•به نام حق•
این روز ها ڪه تصاویر متعددی
از فلسطین میبینیم
و آه میکشیم
و بعد به کارهای روزمره مان
رسیدگی میکنیم و
دلخوشیم و خوشحال
به کورسوی عذاب وجدانی
که در قلب هامان روشن است
و حق را ادا شده میدانیم ...
در کنج خرابه های فلسطین ،
کمی آنطرف تر از خرابه های شام ،
دخترڪی از ترس به خود میلرزد
و نمیتواند حتی اشڪ بریزد .
خیلی منتظر پدرش بود
ولی او نیامد ،
هیچ کس دنبالش نیامد ..
زیر آوار خانهای ڪه قرار بود
خانوادهای عمری در آن
زندگی ڪنند ،
مادری دلنگران بچه هایش
جان میدهد و جان میدهد.
ڪنار دیوار های غزه ،
خواهر برادری نشسته اند
که پدر و مادرشان جلوی
چشمشان فروریختند
و نیست شدند !
برادری که خواهرکوچکش را
در آغوش گرفته و
اشڪ هایش را پاڪ میڪند .
حوالی همان دیوار، پدری،
عروسک بهدست
به دنبال صاحب عروسڪ میگردد .
آن پدر رفته بود تا زودبرگردد،
چون دخترکوچولویش بھانه میگرفت.
پدر رفت و برگشت ولی
نه از خانه خبری بود ،
نه دختری ...
حالا اومانده و نوازش موهای عروسڪ..
کنار تخت بیماری ،
مادر ضجه میزند و
پسرڪش را التماس میڪند
تا نفس بِڪشد ،
یڪبار دیگر اورا مادر صدا بزند ،
برخیزد، بازی ڪند ، خانه نداشته
را روی سرش بگذارد..
اما افسوس ڪه نه خانهای مانده،
نه پسری ؛ اوتنها مانده بین
نداشته هایش که حالا
تمام دارایی اش هستند!
در همان بیمارستان،
پزشڪی بالای سر مریضی ست
که نه سنی دارد نه ڪس و ڪاری .
نوزادی سہ ماهه . .
او باید با بیمارش چه ڪار ڪند ،
نمیدانم .
ڪجا برود و اورا به خانوادش برگرداند ،
نمیدانم.
فقط همین قدر بنویسم
ڪه آن پزشڪ زخم های صورت نوزاد
را با اشڪ هایش پاڪ میڪند ...
.
تمام آنچه میگذرد بر اهل غزه ،
خون دلیست
بر دل یڪ جھان و صاحب جھان !
روضه مجسم است
آنچه میبینیم .
غزه بھانه ایست
تا ما خود را بیابیم.
ڪجایصحنه ایستادهایم،
همچنان تماشاچی این جویخون هستیم و فاتحہ نثار میڪنیم ؟
#فلسطین
#غزه
قنبرتڪهنمیشوم،هیچ..
نوڪرخاکرویلباسمندرسقنبرتهمنیستم...
•• •• ••
یسری چیزاست ڪه آدما از ته وجودشون میخوان براشون رقم بخوره و داشته باشنش... به هرقیمتی نه ولی میخوانش !
ڪم ڪم ڪه به سمت رقم نخوردن اتفاق پیش میرن هم آشفته میشن هم میخوان عبد باشن و هیس !
اما انگار زور نفسشون به ایمانشون میچربه و بیقراری میاد سراغشون ..
تو گیر و دار این جنگ ناعادلانه وجودشون خبری میرسه که ....
(:
#وصال
هر لحظه که نزدیک تر میشه انگار ڪه آدم بیشتر نمیفهمتش..
اصلا انگار خاصیت خوبی هاست..
آدم تو موقعیتش نمیتونه درڪ کنه ..
#وصال
ولی من قول میدم که این بار حسرتشو نخورم و تا میتونم نور بگیرم، نور نور✨
به قول شاعر که میفرماد:
حسرت نخور ای دل که بهار دلم این بار #وصال است
در سر طلبی ،در دل رمقی از وصل تو ای یار ، نگنجد
کاین زخم پر از شور به درمان نیاید
فردای ابد گر نرسد عشق تو بر سر
بیچاره تر از مانده و رنجور منم ، من !
