باید که برایش در و دربان بگذارم
یا روی دلم نقطه ی پایان بگذارم
آنقدر دلم کرده هوایش که سحرگاه
مجبور شدم پا به خیابان بگذارم
دل تنگ ترینم که هوایی شده ام باز
موسیقی غمگین خراسان بگذارم
والله که جا دارد اگر نام دلم را
با رفتن او کلبه ی احزان بگذارم
ای کاش شب قدر بجای سخن یار
سر زیر کمی موی پریشان بگذارم
حالا که کسی نیست خریدار دل من
شاید به دلم قیمت ارزان بگذارم
این بار اثر از سر من هیچ نیابید
رفتم که سرم را به گریبان بگذارم
محمد درّودی
https://eitaa.com/darroudishaer
عرض سلام و ادب خدمت همراهان گرامی و عرض خیر مقدم خدمت دوستان عزیزی که تازه به جمع ما پیوستند ، حضور سبز شما بزرگواران را گرامی داشته و امیدوارم از نظرات و انتقادات دوستان بی نصیب نباشم . با آرزوی موفقیت برای شما
ان شا ء الله
گفتم به دلم تجربه کافیست ، نرو
آن جا که زده علامت ایست ، نرو
فهمانده به من غیبت آقا این را
جایی که کسی منتظرت نیست ، نرو
محمد درّودی
https://eitaa.com/darroudishaer
هدایت شده از سروده های محمد درّودی
زمان:
حجم:
487.1K
شعر گویشی
با صدای النگویاش دیلوم ر هی علاو مته
بس کی هر جا منشینه خادش ره پِچ و تاو مته
عین گل محمدی مره با شال صورتیش
رد مره از کوچه مه محله بو گلاو مته
هر جا کی حرف و حدیث عَشقی د پش بشه
اشکای لا مصبم دیلوم ر زود و لاو مته
دکترَم حلیش نِرف علت ب خاویم چیه
هر کرت د نسقه هاش سه چارته قرص خاو مته
دِر نیه آو از سر همه ی شما ها بگذره
اخیرش چشمای مو دنیار سر و آو مته
نمدنوم چی حکمته کی هر جا دس پچه تروم
چرخ دنیا دقیقا همونجی سمبو ساو مته
با همه ی شول مشولیم اگر بشه وستنومش
دنیا خاد ب خاد موره یک هوله ور جلاو مته
چن شوه همش دروم خاو عروسی مبینوم
یک نفر دره و مو شاباش د مون داو مته
اخیرش یا دیق منوم یا بخت مو چره مره
پیَروم یا دِگ حلیم یا و شما پلاو مته
محمد درّودی
@darroudishaer
هدایت شده از سروده های محمد درّودی
شاعر:محمد دررودی دکلمه:مریم ذوالفقاری 4_5837129145338823541.mp3
زمان:
حجم:
7.11M
روح رها و بی در و بی پیکری دارم
وقتی که هستی حال و روز بهتری دارم
وقتی که هستی آسمانم رنگ دریاهاست
وقتی که باشی من خدای دیگری دارم
پر می کشد خواب از درون چشم های من
حس می کنم در سینه ی تو بستری دارم
دلخوش به رنگ قرمز و آبی نخواهم شد
از عشق آتشناک تو خاکستری دارم
فالی گرفتم تا ببینم روزگارم را
در آسمان هایم چه زیبا اختری دارم
دیدم که دارم سجده می آرم به پای تو
یعنی میان لشگر سرها سری دارم
بعد از خدا تنها پناه جسم بی جانم
مادر تویی معنای هر بیتی که می خوانم
دکلمه # مریم - ذوالفقاری
@darroudishaer
#انتظار | #غروبجمعه
💠 السَّلامُ عَلَى الْقآئِمِ الْمُنتَظَرِ و الْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ
گفتیم که بی تو حالمان عالی نیست
این صحبت مان از سر بی حالی نیست
پس بین همه دغدغه های دنیا
جای تو چرا کنار مان خالی نیست
محمد درّودی
https://eitaa.com/darroudishaer
هدایت شده از مـهـــدی یــارشــــــو
#فاطمیه
بغض دارم در گلو شب تا سحر این روز ها
می کند در مرگ من آخر اثر این روز ها
بوی دود و آتش و خاکستر و مسمار در
می کند حال مرا آشفته تر این روز ها
هر نشانی که شود یاد آور آن روز تلخ
می نماید شیعه را خونین جگر این روزها
تا صدای زنگ در گاهی به گوشم می رسد
بغض می گیرد مرا در پشت در این روز ها
مادری تا می زند شانه به موی دخترش
می شود چشمان هر بیننده تر این روز ها
چادر خاکی مادر هم گواهی روشن است
تا شود آشفته احوال پدر این روز ها
ای بسا حق می دهم از شدت این غم کسی
جان شود از پیکرش بیرون اگر این روز ها
ما کجا و گریه کردن در عزای فاطمه (س)
گر نبود از جانب بالا نظر این روز ها
#محمد_درّودی
https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
هدایت شده از سروده های محمد درّودی
43.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر خوانی در محضر مردم خوب و باصفای شهرستان چناران ۱۴۰۱
پخش از شبکه ی خراسان رضوی
@darroudishaer
هدایت شده از سروده های محمد درّودی
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س) 🌹
غم خوار جهان بوده و غم خوار ندارد
دردا که علی در بر خود یار ندارد
آنقدر غریب است که با رفتن زهرا (س)
جز چاه دگر محرم اسرار ندارد
یارب چه گذشته ست به زهرا (س) ؟ که علی هست
خرسند از آن درب که مسمار ندارد
از تلخی آن کوچه و آن در چه توان گفت ؟
ولله که جز آه شرر بار ندارد
آتش به در افتاد ، ولی قلب علی سوخت
این شهر مگر میثم تمار ندارد؟!
