نمی گویم...خودت برایم درستش کن. طلبه گفت: یابن رسول الله، من همین طور هستم که می فرمایید، هرکاری میکنم بهتر از این نمی توانم باشم، می خواهم خوب باشم اما تا می آیم دعا کنم فلانی و فلانی در ذهنم می آیند و این گونه دعا می کنم.حضرت فرمودند: حالا که طول امل و موانع اجابت داری، نایب بگیر. تا حضرت فرمودند نایب بگیر طلبه می گوید: آقا جان شما نائب می شوید؟ حضرت فرمودند: بله قبول می کنم. می گوید دیدم حضرت نایب شدند و لبهای حضرت دارد حرکت می کند. از خواب بیدار شدم، گفتم: اگر حاجتم هم برآورده نشود مهم نیست، در عالم رؤیا حجت خدا را یک بار زیارت کردم. بلند شدم و وضو بگیرم تا نماز شب و نماز شوق به جا بیاورم. دیدم در مدرسه را می زنند. گفتم: این وقت شب کیست که در مدرسه را می زند؟رفتم در مدرسه را باز کردم دیدم دایی خودم است. گفتم: دایی جان، چه شده این وقت شب؟ ☘گفت: با تو کاری دارم. امشب هر کاری کردم دیدم خوابم نمی برد. فکر و خیالات مرا برداشته بود. یک مرتبه این خیال همه ی وجودم را فرا گرفت: من که پسر ندارم، همه ی اموالم از بین می رود. یک دختر هم که بیشتر ندارم. فکر کردم اگر دخترم را به تو بدهم همه ی اموالم هم در اختیار توست... 📚کتاب بهترین شاگرد شیخ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔴🔵 شهیدے کہ امام زمان کفنش کرد. شهیدے بود کہ همیشہ ذکرش این بود، نمےدونم شعر خودش بود یا غیر... یابن الزهرا ✨یا بیا یک نگاهے به من کن  ✨یا به دستت مرا در کفن کن از بس این شهید به امام زمان (عجل اللہ تعالے فرجہ) علاقہ داشت به دوست روحانے خود وصیت مےکند. اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانے کنے... ⚪️️روحانے مےگوید: ما از جبهہ برگشتیم وقتے آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتے کرده است آیا من مےتوانم در مجلس ختم او سخنرانے کنم؟ و آنان اجازه دادند... 💠در مجلس سخنرانے کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است: یا بن الزهرا ✨یا بیا یک نگاهے به من کن ✨یا به دستت مرا در کفن کن 💥وقتی این جملہ را گفتم، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن. وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهاے شب به من گفتند یکے از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهہ شهید شده است باید او را غسل دهے ✨وقتے کہ مےخواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگوارے وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم. ❓من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟ 🌸با عجلہ برگشتم و دیدم این شهید کفن شده و تمام فضاے غسالخانہ بوے عطر گرفته بود. از دیشب نمےدانستم رمز این جریان چه بود. اما حالا فهمیدم ...نشناختم... 📚 منبع: کتاب روایت مقدس صفحه 96 به نقل از نگارنده کتاب "میر مهر" حجه الاسلام سید مسعود پور سیدآقایی 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
