'حوض ِ ایلیـــاء-
-جوانَڪبزرگ!این بار قلب شیخ حال گریه دارد.. مستمع دل پر دردم میشوی؟(: +یاشیخ! تورا چه شد ڪه سفره د
*نود روز ، تورق اوراق پایان رمضان است ..
همان روزگاری ڪه جوانی در حوالیام پرسه میزد . .
چ خوشاند
پیرغلامانی ڪه جواناند
و جوانانی ڪه چاڪ بر پیشانی دارند
به سبب سجده های طولانی نه
از شدت عشق ، سرشان ترڪ میخورد !
هر دم از این باغ بوی بھار میرسد .
مھمانش ڪه سی و چند سال منتظِرش بود ، رسید .
چین و چروڪ های روی دستانش را میتوان شمرد و فھمید ، دقیقا چند دقیقه پشت در نشسته به خیال رسیدن مھمان عزیزش ، پسرش ، جگر گوشه اش .
چقدر این دست ها حرف برای گفتن دارند . . .
این فشردن پلاڪ و سربند چقدر گویای دلتنگی است ...
-مادرشھیدسیدڪمالخالقی
#الفبایدستانیڪأُمالحبّ
ذکر روضهٔ امشب
حکایت از ادب دارد
شور و عشق و ادب
از سمت برادر ...
نشان از تادیب مادر دارد . .
امشب
امالبنین
میشن
امالشھدا
ی شب ِ
همه هستی
نجم و قمر
فدای سر ِ حسیݩ .
حضرت فدایی '
آقای بدون حتی ذره ای من '
از بچگی در گوشمان خواندند
ادب آداب دارد .
ما آداب نَدان هایی هستیم
ڪه معترفیم به ندانی..
ولی همچنان در دستگاه اباعبدالله
ارتزاق میڪنیم .
نمڪ سفرهٔ ما از دریاییست ڪه
سفینة النجاة از آن عبور ڪرده ..
ادب را اگر چه جاهلیم ؛
ولی آداب خواستن را
خودتان به ما آموختید .
ما از شما ادب میخواهیم
حضرت علمدار
حضرت ذوب در مولا
جناب امید اهل حرم
آقای نوڪران و غلامان اباعبداللھ . .
زیر علم شما بود ڪه قد ڪشیدیم
زیر علم شما بود ڪه نطق ڪردیم
زیر علم خودتان بود ڪه شُدید سایهٔ سَرِمان ..
میشود زیر علم خودتان جان ما هم درآید ؟
آخرین هوای دنیا در وجودمان را جلویش پرت ڪنیم و ؛ بیصدا بذل تان شویم؟
صورت ماه
در امواج فرات
خودش تلاطم دارد..
بدون نسیمی ..
تلاطم قلبی آشفته
به یادگار از عصر
روزی دهم
از ماه اول ِ
شصت و یڪمین سال
اگر روزی ماشین زمان وجود داشته باشد ..
نوڪران حسین برمیگردند به هزار و چھارصد سال پیش ، سر منشأ فرات
و آن قدر خاڪ و هرچه دارند بر آن میریزند
تا خشڪ شود ..
خشڪ ِ خشڪ ..
تا روزی نرسد ڪه یڪ سقا ........
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حظ میبرم از گدایی این خانه :)
'حوض ِ ایلیـــاء-
۶ هفته پیش : این نقطه از بھشت هماڪنون : ڪنج خانه ، بدون توفیق
مثل بچہ ها
اگر گریھ ڪنم
پا بر زمین بڪوبم
دلم را ناآرام دیدارتان
میڪنید .. ؟
ڪاش زمان حُرمت حالیاش میشد ..
عین خیالش نیست ڪه دارد از دیدار حسیݩ ِ جاݩ ، چطور میگذرد و فاصله میگیرد ...
#حبیبَقلبی
ی حسی بم میگه #فلسطین داره تبدیل به تاریخ میشه .. !
والا ، بلا ، ما آدم نیسیم ڪه نشستیم داریم غصه میخوریم ..