انگار غریبی ست فقط ارث در این بیت
جز درد در این خانه کسی کار ندارد
یک روز حسن تکیه به دیوار غریبی ست
در خانه ی خود یار وفا دار ندارد
این درد چه دردیست که در کرب و بلا نیز
تنهاست حسینی که علمدار ندارد
افسوس کسی غیر علی درک نمی کرد
((گل تاب فشار در و دیوار ندارد ))
محمد درّودی
https://eitaa.com/darroudishaer
السلام علیک یا فاطمه الزهرا یا صدیقه الشهیده (سلام الله علیها)
مانده ست پشت در به گمانم زنی جوان
دارد بهار زندگی اش می شود خزان
زهرا (س) که بوده علت خلق همه جهان
حالا شبیه یاس کبودی ست نیمه جان
باید دوباره بغض خودش را فرو برد
مردی که داشت تکیه به دستانش آسمان
آمد نشست پیش دو چشم کبود او
آمد نشست محضر بانوی قد کمان
حرفی بزن ، که بغض علی (ع) وا نمی شود
ای جان من فدای تو بانوی مهربان
چیزی بگو که باعث آرامشم شوی
اصلا بگو که محسن مان می خورد تکان ؟
پاشو ، دوباره چادر گلدار سر بگیر
چیزی نمانده است به هنگامه ی اذان
داری برای رفتنت آماده می شوی ؟
جان علی قسم که برای علی بمان
مردی تمام هستی اش آتش گرفته است
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان (عج)
هر جا که هست (چادر) آتش گرفته ای
یعنی هنوز پای یزیدیست در میان
می خوانم از کبودی لب های تو حسین (ع)
ربط است بین چوب در و چوب خیزران
آری ، هنوز بعد هزاران هزار روز
چایی روضه ی تو نیفتاده از دهان
محمد درّودی
https://eitaa.com/darroudishaer
هدایت شده از سروده های محمد درّودی
امروز بر آن شدم به آن در بزنم
کمتر به هوای این و آن پر بزنم
از فکر همه رها شدم ، می خواهم
یک خرده به تنهایی خود سر بزنم
محمد درّودی
https://eitaa.com/darroudishaer
هدایت شده از "هِـیْـئَـتِ اَنـْصـاٰر اَلـزَّهـْرا(س)"
#درتلاطمهمدلی
#ایرانهمدل | #طلایسرخ
چند روزی بود که خبر هایی عجیب از وقایعی که در جهان در حال رخ دادن بود ذهنم را به خود درگیر کرده بود ، تا به دیروز این خبر هارا می شنیدیم و ساده و بی اعتنا از کنارشان عبور میکردیم اما حال انگار که به خود آمده بودیم که بفهمیم دشمن فقط یک واژه و لفظ نیست بلکه دشمن در چند قدمی خاک ماست ، پس با خود فکر کردیم که چه کنیم تا ماهم کمکی در این مسیر کرده باشیم ،
هرکس مشغول به کاری بود تا به نوبه خود جبهه حق را علیه باطل یاری کند، یکی برای سربازان در روز های سرد سال شال و کلاه میبافت ، دیگری از اموالش انفاق میکرد ، و ما به این فکر افتادیم که حال که فصل زعفران است چرا نتوانیم از طریق پاک کردن زعفران ، دست مزد آن را هدیه به مردم لبنان کنیم؟
پس در مکان امامزاده شهرمان دور هم جمع شدیم و غرق در کار بودیم که یکباره افرادی که مشخص بود ایرانی نیستند وارد شدند؛ به سمتشان رفتیم و گرم سلام و احوال پرسی بودیم که در این میان متوجه شدیم که آنان به قصد زیارت حرم خورشید ایران، آقا امام رضا علیهالسلام به مشهد مشرف شده و پس از تعاریفی که از شهر ما شنیده بودند برای تفریح و زیارت به اینجا مشرف شده بودند.
و در حالی که از اقدام عجیب ما کنجکاو شده بودند، در مورد کاری که با گلها انجام میشد پرس و جو کردند. وقتی متوجه اصل ماجرا و هدف ما از این کار شدند، با نهایت اخلاص و دلسوزی، کنار ما نشسته و مشغول پاک کردن گل های زعفران شدند و در انتها نیز موقع خداحافظی، مبلغ ۲۵ دلار جهت کمک به جبهه مقاومت هدیه نمودند. (مهمانان عزیز ما، اهل کشور بحرین بودند.)
و چه بسیار افرادی پیدا میشوند که دل هایشان دریایی از محبت و عطوفت است و دوست دارند به همنوعان خود که به گرفتاری دچار گردیده اند کمکی برسانند و آنان را یاری کنند
و من ناخودآگاه یاد این بیت شعر افتادم:
فـرقـی نمیکـند ز کـدامـیـن قبیلهایم
در زیر خیمهاش همه یک خانوادهایم
🔺 سـتادنـمـازجـمـعـهشـهـردررود
🔺 هــیــئــتانــصارالـزّهـــرا(س)
@darrud_namaz_jumeh
@darrud_ansar_zahra