✨﷽✨ 🌼اعتراض یک روستایی به عمامه شهید مطهری! ✍انسان چیزی را که نمی‌داند می‌گوید نمی‌دانم. می‌دانیم که شیخ انصاری، شوشتری بوده است. مردی است که در علم و تقوا نابغه روزگار است. هنوز علما و فقها به فهم دقایق کلام این مرد افتخار می‌کنند. می‌گویند وقتی چیزی از او می‌پرسیدند، اگر نمی‌دانست تعمد داشت بگوید نمی‌دانم. می‌گفت: ندانُم! ندانُم! ندانُم!... سالی رفته بودیم نجف آباد اصفهان، ماه رمضان بود... یادم هست که آمدم از عرض خیابان رد بشوم. وسط خیابان که رسیدم یک بابای دهاتی آمد جلوی مرا گرفت، گفت: آقا مسأله‌ای دارم، مسأله مرا جواب بدهید. گفتم: بگو. گفت: غسل جنابت، به تن تعلق می‌گیرد یا به جون؟ گفتم: من معنای این حرف را نمی‌فهمم. غسل جنابت مثل هر غسلی از یک جهت به روح آدم مربوط است چون نیت می‌خواهد، و از جهت دیگر به تن آدم، چون انسان تنش را باید بشوید. مقصودت این است؟ گفت: نه، جواب درست باید بدهی! غسل جنابت به تن تعلق می‌گیرد یا به جون؟ گفتم: من نمی‌دانم. گفت: پس این عمامه را چرا سرت هشته‌ای‌ [یعنی گذاشته ای]! 📚استاد مطهری، خاتمیت، ص٩٧ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
*فضیلت خواندن سوره قدر*🍑 *امام صادق ع :* هر که سوره قدر رادر یکی از نمازهای واجب قراءت کند منادی ندا میدهد: ای بنده خدا خداوند گناهان گذشته تو را آمرزید پس اعمالت را از سر گیر. 🍋🍑🍏🍇 *امام رضا ع :* هر مومنی که هنگام وضو گرفتن سوره قدر را بخواند از گناهانش خارج می شود مانند آن روزی که از مادر متولد شده است. 🍓🍊🍄🍇 *امام صادق ع :* هرکس سوره قدر را بر آبی بخواند واز آن بنوشد خداوند نوری در چشمان او قرار دهد. 🍊🍑🍋🍇 *امام صادق ع :* هرکس سوره قدر راهنگام خواب یازده مرتبه بخواند خداوند یازده فرشته را مامور می کند تا او را از شر هر شیطانی حفظ نمایند. 🍉🍏🍅🍋 *امام صادق ع :* هرکس سوره قدر را شفیع قرار دهد واز درگاه خداوند در خواستی نماید خداوند شفاعتش را پذیرفته و درخواستش را اجابت می نماید. 🍋🍑🍏🍇 📚 *ثواب الاعمال - فقه الرضا - مستدرک*
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه . https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
✅سفارشی برای بی نیاز شدن از پزشک ✍امام علی (ع) به فرزندش امام حسن (ع)فرمود: فرزندم! آیا می خواهی چهار چیز به تو یاد دهم که به وسیله آنها از مراجعه به پزشک بی نیاز شوی؟ عرض کرد: بله یا امیرالمومنین! حضرت فرمود: بر سر سفره منشین مگر آنکه گرسنه باشی، در حالی که هنوز میل به غذا داری دست از غذا خوردن بکش، عمل جویدن غذا را به خوبی انجام ده و قبل از خواب، خود را از ادرار و مدفوع تخلیه نما. 📚بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۸۷ حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://chat.whatsapp.com/F4uysRoeHwsDzPMvfKAxFH https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🔅 علیه السلام: ✍️ مَن لَم يَشكُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلوقينَ لَم يَشكُرِ اللّه‏َ عَزَّ و جلَّ؛ 🔴 هركه در قبال خوبى مردم تشكر نكند، از خداوند عزّ و جلّ هم تشكّر نكرده است. 📚 بحارالانوار، جلد ۶۸، صفحه ۴۴
آرایشگر و امام رضا علیه السلام بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم هنگامیکه امام رضا علیه السلام به سمت مرو میآمدند بعد از نیشابور کاروانسرایی رسیدند و کاروان متوقف شد.  