'حوض ِ ایلیـــاء-
اتفاقای قشنگ این چند روزو با #وصال پی میگیریم ")
چیزی از #وصال سهم جان نمڪ خورده ما نشد :)
مبادا یا رب آن روزێ ڪه من از چشم یار افتم..
ڪه گر از چشم یار افتم ز چشم اعتبار افتم
-حافظ عزیز
راستشو بخوای
جاموندن سخته..
ولی اینکه بدونی جاموندی خیلی سخته .
نفهمیدن تلخه
اما دونستن ندونستن خیلی تلخ ِ .
فاصله ها گلو گیرن
اما درڪ فاصله ها نفس آدمو بند میاره .
بی تو بودن ترسناڪ ِ
ولی نبودنت ُ حس ڪردن وحشتناڪ ِ ..
جدایِ ازینا
انڪسار به خاطر عدم انڪسار در برابر طُ ،
باعث میشه بخوام نباشم . .
'حوض ِ ایلیـــاء-
هردمازینباغبریمیرسد تازهترازتازهتریمیرسد #همزبون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••
شرط محبوب شدنت در دل من
بیمن و بیڪس و ڪارم شدن این جان است
#همزبون
••
بهاذناو•
خدای عالِم عالَم
تو گفتی چیز هایی برای شما خوب نیست و پندار شما این نیست و چیز هایی برای شما بد است و شما آن را خوب میپندارید.
حوصله اما و اگر و ای ڪاش ندارم..
دلم بی قرار است
و
داغدار داغیست ڪه قرار بود #وصال ی باشد برای آشنایی!
سوالی دارم ؛
ن از تو
از خودم !
چه ڪاری ڪرده بودی
کدام گناه ڪبیره را مرتڪب شدی
حق ڪدام آه ڪشیده را به چنگ گرفتی
دل ڪدام بندهی بینوا را شڪستی
ڪه اینطور جاماندی از #همهجا و #همهڪس ؟!
چطور دلت آمد با خود بیچاره ات چنین ڪنی .؟
چرا چنین به خودت ظلم ڪردی؟
چرا بالعینه ظلمتُ نفسی شدی؟
افسار نفسَت را ڪه یله بگذاری عاقبتش میشود این و بدتر از این..
-جامانده افسون گر خاطی
'حوض ِ ایلیـــاء-
بهاذناو• خدای عالِم عالَم تو گفتی چیز هایی برای شما خوب نیست و پندار شما این نیست و چیز هایی برای
مگر نه اینڪه باید در اراده تو ذوب شد و دم نزد؟
'حوض ِ ایلیـــاء-
ولی من قول میدم که این بار حسرتشو نخورم و تا میتونم نور بگیرم، نور نور✨
و تاریڪی هایی ڪه حاصل نبودن در ڪنار انوارش شد،وجودم را احاطه کرد..
برچنگ گرفته هوای بی تو گلوی ما را
بغض ِ با همه بودن و بی تو بودن است انگار..
'حوض ِ ایلیـــاء-
چیزی از #وصال سهم جان نمڪ خورده ما نشد :)
باید آنچه از #وصال گوش یڪ جھان را پر میڪند،موجب فرح قلب ما شود .
آنچه باشد ڪه ما را به سمت جلو حرڪت میدهد .
'حوض ِ ایلیـــاء-
باید آنچه از #وصال گوش یڪ جھان را پر میڪند،موجب فرح قلب ما شود . آنچه باشد ڪه ما را به سمت جلو حرڪت
#وصال ، چه با چشم های زمینی باشد چه با قلب های آسمانی ، باید وسیلهای برای سِعِهی روح باشد و البته ڪلیدی برای آن ڪس ڪه میخواهد سرباز باشد .
'حوض ِ ایلیـــاء-
به قول ِ بھشتے ِ بھشتے : بھشت را به بھا دهند نه به بھانه . !
البته ڪه ؛
جھنم باد برما بھشتۍ ڪه فردوس پایانش باشد •'