بر اساس دستور مأمون، ماموران اجازه ارتباط گیری مردم با امام را نمی‌دادند تا اینکه پیرمردی عاشق امام رضا ـ علیه‌السلام ـ شغل و هنر خود را بهانه کرد تا امام زمان خویش را ببیند. او به بهانه اصلاح و آرایش سر و صورت امام رضا ـ علیه‌السلام ـ خود را به حضرت رساند و توفیق دیدار امام زمانش را به دست آورد و امام رخصت دادند و مشغول کار شد. پیرمرد هنگام آرایش موهای امام، از اشتیاق دیدن آن حضرت صحبت میکرد که یک لحظه فکر کرد:< ای کاش از امام تقاضای اجرت کند‌‌‌>تا این فکر به ذهنش رسید، در همان لحظه امام رضا ـ علیه‌السلام ـ با اشاره به سنگی که به‌وسیله آن قیچی خود را تیز میکرد آن را تبدیل به طلا کردند.  این پیرمرد بامعرفت به امام عرض کرد: ای امام رئوف، من اجرت دنیوی نمی‌خواهم من صباحی بیش زنده نیستم؛ چرا که عمر خود را گذرانده‌ام ؛ من پیراهنی از شما میخواهم که با آن نماز خوانده‌اید و عبادت خدا را کرده‌اید تا کفنم باشد و خداوند به‌واسطه آن عذاب و فشار قبر را از من بردارد. امام رضا ـ علیهالسالم ـ دستور دادند که یکی از لباس‌هایشان را به پیرمرد بدهند، در این لحظه پیرمرد به ذهنش رسید تا درخواست دیگری داشته باشد پس گفت: ای مولی! من از سکرات موت می‌ترسم و بزرگواری کنید و لحظه مرگ در کنار من باشید که امام پذیرفتند.   پیرمرد با خوشحالی لباس و وسایل سلمانی خود را بدون نگاه به سنگ طلا برداشت و خداحافظی کرد. آن حضرت فرمودند: سنگ طلایت را بردار ما آنچه را که دادیم  پس نمیگیریم. (این خاندان، خاندان کرم هستند تا کسی را راضی نکنند دست از بخشش و کرم  برنمیدارند مخصوصاً که لقب رضا ـ علیه‌السلام ـ را خداوند متعال به ایشان عنایت  فرموده است.)  روزی اطرافیان امام دیدند حضرت رضا ـ علیه‌السلام ـ فرمودند: »لبیک لبیک لبیک« و بعد از آن هرچه به دنبال آن حضرت گشتند ایشان را نیافتند تا اینکه آن حضرت آمد و ماجرای این پیرمرد سلمانی را تعریف کردند و فرمودند اکنون لحظه جان دادن او بود. من هم بر بالینش حاضر شدم تا به آسانی جان داد. همای سعادت، همائی واعظ، ص ۱۱ 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
✨﷽✨ ✅اثر رضایت پدر در قبر! ✍آیت‌الله آقا سیّد جمال‌الدّین گلپایگانی عارف بزرگی بودند. ایشان می‌فرمودند: در تخت‌ فولاد اصفهان - که معروف به وادی‌السّلام ثانی است، حالات عجیبي دارد و بزرگان و عرفای عظیم‌ الشّأنی در آن‌جا دفن هستند - جوانی را آوردند. من در حال سیر بودم، گفتند: آقا! خواهش می‌کنیم شما تلقین بخوانید. ايشان فرمودند: آن جوان ظاهر مذهبي داشت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده‌ بودند. وقتی تلقین می‌خواندم، متوجّه شدم که وقتی گفتم: «أفَهِمتَ»، گفت: «لا»، متعجّب شدم! بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر می‌چرخند و می‌رقصند! از اطرافيان پرسیدم: او چطور بود؟ گفتند: مؤمن. گفتم: پدر و مادرش هم هستند. گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را می‌زد و پدرش هم گریه می‌کرد. پدر را کنار کشيدم و گفتم: قضیه این است. گفت: من یک نارضایتی از او داشتم. گفتم چه؟ گفت: چون او در چنين زماني (زمان طاغوت) متدیّن بود، به مسجد و پای منبر می‌رفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی می‌گفتم، به من می‌گفت: تو که بی‌سواد هستی! با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست! ايشان مي‌فرمودند: به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو! او گفت: راضي هستم، گفتم: نه! به لسان جاری کنید که از او راضی هستید - معلوم است که گفتن، تأثير عجیبي دارد. پدر و مادر‌ها هم توجّه کنند، به بچّه‌هایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم، خدا این‌گونه می‌خواهد وقتي می‌خواستند لحد را بچینند، ایشان فرمودند: نچینید! مجدّد خود آقا پاي خود را برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند. ايشان مي‌فرمايند: اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ»، دیدم لب‌هایش به خنده باز شد و دیگر از آن‌ بچّه شيطان‌ها هم خبری نبود. بعد لحد را چیدند. من هنوز داخل قبر را می‌دیدم، دیدم وجود مقدّس اسدالله‌الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب فرمودند: ملکان الهی! دیگر از این‌جا به بعد با من است ... 💢لذا او جواني خوب، متدّین و اهل نماز بود كه در آن زمان فسق و فجور، گناهي نکرده بود امّا فقط با یک حرف خود (تو كه بی‌سواد هستی) به پدرش اعلان كرد كه من فضل دارم، دل پدر را شکاند و تمام شد! شوخی نگیریم. والله! اين مسئله اين‌قدر حسّاس، ظریف و مهم است. 📚گزیده‌ای از کتاب دو گوهر بهشتی آیت الله قرهی 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ❓ فرزندان خود را چگونه باید دعا کرد ؟ 🌸 یاالله ! تو فرزندانم را بدون اینڪه من قدرت و توانایی داشته باشم به من عطا فرمودی ، پس آنها را در پناه خودت بدون توان من حفظ بفرما ، ڪه من قدرت محافظت از آنان را در تمامی لحظات ندارم ••• 🌸 یا ذوالجلال والاکرام ! آنها را از هر بدی و شر ، و چشم بد زخم بد ، و ضرر حفظ بفرما ••• 🌸‏ یا شافی الامراض ! آنها را از مرض های گوناگون محافظت بفرما ، و اگر بیمارند شفا عاجل و کامل عنایت بفرما ••• 🌸‏ یارحیم ! آزمایش ، و امتحان مرا در آنها قرار مده ، ڪه شانه هایم تحمل چنین باری را ندارند ••• 🌸‏ یا رحمان ! آنها را در آزمایشات پنهانی و آشڪار مأجور بفرما ••• 🌸 یاڪریم ! آنها را از بندگان صالح خودت و حافظان ڪتابت قرار بده ، و آنها را از نظر دین و عبادت و اخلاق و دانش ، سرآمد و بهترین مردم ، و در زندگی خوشبخت ترین مردم و دارای بهترین زندگی قرار بده ••• 🌸 یا رزاق ! فرزندانم را با حلالت از حرامت بی نیاز بگردان ، و با فضل و بخشش خود از احتیاج به غیر خودت بی نیاز شان بگردان ••• 🌸 یاقادر ! همانطور ڪه ڪتابت را تا قیامت حفاظت می ڪنی ، فرزندان من را هم از بدی محفوظ بدار ••• 🌸 یا ستار ! دوستی با بهترین افراد ، و خصلت های پاڪ و توڪل بر خودت را نصیبشان بفرما ••• 🌸‏ یا غفور ! تمامی مرضهای قلبی ، بدنی و روحی را از آنها دور بفرما ، و با قدرت و توان خودت مرا به نهایت آرزویم درباره آنها نائل بگردان ••• 🌸 یا مو'من ! مرا از احسان و نیڪی آنها در حیاتم برخوردار بفرما ، و با دعایشان بعد از مرگم مرا خشنود بگردان ••• 🌸 یا قهار ! فرزندانم را ، ڪه همانا پاره ی قلب و دل من هستند ، به تو سپرده ام ، در مڪانی ڪه از دیدگان من پنهان هستند اما از حضورت پنهان نیستند ؛ پس آنها را با حفاظتی ڪه لایق عظمتت میباشد حفظ بفرما ••• 💖 آمین یاالله یا ارحم الراحمین 🌸 به امید صحتمندی همه شما عزیزان. 🌸 ما را هم از دعایتان فراموش نکنید... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
آمدیم، نبودید یکی از فرماندهان جنگ میگفت: خدا رحمت کند حاج عبدالله ضابط را. برایم تعریف می کرد: خیلی دلم میخواست سید مرتضی آوینی را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما سید مرتضی را ببینیم. خلاصه نشد. بالاخره آقای سید مرتضی آوینی توی فکه روی مین رفت و به آسمونها پر کشید. تا اینکه یک وقتی آمدیم در منطقۀ جنگی با کاروانهای راهیان نور. شب در آنجا ماندیم. در خواب، شهید آوینی را دیدم و درد و دل هایم را با او کردم؛ گفتم آقا سید، خیلی دلم میخواست تا وقتی زنده هستی بیام و ببینمت، اما توفیق نشد. به من گفت ناراحت نباش فردا ساعت 8 صبح بیا سر پل کرخه منتظرت هستم. صبح از خواب بیدار شدم. منِ بیچاره که هنوز زنده بودن شهید را شک داشتم گفتم: این چه خوابی بود، او که خیلی وقت است شهید شده است. گفتم حالا برم ببینم چی میشه. بلند شدم و سر قراری رفتم که با من گذاشته بود، اما با نیم ساعت تأخیر، ساعت 8:30. دیدم خبری از آوینی نیست. داشتم مطمئن میشدم که خواب و خیال است. سربازی که اون نزدیکیها در حال نگهبانی بود نزدیک آمد و به من گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم: آره، با یکی از رفقا قرار داشتیم. گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهایش جوگندمی است. محاسنش هم این جوری است. گفت: رفیقت اومد اینجا تا ساعت 8 منتظرت شد نیامدی، بعد که خواست بره پیش من اومد و به من گفت: کسی با این اسم و قیافه مییاد اینجا، به او بگو آقا مرتضی اومد و خیلی منتظرت شد، نیامدی. کار داشت رفت. اما روی پل برایت با انگشت چیزی نوشته، برو بخوان. رفتم و دیدم خود آقا مرتضی نوشته: آمدیم نبودید، وعدۀ ما بهشت! سید مرتضی آوینی. (و کسانی را که در راه خدا کشته می شوند، مرده نخوانید، بلکه زنده اند؛ ولی شما نمی دانید. بقره، 154) 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌸🍃🌸🍃 ابن ابى لیلى میگوید: روزى به همراه نعمان کوفى که شخصی عالم و دارای نفوذ کلام بود به محضر مبارک حضرت صادق علیه السلام وارد شدیم. حضرت خطاب به او فرمود: آیا مى شناسى کلمه اى را که اوّلش کفر و آخرش ایمان باشد؟جواب گفت: خیر. امام علیه السلام پرسید: آیا نسبت به شورى آب چشم و تلخى مایع چسبناک گوش و رطوبت حلقوم و بینی و بى مزّه بودن آب دهان شناختى دارى؟ اظهار داشت: خیر. حضرت صادق علیه السلام فرمود: 1️⃣خداوند متعال چشم انسان را از پیه و چربى آفریده است ؛ و چنانچه آن مایع شور مزّه، در آن نبود، پیه ها زود فاسد مى شد. و همچنین اگر چیزى در چشم برود به وسیله شورى آب آن نابود مى شود و آسیبى به چشم نمى رسد؛ 2️⃣ و خداوند در گوش، تلخى قرار داد تا آن که مانع از ورود حشرات و خزندگان به مغز سر انسان باشد و اگر وارد گوش شوند،میمیرند. 3️⃣و بى مزّه بودن آب دهان،موجب فهمیدن مزّه اشیاء خواهد بود؛ 4️⃣و در بینی رطوبت روان قرار داد به خاطر این که هیچ دردی و آفتی در سر پیدا نمی شود مگر آن که این رطوبت آن را خارج می کند و اگر این رطوبت نمی بود، مغز سفت و سخت می شد و کرم می گذارد. 5️⃣و امّا آن کلمه اى که اوّلش کفر و آخرش ایمان مى باشد: جمله (لا إ له إ لاّ اللّه) است، که اوّل آن (لا اله) یعنى ؛ هیچ خدائى و خالقى وجود ندارد و آخرش ((الاّ اللّه)) است، یعنى؛ مگر خداى یکتا و بى همتا. : بحارالا نوار: ج ۲، ص ۲۹۵، ح ۱۴، به نقل از علل الشّرایع. چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق علیه السلام 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